۱۳۸۳/۰۵/۲۱

فقر

وقتی که از مسیر هر روزه خانه تا محل کار خارج شوی و به جاهایی بروی که معمولا نمی‌روی، وقتی که پیاده شوی و در بین مردمی که معمولا آنها را نمی‌بینی راه بروی، آنوقت چیزهایی می‌بینی که با دنیایی که می‌شناسی خیلی فرق دارد. دوست ما در تهران، در بزرگترین و ثروتمند‌ترین شهر کشور، در یک میدان بزرگ و معروف چنین صحنه‌هایی را دیده است. اما راستی در خارج از تهران اوضاع چگونه است؟ نمی‌دانم چند نفر از شما تا به حال در جاهایی دورتر از شهرهای بزرگ «پیاده‌روی» کرده‌اید. چند نفر از ما سری به آن بیش‌ از پنجاه درصد دیگر هموطنان خودمان زده‌ایم؟ صحنه‌هایی که فاطمه در پیاده‌روی کوتاه خود دیده‌است بسیار دردناک است. ولی دردناک‌تر آن است که بدانید در نقاط فراوانی (و خیلی بیشتر از آنچه که فکر می‌کنید) از کشورمان، خانواد‌ه‌هایی وجود دارند که از فرط بدبختی حاظرند کودکان خورد‌سالشان را به این گونه باندها بفروشند. و حتی از آن بدتر، به این باندها التماس می‌کنند که بچه‌هایشان را بخرند. می‌فهمید؟ التماس می‌کنند که کودکشان را بخرید و به بردگی بگیرید.
خیلی از ما زمانی که از کشورمان صحبت می‌شود فقط بعضی از خیابان‌های بالای شهر تهران را به یاد می‌آوریم و شاید یکی دو تا بنای باستانی. فکر می‌کنیم که تمامی مردم ایران مانند دوستان و آشنایانی که داریم زندگی می‌کنند و بزرگترین مشکلاتشان در حد گرانی اجاره‌خانه و یا درازی لیست وام‌ها و بدهی‌هاست در حالی که در مقایسه با میلیو‌ن‌ها نفر ایرانی دیگر، این مشکلات در حد ملالت‌های بهشتی است. در بسیاری از روستاهای حاشیه کویر استان‌های فارس و اصفهان به معنای مطلق کلمه هیچ‌گونه کاری برای مردم وجود ندارد. زمین بی‌رحم و آسمان خسیس است و کشاروزی مرده. هیچ نوع صنعتی وجود ندارد و فقر در حدی است که غذا بزرگترین دقدقه است. خانه‌ها خراب و دزدی و ظلم بی‌داد می‌کند. در یک کلمه، زندگی سیاه است. کمی آن طرف‌تر که می‌روی، در بلوچستان است که می‌بینی بالاتر از سیاهی هم رنگی هست و آن رنگ زندگی‌های فراوانی از «ایرانیان» بلوچ است. «کوره ده» شنیده‌اید؟ در آنجا به موجودی برمی‌خوری که حتی کوره‌ده هم نمی‌توان نامیدش. حتی واژه سیاه بدبختی هم بیانگر آنچه در آنجا می‌گذرد نیست. راستش را بخواهید در تمام روستاهای کشور این بدبختی را می‌بینید ولی در حاشیه کویر و سیستان و بلوچستان آنچه می‌گذرد وصف شدنی نیست. اضافه کنید اراده‌هایی در کشور را که برخی از مردممان را به گناه سنی بودن ده باره و صدباره مجازات می‌کنند.
ایران، البته فقیرترین کشور دنیا نیست. اگر کشوری که GDP سرانه نرمال شده‌ای در حدود ۷۰۰۰ دلار دارد این چنین فقر وحشتناکی دارد، پس در آن کشورهای آخر جدول با درآمد سرانه ۵۰۰ دلار چه می‌گذرد؟ اگر فقیر ما تا این حد در بدبختی غرق است، حتی تصور بدبختی فقیر نیجر، افغانستان، سومالی، تانزانیا، اتیوپی، کومور، برونئی، نوار غزه، تیمورشرقی، بنین، لیربیا، مالی، زامبیا، چاد، کنیا، ساحل غربی، گینه‌بیسائو، اریتره، گونگو، مالاوی و دها کشور دیگر هم قلب انسان را از حرکت باز می‌دارد.
دوست من، از روی کلمات و نامها به سرعت نگذر. هر کدام از این نامها، معرف چندین میلیون انسان هستند. انسان‌های واقعی که وجود دارند چه ما چشمانمان را ببندیم یا نه. دوباره این فهرست نامهای کشورها را شمرده بخوان و سعی کن با خواندن هر نام صورتهای مردمی را تصور کنی که هر کدام ده بار فقیرتر از آن فقیر ایرانی است که به التماس کودکش را به بردگی می‌فروشد.
اما فقر و بدبختی هم آخری دارد. امید به زندگی در بین این مردم در حدود ۳۰ سال است و پس از آن مرگ،‌ رنج را پایان می‌دهد.

