راستش کمی شاد ام و البته بیشتر نگران. دلیلش هم فیلمهایی است که این روزها به لطف یوتیوب از فضای ایران میبینم و گزارشهایی که از شور و حضور مردم میخوانم؛ نمونهاش همین نوشتهی قبلی کیوان. سیاست که خیابانی شد، بعید نیست که هیجان و شور جای عقل و شعور را بگیرد. از نگرانی گفتم، از شادی هم بگویم. شاد ام از این که میبینم مردم به آینده امیدی پیدا کردهاند و سرخوش اند٬ و از این که میبینم در کنار همدلانشان شادی میکنند و به آرامی از کنار رقیبشان میگذرند.
نگران نتیجهی روز جمعه هم هستم. نه به این دلیل که ممکن است آن که دوستش ندارم انتخاب شود؛ نه. امیدوارم هر کسی باشد، اختلاف رأیش با رقیب زیاد باشد. هواداران هر دو طرف بدجور جوگیر شدهاند. اگر یکی با کمی اختلاف پیروز باشد، آرام کردن هواداران دیگری سخت است یا دست کم برداشت من از این جور سیاستبازی خیابانی این است.
هنوز تجربهی دموکراتیک چندانی که نداریم. در جاهایی که دموکراسی سابقهی طولانی دارد نامزدها و طرفدارانشان تا دم انتخابات بحث میکنند و پتهی هم را روی آب میریزند. رایگیری که تمام شد، اگر بازی را باختهباشند، شکست را میپذیرند چون میدانند که انتخابات دیگری هم هست، فردایی هم هست. اگر هم نتایج خیلی نزدیک باشد، نهادهای بیطرفی برای داوری هست که همه به تصمیمشان احترام میگذارند. اما متاسفانه در ایران نهادهایی که قرار بوده بیطرف باشند، چنان اعتبار خود را خرج روزمرگی سیاسی کردهاند که ممکن است سر بزنگاه نتوانند کاری کنند.
مسعود نوشته که بیشتر کسانی که در خیابان دیده جوانهای بیستوچند ساله اند. من برای اینها بیش از همه نگران ام. کار میخواهند. آرامش میخواهند. آیندهی خوب میخواهند. هر کدام هم به یکی از رقبا دل بستهاند. نگران ام که نامزدشان، هر که باشد، اگر پیروز شد ناامیدشان کند. و تقریبآ مطمئن ام که نا امید خواهندشد.
فکر میکنم ماها که خاطرهی محوی از انقلاب داریم و دههی شصت را دیدهایم و دوم خرداد و بعدش را دیدهایم وظیفه داریم که با آنها که ۱۰-۱۵ سالی از ما کوچکتر اند بیشتر حرف بزنیم. از چیزهایی که دیدهایم بگوییم. نه برای این که ناامیدشان کنیم، برای این که کمی واقعبینی یادشان بدهیم. گفتم «ماها» چون فکر میکنم هم آن دورانها را دیدهایم و هم آنقدرها پیر نیستیم که متولدان دههی شصت ما را جزو نسلی که دورانشان گذشته حساب کنند. احتمالآ زبانشان را هم بهتر از بزرگترهایمان بلد ایم.
خلاصه این که فردا و پسفردا جای من را هم در ایران خالی کنید. اگر هم توانستید ما این ور آبیها را بینصیب نگذارید و از حال و هوای این روزها بنویسید.
نگران نتیجهی روز جمعه هم هستم. نه به این دلیل که ممکن است آن که دوستش ندارم انتخاب شود؛ نه. امیدوارم هر کسی باشد، اختلاف رأیش با رقیب زیاد باشد. هواداران هر دو طرف بدجور جوگیر شدهاند. اگر یکی با کمی اختلاف پیروز باشد، آرام کردن هواداران دیگری سخت است یا دست کم برداشت من از این جور سیاستبازی خیابانی این است.
هنوز تجربهی دموکراتیک چندانی که نداریم. در جاهایی که دموکراسی سابقهی طولانی دارد نامزدها و طرفدارانشان تا دم انتخابات بحث میکنند و پتهی هم را روی آب میریزند. رایگیری که تمام شد، اگر بازی را باختهباشند، شکست را میپذیرند چون میدانند که انتخابات دیگری هم هست، فردایی هم هست. اگر هم نتایج خیلی نزدیک باشد، نهادهای بیطرفی برای داوری هست که همه به تصمیمشان احترام میگذارند. اما متاسفانه در ایران نهادهایی که قرار بوده بیطرف باشند، چنان اعتبار خود را خرج روزمرگی سیاسی کردهاند که ممکن است سر بزنگاه نتوانند کاری کنند.
