۱۳۸۴/۰۷/۰۷

رقص یا رقاص؟

بد نیست که گاهی سخن را بسنجیم پیش از آنکه گوینده را تخطئه کنیم:

«وی ادامه داد... دو سال پیش پنجاه هکتار زمین را به قیمت یک میلیارد تومان فروخته‌اند... و فروشنده پول زمین را در بانک به صورت طویل المدت گذاشته است و ... سالیانه یکصد و هشتاد میلیون دریافت می‌کند، ولی همین شخص از این زمین نمی‌توانست سالیانه سی میلیون تومان به دست بیاورد که 10 میلیون تومان آن هم خرج هزینه کشت زمین می‌شد... الان بیست میلیون تومان درآمد کشاورزی تبدیل شده به یکصد و هشتاد میلیون تومان درآمد بانکی... این ظلمی است که به کشاورزان می شود... این یک نوع غارت و تاراج نیست؟ ... چرا درآمد کشاورزی از بهره بانکی کمتر است؟ ... من خودم ذرت کاشته‌ام، دولت ذرت را از من کیلویی یکصد و چهل تومان می‌خرد، اما یک کیلو ذرت را به خود من داده‌اند هزار و دویست و پنجاه تومان، ‌من از دولت بخرم و بکارم، از آن طرف از من چند می‌خرد؟ یکصد و چهل تومان، خوب کشاورز چکار کند؟»

هدف من تحلیل این پرسش از دیدگاه اقتصادی و یافتن باصرفه‌ترین روش سرمایه‌گذاری برای کشاورزان صاحب زمین در این شرایط نیست. بیشتر می‌خواهم به این نکته توجه کنیم که پیش‌قضاوت‌های ذهنی تا چه اندازه می‌توانند در بستن چشم‌ها و گوشها به اطلاعاتی که از اطراف به ما می‌رسند، موثر باشند. برای آنکه بهتر متوجه نکته من شوید، پیش خود قضاوت کنید که شنیدن یا نشنیدن نام گوینده، «حسنی»، قبل از خواندن متن تا چه اندازه بر درکمان از این نوشته می‌توانسته تاثیر داشته باشد. متن کامل را می‌توانید در اینجا بخوانید.

هیچ نظری موجود نیست: