هزار جهد بکردم که يار من باشي
مرادبخش دل بيقرار من باشي
چراغ ديده شب زنده دار من گردي
انيس خاطر اميدوار من باشي
چو خسروان ملاحت به بندگان نازند
تو در ميانه خداوندگار من باشي
از آن عقيق که خونين دلم ز عشوه او
اگر کنم گله اي غمگسار من باشي
در آن چمن که بتان دست عاشقان گيرند
گرت ز دست برآيد نگار من باشي
شبي به کلبه احزان عاشقان آييد
مي انيس دل سوگوار من باشي
شود غزاله خورشيد صيد لاغر من
گر آهويي چو تو يکدم شکار من باشي
سه بوسه کز دو لبت کرده اي وظيفه من
اگر ادا نکني قرض دار من باشي
من اين مراد ببينم به خود که نيم شبي
به جاي اشک روان در کنار من باشي
من ار چه حافظ شهرم جوي نمي ارزم
مگر تو از کرم خويش يار من باشي
حافظ ناشنيده پند عنوان رماني است از ايرج پزشکزاد که همچون ساير آثارش مبتني بر طنز می باشد.
اين رمان هر چند بر واقعيات تاريخي استوار است ولي حافظ آن با حافظ شاملو مطهري سايه آشوري و... بسيار متفاوت است.
حافظ اين رمان يک مرد طناز خيال پرداز عاشق پيشه .... و خلاصه کاملا زميني است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر