حالا كه بازار سفرنامهنويسي داغ است من هم گفتم از «الحمراء» (Alhambra) بنويسم؛ كاخي افسانهاي در گرانادي اسپانيا كه هفته گذشته توفيق داشتم براي بار دوم از آنجا بازديد كنم (بار اول در سال 1380 بود). با اينكه بار دوم بود از كاخ بازديد ميكردم ساعت نه و نيم صبح وارد كاخ شدم و هنگامي كه از كاخ خارج شدم ساعت سه و چهل و پنج دقيقه بعد از ظهر بود! و در طول اين شش ساعت و ربع غير از دقايقي ننشستم و تماما در كاخ در حال حركت بودم. جاهايي را ديدم كه سه سال پيش نديده بودم و جاهايي را هم يادم بود كه سه سال پيش ديده بودم و اين بار نديدم. اينرا در ابتدا گفتم كه حدود و ابعاد كاخ دستتان بيايد! (آقاي خاتمي هم چند سال پيش كه به سفر اسپانيا رفت، از اين كاخ بازديد كرد).
آندلس منطقه جنوبي اسپانيا است كه از نظر زبان و نژاد مردمش بطور كلي با سرزمين كاتالانها كه بارسلونا پايتخت آنست متفاوت است. پس از آنكه آندلس توسط اعراب بعد از اسلام به اشغال درآمد (فكر كنم توسط صلاحالدين ايوبي) حدود 300 سال اين منطقه در اشغال اعراب باقي ماند (گرانادا از اواسط قرن سيزدهم تا اواخر قرن پانزدهم -حدود سال 1480- ميلادي در اختيار مسلمانان بوده است. راستش نميدانم با وجود زيبايي حيرتانگيز زنان جوان آندلسي، اعراب چطور اين همه وقت آنجا دوام آوردهاند!). در بيشتر اين مدت «گرانادا»، يا به قول اعراب «غرناطه»، پايتخت آنها بوده است و در همين مدت كاخ الحمراء در آنجا ساخته شد و گسترش يافت (توسط سلاطين متعدد از جمله سلطان محمد دوم و سوم و ...). پس از آنكه مسيحيان اين سرزمين را از اعراب پس گرفتند (گرانادا آخرين جايي بود كه سقوط كرد) گرانادا همچنان مركز حكومتي باقي ماند و قسمتهايي با معماري مسيحي به كاخ اضافه شد (مثل كاخ شارل پنجم). در نتيجه در الحمراء مخلوط جالبي از معماري اسلامي و مسيحي به چشم ميخورد. خود شهر گرانادا هم چنين است، چندان شبيه ساير شهرهاي اروپاي غربي نيست و مخلوطي از معماري اسلامي-عربي و اروپايي است (من شخصا هر وقت در گرانادا قدم ميزنم احساس ميكنم در محيط داستانهاي هزار و يكشب هستم!).
از جاهاي جالبي كه در كاخ الحمراء ديدم سالني بنام سالن اسرار بود. اتاقي 4 گوشه است (با ابعادي كمتر از 3 متر در 3 متر) با سقفي گنبدي كه به صورت آكوستيكي طراحي شده است: جلوي هر كدام از گوشهها كه به طرف ديوار بايستيد و خيلي آرام صحبت (پچپچ) كنيد براي شخصي كه در گوشه مقابل ايستاده است مثل اينست كه در گوشش صحبت ميكنيد، صدا با كيفيت بسيار عالي به طرف مقابل ميرود (و حتي به نظر من تقويت هم ميشود!) بدون آنكه ساير نقاط اتاق چنين خاصيتي داشته باشد.
از زيباترين جاهاي اين كاخ سالني است به نام تالار شيرها كه به دليل وجود فوارهاي در وسط سالن كه اطراف آن را مجسمه سنگي تعدادي شير گرفته، به اين نام ناميده شده است. خواستم تعدادي از عكسهايي را كه گرفتهام در اينجا بگذارم ولي ديدم در اينجا بهترش هست. بخصوص بندي كه با courtyard of the lions شروع ميشود را از دست ندهيد كه كاخ اصلي سلاطين عرب است (اين كاخ با نام Nasrid خوانده ميشود). درو ديوار كاخ Nasrid با آيات قرآن و ادعيه به طرز بسيار زيبايي تزئين شده است و بيشتري جملهاي كه به چشم ميخورد «لا غالب الا الله» است.alcazaba كاخ مربوط به نيروهاي نظامي است. Madina شهر مربوط به زندگي مردمي است كه در كاخ كار ميكردهاند. Palace of Carlos Quinto كاخي است كه توسط شارل پنجم اضافه شده است (قرن شانزدهم، بعد از بازپسگيري گرانادا توسط مسيحيان).