مسعود نوشته که بیشتر کسانی که در خیابان دیده جوانهای بیستوچند ساله اند. من برای اینها بیش از همه نگران ام. کار میخواهند. آرامش میخواهند. آیندهی خوب میخواهند. هر کدام هم به یکی از رقبا دل بستهاند. نگران ام که نامزدشان، هر که باشد، اگر پیروز شد ناامیدشان کند. و تقریبآ مطمئن ام که نا امید خواهندشد.
فکر میکنم ماها که خاطرهی محوی از انقلاب داریم و دههی شصت را دیدهایم و دوم خرداد و بعدش را دیدهایم وظیفه داریم که با آنها که ۱۰-۱۵ سالی از ما کوچکتر اند بیشتر حرف بزنیم. از چیزهایی که دیدهایم بگوییم. نه برای این که ناامیدشان کنیم، برای این که کمی واقعبینی یادشان بدهیم. گفتم «ماها» چون فکر میکنم هم آن دورانها را دیدهایم و هم آنقدرها پیر نیستیم که متولدان دههی شصت ما را جزو نسلی که دورانشان گذشته حساب کنند. احتمالآ زبانشان را هم بهتر از بزرگترهایمان بلد ایم.
خلاصه این که فردا و پسفردا جای من را هم در ایران خالی کنید. اگر هم توانستید ما این ور آبیها را بینصیب نگذارید و از حال و هوای این روزها بنویسید.
۱۳ نظر:
سلام
همه به تغيير اميد وارند
شور و شوق و نشاط گاه اميخته با افراطي گري بسيار بيشتر از سال 76 است
اين بار حتي شخصيت هاي مذهبي و روحاني نيز از ريس جمهور فعلي حمايت نكرده اند
و اما امروز صبح كه ديگر تبليغات ممنوع است عكس هاي زيادي در خيبان هاي اصفهان از احمدي نژاد نصب شده كه بايد كار نيمه شب گذشته باشد و عكس هاي طرف مقابل هم گويا پاك سازي شده است!
اما حضور ديروز عصر مردم در ميدان امام حرف دل مردم بود
و بايد سخت اميدوار بود
ظاهرا طبق نظر جامعه شناسان وقتی مردم حاشیه سیاست به چنین کثرتی به خیابان بیایند، نام آن انقلاب است.
به عبارت دیگر انقلاب اتفاق افتاده. بدون رهبر . بدون برنامه .بدون خشونت. و فقط به دلیل تغییر وضع موجود.
من هم احساس شادی و نگرانی توامان را دارم و در این میان خوشحالی از بابت حضور آقای بابایی زاده محترم در میتینگ های سیاسی را نمی توانم کتمان کنم. اما نگرانم از بابت پرده دریهای بی سابقه ای که در این دوره صورت گرفته و نمی توانم تصور کنم اگر چنین کسی در روز شنبه بعنوان رئیس جمهور انتخاب شود چه اتفاقی می افتد. از اینکه حمایتهای صورت گرفته ازرئیس جمهور فعلی در هر شکل خود کاملا بصورت ساخت یافته و برنامه ریزی شده بوده هراس دارم و بالعکس از اینکه طرفداران موسوی عمدتا در حرکات خودجوش فعالیت داشته اند. اگر روز شنبه دوره ریاست جمهوری به یک دوره 8 ساله تبدیل شود از نظر من یک کودتای آرام صورت گرفته و بدلیل عدم انسجام در حامیان رقیب و وجود قدرت در دست دولت بعید می دانم حرکت خاصی در جهت نشان دادن غیرواقعی بودن این انتخاب قابل انجام باشد. برعکس در صورت پیروزی میرحسین حرکتهای سازماندهی شده برای ایجاد اغتشاش اصلا دور از ذهن نیست. من می ترسم برای اینکه اصلا به این موضوع که تمام طرفداران احمدی نژاد مردمی عامی و قشر مستضعف هستند شک دارم. امیدوارم این تغییر در جهت اعتلای ایران و ایرانی باشد.
به امید فردایی روشن
هوم...حضور من در میتینگهای سیاسی چرا باید باعث خوشحالی شما شود؟ منظورتان را نفهمیدم! به هر حال من در تظاهرات که زیاد شرکت کرده بودم، و از جمله تظاهرات خود انقلاب که در آن موقع پدرم دستم را میگرفت و مرا با خودش به تظاهرات میبرد! ولی میتینگ انتخاباتی برای حمایت از یک نامزد تا کنون نرفته بودم، اگرچه معمولا همیشه گرایشی در انتخابات داشتهام.
من قصد جسارت نداشتم و برای شما احترام خاصی قائلم و احساسم هم همیشه این بوده که این حس احترام به شما را خیلی های دیگر هم دارند و به همین لحاظ دامنه تاثیرگذاری شما را خیلی گسترده می بینم. خوشحالی من فقط به این دلیل بوده و به هیچ عنوان قصد زیر سوال بردن و منتفی دانستن فعالیتها و گرایشهای سیاسی شما را نداشتم. با این وجود از شما به خاطر سوء تفاهم پیش آمده معذرت می خواهم.
من حدود ده روزی است که ایران هستم. البته تا کنون کاملا چراغ خاموش عمل کرده ام تا هیچ کاندیدایی نتواند باخت احتمالی خود را گردن من بیاندازد.
چند بار سعی کردم یک پست بنویسم که با این سرعت اینترنت دایال آپ ایران پشیمان شدم.
فقط می خواستم یگم اگر نامزد من رییس جمهور می شد من به همه بچه های 69 ای یک چلوکباب می دادم. حالا ببینیم اگر موسوی رییس جمهور بشه این کیوان و مسعود چه گلی به سرمون می زنن
فرشاد
از تهدیدت پیدا است که میخواهی به حاج محسن رأی بدهی.
وای...من هم باید چلوکباب بدهم به خانواده ام ...
سلام
آقا فرشاد رسيدن به خير
حاج محسن در منظره ها خيلي خوب و در عين حال محترمانه برنامه هاي ديگران را نقد كرد و آنچه خود برنامه ريزي كرده بود را بيان نمود.
به نظر ميرسد بيش از يك دهه در مجمع و در ظاهر بدور از كار اجرايي بودن اين مجال را به ايشان داده كه واقعي تر وضع جامعه را نقد كرده و ديدگاه ها را در قالب چشم انداز 20 ساله بياورد
اما رقابت بين دو كانديد ديگر است - شايد سري بعد چلوكباب بخوريم
اين مدت به دوستان وبستگانی که جز تظاهر کنندگان سال 57 بوده اند گفته ام که بی خود نيست انقلاب کرديد يک جورهايي خوش می گذره!!.مردم به طرز عجيبی شاد هستند وشخصا در اين دو هفته گذشته کلی خنديدم. انقدر من دلم می سوزه برای بعد انتخابات.
حقيقتش چيزی که من ديده ام اين است به طرز عجيبی خشونت در اين روزها بين گروهای رقيب کم بوده است اميدوارم اين وضعيت به بعد از انتخابات نيز بکشد .حرف آقای مهردادرا در حدی قبول دارم بايد با جوانان حرف زد ولی بسياری از همين جوانها در صحبتهايشان می گويند رای می دهند چون دنبال انقلاب نيستند.
اميدوارم 4 سال ديگر چلو کباب رابخوريم چون رضايي خودش هم می دانست رای کافی نداره و لی از اين فرصت برای عرضه اندام استفاده مفيد کرد و خداييش من شخصا هيچ وقت فکرش را نمی کردم که بهش ادای احترام کنم. به هرحال کی 4 سال پيش تصور می کرد با روی کارآمدن احمدی نژاد شاهد چنين مناظره هايي باشيم. به نظرم بخشهايي از نظام فهيمده که ديکتاتوری بسيار هزينه بر است
يک چيز ديگر در لينکی کنار وبلاگ هست عکس طرفداردان موسوی را در پاک کردن ميدان نقش جهان ديده ايد بنازم به اين بچه ها .در تهران هنوز چنين منظره ايي رانديدم
ظاهرا طنز جمله من منجر به سوءبرداشت شد. نامزد اولی در جمله من به معنی موردی بود که افشین باید دنبالش باشد نه به معنی کاندیدا.
انتخاب اول من قبل از برگشتن کروبی بود. دلیل اصلی هم مبهم لودن سیاستهای اقتصادی موسوی و بودن افراد وحشت آفرین در بین مشاوران اقتصادی او بود.
رضایی اگر چه شعارهای کلی اقتصادی درستی می داد ولی سیاستهای اجرایی اش شدیدا ناپخته و غیر قابل اجرا بود. البته نباید از حق گذشت که فارسی را از هر سه کاندیدای دیگر بهتر حرف می زد.
نهایتا هم به موسوی رای دادم. جون امید داشتم این رای دادن استراتژیک منجر به تعیین تکلیف در مرحله اول شود و مرا از تحمل زجرآور تماشای یک هفته دیگر مبارزه انتخاباتی حاج محمود راحت کند.
فرشاد
شام بده اگر وزیر زن داشتیم. باشه؟
ارسال یک نظر