۴ نظر:

ناشناس گفت...

دردناکترین مساله ای که وجود دارد این است بالای 95 درصد از ثروت این مملکت در اختیار کمتر از 1 درصد افراد است واین اختلاف طبقاتی وحشتناک فکر نمیکنم در هیچ جای دنیا وجود داشته باشداما تا زمانی که فقر فرهنگی وجود داشته باشد فقر اقتضادی ریشه کن نخواهد شد.

MBZ (Massoud Babaie-Zadeh) گفت...

دوستي داشتم كه اهل مولداوي (كه از فقيرترين كشورهاي جهان است) بود. يكبار مي‌گفت خواهرش پزشك است و در بيمارستان كار مي‌كند و حقوقش ماهانه پانزده يورو است. و قيمت يك نان (باگت) در مولداوي نيم يورو. من گفتم اينطور كه حقوق يك پزشك برابر روزي دو نان باگت مي‌شود! و او گفت كه در مولداوي اكثر مردم تنها غذايي كه مي‌توانند بخورند نان و شير است!

از طرفي سوئيس كه بيژن در مورد آن نوشته از پولدارترين كشورهاي جهان و حتي بهتر از آمريكا كانادا و فرانسه است و نمي‌توان اصلا آنرا با ايران (و حتي فرانسه) مقايسه كرد.

ايران هم كشور بسيار ثروتمندي است و با همه اوضاع آن سطح زندگي متوسط مردم از خيلي (شايد از اكثر) كشورها بهتر است. از نظر اختلاف طبقاتي كشورهاي جداشده از شوروي سابق (از جمله خود روسيه) وضعيت وحشتناكي دارند. يك دوست روس داشتم كه در فرانسه دانشجوي دكتراي فيزيك بود و مي‌گفت بعد از پايان تحصيلات وقتي به روسيه برگردد و در دانشگاه مسكو به عنوان استاد مشغول به كار شود حقوقش 20 تا 30 يورو در ماه خواهد بود در حاليكه كرايه يك آپارتمان در مسكو 200 يورو است و او مجبور خواهد بود بيرون از شهر اقامت داشته باشد. از طرف ديگر هر ساله موقع جشنواره كن در فرانسه اولين كساني كه هتلها را رزرو مي‌كنند روسها هستند!

Fatemeh Esmaeeli گفت...

اين آمار واقعا وحشتناکه حتي تصور اينکه درصد کمي از اين آمار درست باشه تن آدم را به لرزه درمياره
من هميشه از خودم ميپرسم خوب حالا وظيفه انساني ما تو اين مواقع چيه و چه کاري از دست ما بر مياد؟نظر شما چيه؟ خيلي دوست دارم که نظرات دوستان را بشنوم

Arash Salarian گفت...

تا جایی که من می‌دانم اعدادی که در نوشته‌ام آورده‌ام درست هستند. آمار GDP سرانه را می‌توانید از World Fact Book یا بانک جهانی پیدا کنید. آمار امید به زندگی سالم هم از کتاب آمار سال ۲۰۰۴ سازمان بهداشت جهانی گرفته شده.