نكته ديگري كه در مورد گرانادا بايد بگويم اينست كه صنايع دستيش خيلي شبيه اصفهان است ولي با كيفيت بسيار پايينتر! مثلا خاتمكاري دارند، ولي برخلاف دانههاي خاتم اصفهان كه حدود يك ميليمتر (يا كمتر) است مال آنها حدود سهچهار ميليمتر است و براي ما كه به خاتم اصفهان عادت كردهايم بسيار بدمنظره. جالب است كه تعدادي از مغازههاي گرانادا دقيقا صنايع دستي اصفهان را ميفروختند (پارچههاي قلمكار، خاتمكاري و ...). و البته با رعايت كپيرايت: روي آنها (خيلي هم با افتخار) ذكر كرده بودند كه اينها از ايران ميآيد.
وبلاگ ِ چند نفر از ورودیهای سال ۶۹ دانشکدهی برق و کامپیوتر دانشگاه صنعتی اصفهان
۱۳۸۳/۰۷/۱۲
الحمراء
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۶ نظر:
كامنت به سياق رضا مارمولك:
الهي بميرم برايت تو چي كشيدي اونجا!
انسان فطرتا زيبايي را دوست داره و طالب آن هست چون خالق هستي زيباست تونسته زيبايي را بيافريه.
متاسفانه زنان زيبا هيچوقت نميتونند مثل آدمهاي عادي زندگي کنند و از زندگيشون مثل همه ماها بهره ببرند آنها اگر بخواهند "انسان" باشند انسانهاي فوق العاده غمگيني خواهند شد چون به خاطرزيبايي که دارند آسيبهاي خيلي زيادي بهشون ميرسد من يک دوست دارم که خيلي زيبا هست وخيلي هم باهم صميمي هستيم اما انسان فوق العاده غمگيني هست تو روابطش با ديگران هميشه اصرار داره که ديگران آن را بخاطر خودش دوست داشته باشند نه بخاطر زيباييش .با اينحال که 18 سال بيشتر نداره اما تجربيات فوق العاده تلخي بخاطر زيباييش داشته وقتي براي من تعريف ميکنه که تا حالا چه اتفاقاتي براش افتاده موهاي تنم سيخ ميشه و هميشه بهش ميگم من اگر جاي تو بودم حتما ديونه ميشدم خيلي دلم براش ميسوزه چون هيچکس بهجز خانوادش بفکرش نيستند همه ميخواهند يکجوري استثمارش کنند و و هيچکس واقعا آنطور که ميگه دوستش نداره و اين موضوع خيلي رنجش ميده و کلا آدم خيلي بدبيني شده مخصوصا نسبت به مردها
«متاسفانه زنان زيبا هيچوقت نميتونند مثل آدمهاي عادي زندگي کنند و از زندگيشون مثل همه ماها بهره ببرند». فکر نمیکنید این حکم خیلی کلی باشد؟ آیا در تمام جوامع این طور است؟ یا چیزی در اینجا از قلم افتاده است؟
مسعود از سفرش گفت ولی نگفت که چطور شده به اسپانیا رفته؟ کنفرانس بوده؟ راستی مسعود، میدانستی که پویان دادوند در بارسلون زندگی میکند؟
جالب است كه اين يك جمله اينقدر مورد توجه قرار گرفت (البته قابل پيشبيني بود!).
راستي فراموش كردم بگويم كه الحمراء سالانه دو ميليون نفر بازديد كننده دارد يعني به اندازه اهرام مصر. از Generalif هم يادم رفت بگويم كه باغ اختصاصي سلطان بوده است و يك بهشت واقعي است.
در جواب آرش هم بله هر دو بار كنفرانس بوده است. من هم به دعوت دانشگاه گرونوبل (و به هزينه آنها) حدود دو هفته در گرونوبل فرانسه بودم و يك هفته هم در گرانادا.
در مورد پويان دادوند هم بله ميدانم. اتفاقا دفعه قبل بليط من از بارسلونا بود و حدود 4 ساعت در آنجا توقف داشتم كه پويان دنبالم آمد و باهم گشتي در بارسلونا زديم (آنروز شانس آوردم كه پرواز گرانادا تاخير داشت وگرنه به آن نرسيده بودم!). اما اينبار از طريق مادريد به گرانادا رفتم و فرصتي براي ديدن پويان پيش نيامد.
ارسال یک نظر