۱۳۸۳/۰۳/۲۹

دایره تنگ شکیبایی

مطمئن نیستم بنویسم یا نه ... گفتنی زیاد است و وقت کم

صالح شرافت (لوطی تحویل بگیر) نکته مهمی را یاد آور شد. در این سا لها چه تغییری کرده ایم.


"نسبت به ده يا چهارده سال پيش چه فرق‌يى كرده‌ايد؟ دنيا را چه‌گونه مى‌بينيد؟ كدام سلايق و اعتقادات‌تان دست‌خوش كدام تغييرات شده است؟"

در مملکت عزیز ما تا دلت بخواهد دلیل برای تبعیض و خط کشی بین افراد وجود دارد. یکی ترک است دیگری عرب است. یکی بی دین است دیگری از جنس دوم است. یکی شهرستانی و یکی .... فهرست طولانی است. گویا قبای تنگی برای همه دوخته شده که هر کس در آن نمی گنجد مطرود است. گویا قرار است همه به هر وسیله شده به شکل مورد علاقه ما در بیایند. شاید بتوان برای خیلی از آن ها بر حکومت دینی خرده گرفت اما بسیاری از این عادات جزئی از وجود ما گردیده است. موضوع احترام به انتخاب دیگران و مدارا چندان تعریف شده نیست. سیاه و سفید .. حق و باطل.. جای دوری نرویم. نگاهی به دور و بر خود بی اندازیم. به کسی بر نخورد. آنچه می گویم (و خواهم گفت) در مورد خودم هم سازگار است.

در این مملکت (شیطان بزرگ) سال قبل یکی از گزارشگران ورزشی گفت: " علت توجه زیاد رسانه ها به کوارتربک تیم فوتبال سیاه پوست بودن وی است وگرنه بازی او خیلی هم عالی نیست". همین گفته باعث استعفا و دردسرهای فراوان بعدی او شد. چرا؟ چون جامعه (حداقل در ظاهر) به تبعیض حساس است.
آزادی انتخاب فردی و احترام به سلایق گوناگون (و یا حداقل اهمیت قایل نشدن)متاسفانه در جامعه ما کیمیاست.


بروم سر اصل موضوع. یکی از این موارد مجرد بودن است. زمانی که وارد بنگاه اجاره خانه می شدی گویا طرف به یک جانی نگاه می کند..... کمی خاطره آن زمان را فراموش کرده بودم اما دوباره زنده شد.
دوستان عزیز متاهل: از دیدن نام مجرد توی ذوقتان نخورد. آخر این چه ذوقی است که از فاصله چند هزار کیلومتری و با دیدن کلمه مجرد بی ذوق می شود. موضوع خوبی و یا بدی مجرد یا متاهل بودن نیست. گیرم شما به سعادت الهی نایل شدید آخر چرا از مجرد بودن دیگران دل گیر می شوید؟ شاید به قول آرش این رمزی است که ما مجردها عاجز از درکش هستیم و متاهل ها عاجز از بیان. حالا من و MBZ پوست کلفت هستیم فکر دخترهای مجرد را نمی کنید که این توضیحات را می خوانند ؟ (بگذریم از اینکه همین جمله من با استانداردهای این طرف آب نامناسب محسوب میشود)
فرشاد جان می دانم که توضیح تو از باب شوخی بود و من زیادی شلوغش کرده ام. بلاخره یکی هم باید ازحقوق مجردها دفاع کند (نه اینکه از همه حقوق دیگر دفاع می شود!). یادداشت تو بهانه ورود به بحث بود.

۲ نظر:

Farshad F گفت...

اولندش که من در مقابل همه شما احساس مسئولیت می کنم. آخه یعنی چه همین جور راست راست می گردید و خوش می گذرونید.
دومندش اینکه من اصلا یادم رفت اونجا اسم تو را هم بنویسم. چرا توی مملکت کفر هنوز مجردی؟
سومندش اگه با نصایح بنده و آرش فکر ازدواج افتادی حواست باشه قبل از گرفتن گرین کارت پانشی بری ایران. یکی از رفقای ما سه سال پیش از آمریکا برای زن گرفتن اومد، ازدواج که نکرد هیچ الان سه ساله نتونسته ویزا بگیره برگرده.
چهارمندش درسته ازدواج کردن یا نکردن یک تصمیم کاملا خصوصی است اما حتی توی غرب هم همیشه مایه صحبت و مزاح دوستان است. حالا گیرم هم که نباشه توی ایران یکی از بهترین سرگرمیها شوخی با دوستان مجرده.
پنجمندش خودت ازدواج بکن ببینم بعدش همه را تشویق نمی کنی به ازدواج کردن.
ششمندش به بعد را هم آرش می نویسه.

Farshad F گفت...

نوشته بالا قسمت شوخی پاسخ بود و اما قسمت جدی: راستش من هم تا حدود زیادی با مسعود در مورد اینکه وضعیت تاهل معیار مناسبی برای طبقه بندی افراد نیست موافقم ولی همچنین باید قبول کنیم که وضعیت تاهل همچنان یکی از مهمترین مشخصات فردی است که از فرد در مورد آن سئوال می شود. علاوه بر آنکه در تجربه شخصی من ازدواج بلایی است که هر چه زودتر باید انسان به آن مبتلا شود.
علاوه بر آنکه ازدواج و خانواده با معیارهایی که در ایران وجود دارد کاملا با الگوهای زندگی در غرب (حداقل اروپا) متفاوت است. شخصا الگوهای وطنی را ترجیح می دهم. اگر فرصت شد بعدا بیشتر می نویسم فعلا باید بروم سمینار.
ضمنا بعضی از رفقا می گفتن وبلاگ دارد سیاسی می شود و ما ملت از سیاست خسته ایران ممکن است بهتر باشد در مورد مسائل دیگر گفتگو کنیم. هر چند من فکر می کنم اینکه همه بحثها به سیاست ختم می شود تقصیر ما نیست ولی به هر حال اینگونه بحثها فرصت خوبی است که تعداد بیشتری از دوستان به نوشتن تشویق شوند.