۱۳۸۴/۰۱/۰۲

سالی که گذشت، چطور گذشت؟

با لبيک‌گويی به فراخوان عمومی کيوان
در سال ۱۳۸۳ چه کردم:
- امتحانات سال اول دوره دکترا را دادم و موفق به ورود به سال دوم شدم.
- استاد راهنما انتخاب کردم و اولين مقاله‌ام را تقريبا تمام کرده‌ام و حدود يک ماه پيش نسخه ماقبل نهايی آن را در سمينار دانشکده ارائه کردم. کار اولم يک کار نظری در زمينه تبعيض قيمتی و به کارگيری اطلاعات ( Price discrimination and Information Acquisition) بود. استاد راهنمايم از کارم خيلي خوشش آمد و اين کمک کرد تا بيشتر با هم صميمی شويم.
- در مورد کار بعدي مشغول فکر کردن هستم. دوست دارم یک کار غیرنظری انجام دهم. فعلا سه تا موضوع توی ذهنم هست که یا تا هفته آینده یکی را با استاد راهنمایم نهایی می‌کنم و یا اینکه نمی‌توانیم به توافق برسیم و دوباره روز از نو روزی از نو.
- تو کلی سیمنار شرکت شرکت کردم که تقریبا از نیمی از آنها هیچی سر در نیاوردم و حدود ۲۰ تا ۲۵ درصد را هم کاملا دنبال کردم. تازه من تلاش می‌کردم فقط توی اونهایی شرکت کنم که با موضوعات مورد علاقه و مطالعه من نزدیک‌اند.
- به جز فیلمهای ۵ شبکه معمول انگلستان فیلم دیگری ندیدم. از بین آنها دیگران (The Others)، شِرِک و فارنهایت ۹/۱۱ به نظرم قشنگ آمدند و به یاد ماندنی. از هری پاتر و ارباب حلقه‌ها هم چندان که تعریف شنیده بودم و انتظار داشتم، خوشم نیامد. فیلم ۱۹۸۴ را هم برای اولین بار دیدم، راستش من نتوانسته بودم کتابش را تا آخر بخوانم، از بس که سیاه بود. البته مارمولک را هم دیدم و خندیدم و همچنین تنها در خانه ۱ و ۲ را برای چندمین بار. فکر کنم خنده‌دار ترین فیلمهایی هستند که توی این چند سال دیده‌ام. ضمنا دلم برای کارتون خوب هم تنگ شده تنها تام و جری که گاهی نشون می‌دن دیدن داره (که اون هم به خوبی نسخه اولیه‌اش نیست) و بقیه‌اش همه کارتون‌های تخیلی مسخره‌اند که بهترین‌شان اسکوبی دو ست، که اصلا چنگی به دل نمی‌زند. البته سیمپسون‌ها را هم خیلی دوست دارم که البته کارتون بزرگترهاست نه بچه‌ها.
- کتاب هم بیشتر کتاب درسی خواندم، بابا دانشجوی سال اول و دوم با زن و بچه که وقت کتاب خواندن ندارد. البته معمای هویدا را خواندم و نمایشنامه مرگ دستفروش (The death of salesman) را هم به بهانه مرگ آرتور میلر خواندم. البته به لطف حسین یکبار هم تن تن را دوره کردم، این بار به زبان انگلیسی.
- کلی وقت صرف دنبال کردن وقایع ایران و دنیا کردم که ای کاش به جایش کتاب خوانده بودم یا با حسین بازی کرده بودم.
- به سیاق چند سال گذشته کمي اضافه وزن پيدا کردم.
- ضمنا من توی این سال دایی نشدم. من مدتهاست دایی‌ام، خواهرزاده کوچکترم امسال دانشگاه قبول شد.

هیچ نظری موجود نیست: