جزوه نویسی هم عالمی داشت. جزوه نویس معروف ما احمد شاهمیرزایی بود. شایع بود که احمد حتی سرفه و عطسه استادها را هم ثبت میکند. من هم که معمولا بعد از پنج دقیقه اول کلاس چرتم میگرفت مجبور بودم جزوه احمد را کپی کنم.
یکی از مزایای بزرگ جزوه نویسان مشهور امکان قرض دادن جزوه به دخترها بود. فکر کنم برای یک جزوه قرض دادن یک هفتهای شنگول بودند. دختر بازی (و پسر بازی ) به سبک صنعتی اصفهان اینجوری بود دیگه. اگه جور دیگهای هم بود که من خبر ندارم ما را هم مطلع کنید. بهتر است این آخر عمری همگی اعتراف کنیم (اعتراف به گناهانمان و یا به شوت بودنمان با خودتان).
بد نیست خانمها هم از خاطرات و طرز فکرشان در مورد پسرها در آن زمان بنویسند. مخصوصا اگه پشت سر پسرها جوک درست میکردید یا به کارهایشان میخندیدید الان وقت اعتراف است.
از شوخی که بگذریم همانطور که مهرداد نوشته متاسفانه محدودیتها زیاد است....
وبلاگ ِ چند نفر از ورودیهای سال ۶۹ دانشکدهی برق و کامپیوتر دانشگاه صنعتی اصفهان
۱۳۸۳/۱۲/۲۳
جزوه نویسی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱ نظر:
من دوتا خاطره از ترم اول يادم هست البته من بعداز ترم اول بخاطر افتادن در بعضي درسهاازدوستان عقب افتادم براي همين هم هست که فقط از چند تا از دوستانمان اسمي بياد دارم
خاطره اول : بعداز کلاس فيزيک 1 درتالارها من وچندتا از دوستانمان داشتيم ميرفتيم به سمت جاده پاييزي که ديديم عده زيادي از پسرها جلوي يک تابلو ايستاده اند ودارند اون را ميخوانند فکر کنم اطلا عيه شب شعر بود يکي بلند ميخواند: باب لبان... ديگري بلند ميگفت بابلان...آخر فهميديم متن اطلا عيه اينطور بوده : بابلبلان عاشق ... وما کلي خنديديم ورفتيم
خاطره دوم هم اتفاقا براي همان کلاس فيزيک هست من خيلي دير رسيدم سر کلاس بدو بدو از پله تالارها بالا آمدم ديدم يکي از پسرها داره در را ميبنده دستم را بالا نگاه داشتم به اين معنا که لطفا در را نبنديد من دارم ميام تو اما مثل اينکه منظور من را نفهميده بود يک لبخندي زد و در را بست شايد باورتان نشود من حتي تا چند سال بعدش هم که يادم ميافتاد کلي ناراحت ميشدم وبا خودم ميگفتم حالا اون فرد در مورد من چه فکري کرده نکنه فکر بدي کرده باشه اما الآن که يادم مياد فقط ميخندم
ارسال یک نظر