۱۳۸۵/۰۸/۱۶

به بهانه درگذشت فریدون هویدا

"معمای هویدا" صادقانه ترین کتاب تاریخ معاصر به قلم دکتر عباس میلانی میباشد.در این کتاب زندگی پاکترین سیاستمدار تاریخ معاصر، امیر عباس هویدا مورد بررسی قرار گرفته است. با خواندن این کتاب تا حدودی نیز با یکی از روشنفکران معاصر
فریدون هویدا نیز آشنا میگردیم.فریدون هویدا منتقد سینما ، نقاش، نویسندو.... مولف کتب فراوانی از جمله:«عرب‌ها چه مي‌خواهند؟» (1991) ـ «هلال شكسته: خط نظاميان اسلامي بنيادگرا» (2002) ـ «شاه و آيت‌الله: افسانه‌سرايي ايراني و انقلاب اسلامي» (2003).
رمان قرنطینه ایشان به زبان فرانسه نگاشته شده که گفته میشود هیچ کم از "صد سال تنهائی" ندارد.
پی نوشت:به منظور جلوگیری از افسردگی توصیه میشود در صورت خواندن "معمای هویدا" به هیچ عنوان خاطرات خلخالی - حاکم شرع دادگاه امیر عباس هویدا - خوانده نشود.

۶ نظر:

کیوان گفت...

افشین جان قصد موعظه و نصیحت ندارم که اصلا در چنین جایگاهی نیستم. ولی آیا بهتر نیست در صدور حکم کمی بیشتر دقت کنیم؟ آیا همه‌ی کتاب‌های تاریخ معاصر ایران را خوانده‌ای که این کتاب را صادقانه‌ترین آن‌ها می‌دانی؟ آیا همه‌ی سیاست‌مداران تاریخ معاصر ایران را می‌شناسی که هویدا را پا‌ک‌ترین آن‌ها می‌دانی؟ به نظر من این‌گونه اظهار نظر و قضاوت چندان تفاوتی با رفتار کسانی که در بسیاری از نوشته‌هایت به آن‌ها اعتراض داری ندارد. اگر می‌گفتی «یکی از صادقانه‌ترین» و «یکی از پاک‌ترین» شاید چیزی در این‌جا نمی‌نوشتم. انتشار یک فیلم را دلیل واضح و مبرهن بیماری جنسی یک جامعه دانستن نیز از همین نوع قضاوت‌هاست.

mehrdad گفت...

به نظر من یکی از گرفتاری‌های اصلی ما این است که فرق نمی‌گذاریم میان «داوری سیاسی» و «داوری اخلاقی». فکر کنم یک بار دیگر هم این را این‌جا گفته‌ام که یکی از تفاوت‌های اصلی اخلاق و سیاست این است که در اخلاق «مامور به تکلیف» هستید و در سیاست «دنبال نتیجه». یعنی در اخلاق اگر کار شما نتیجه‌ی دل‌خواه‌تان را هم در پی نداشت اما به تکلیف‌تان عمل کرده‌باشید بر شما حرجی نیست. اما در سیاست و کشور‌داری نیت‌ ِخیر کافی نیست، پاک بودن کافی نیست. کم نیستند آن‌ها که با نیت خیر روزگار ِ مردمی را سیاه کرد‌ه‌اند.

در ضمن در سیاست و کشور‌داری چیزهایی یا شاخص‌های هست که می‌شود اندازه ‌گرفت و بر مبنایش داوری کرد. منظورم این است که داوری سیاسی سلیقه‌ای نیست که مثلآ همین‌طور بگویی من از این فیلم خوشم آمد و یا با آن یکی حال کردم.

برای قضاوت درباره‌ی هویدا هم می‌توان نگاه کرد به شاخص‌های اقتصادی-سیاسی دوران نخست‌وزیری‌اش. هفت-هشت سال اولش -از ۴۳ تا۵۰ - اوضاع چندان بد نیست. اما در سال‌های دهه‌ی پنجاه با چند برابر شدن درآمد نفت و خیال‌پردازی‌های شاه اوضاع به شدت به هم می‌ریزد. شاه در همه چیز دخالت می‌کند و هویدا هم کاری نمی‌کند و هم‌چنان مشغول نخست‌وزیری است و ماست‌مالی کردن کارهای شاه. آخرش هم شاه قربانی‌اش می‌کند و می‌اندازدش زندان که یعنی مسوول همه‌ی این ناکامی‌ها هویدا است.

حالا که صحبت این حرف‌ها شد این چند خط را که خودم از زبان مسعود بهنود شنیدم بخوانید [+]:

- می‌خواهم از تفاوت فضای روزنامه‌نگاری الان با زمان شاه از شما سوال کنم: گفتید که آیندگان جنجالی بود. ولی آیا می‌توانستید مثلا از وزرا یا معاونان‌شان انتقاد کنید؟

اصلا نوع گفتمان در زمان شاه جور دیگری بود. یعنی در زمان شاه طوری بود که حتی در جمع چند نفره هم کسی کمتر از اعلی‌حضرت نمی‌گفت. نوشتن که هيچ. از نخست‌وزیر هم حتی نمی‌شد انتقاد کرد. از وزرا هم نمی‌شد. آقای هویدا هر سال که شاه به سن‌موریس برای اسکی می‌رفت، سردبيرها را می‌خواست و می‌گفت: «شاه مملکت دو ماهی می‌خواهند استراحت کنند. خسته شده‌اند و اگر جوادیه آب ندارد یا بم نان ندارد، همیشه‌ نداشته‌اند. توی این دو ماه هم هیچ‌چیز عوض نمی‌شود و بنابراین نوشتن شما تنها اثری که دارد این است که این روزنامه‌ها را می‌برند آنجا و ایشان می‌خوانند و ناراحت می‌شوند. بنابراین در این دو ماه هیچ خبر منفی‌ای ننویسید. گاهی اوقات هم از پیشرفت مملکت بنویسید.» یک‌بار علی باستانی که دبیر روزنامه‌ی اطلاعات بود و رویش باز بود گفت: «آقا، روزنامه‌های بدون انتقاد را نمی‌خرند مردم . آخر این چه روزنامه‌ای است که ما اگر شیر آب فشاری‌ جوادیه بسته شود، نمی‌توانیم بنویسیم. نمی‌خرند این روزنامه را.» هویدا هم اصلا متخصص این نوع برخورد بود. گفت:«نمی‌خرند که حرف علمی نیست. یعنی چند تایش از بین می‌رود؟» علی گفت:«۴۰ هزار مثلا يا چند هزار...» هويدا گفت:«خیلی خوب. اشکالی ندارد. پولش را می‌دهم.» بنابراین فضا این‌طوری بود. بعد از انقلاب حتی در بدترین دوران مطبوعات، موقعی که ماها مخفی شده بودیم و بعد با آن وضعیت توانستیم آدینه را در‌آوردیم، سانسور این طوری نشد. یعنی سانسور سیستماتیک به این ترتیب ‌که نماینده‌ی ساواک بیاید بغل دست من تیتر بخواند وجود نداشت. این ماجرا در آیندگان دو سال هر شب اتفاق می‌افتاد. این محرمعلی‌خان که مطبوعات را سانسور می‌کرد به اوایل دوران ما هم رسید. حدود سال‌های ۴۰-۴۱.

Afshin گفت...

از تذکر کیوان ممنونم . کاملا حق با ایشان است و چنین قضاوتی صحیح نیست.
اما مهرداد عزیز:
در سایه دیکتاتور چه بایستی کرد؟ این سوالی بود که هویدا در جوانی از دوستان کافه نادری خود صادق هدایت و صادق چوبک می پرسید.
این سه هر یک به راهی رفتند و سرانجامشان آن شد که میدانیم.
در این میان شما کدام راه را تایید میکنید.
من شخصا راه هویدا را بیشتر میپسندم چه آن را هم کامل تایید نمیکنم.

Farshad F گفت...

افشین با این منطق پس می شود بگویی در حالت فعلی که برخی از مشابهتها قابل تشخیص است کدام را تایید می کنی:
- کروبی یا جنتی؟
- خاتمی یا سازگارا؟
- حجاریان یا شریعتمداری؟

mehrdad گفت...

افشین،
با حرفت موافقم. همه‌مان باید سوال آن سه نفر را از خودمان بپرسیم. پاسخی که به این پرسش اخلاقی می‌دهیم در تصمیم‌گیری سیاسی‌مان اثر می‌گذارد.
بد نیست که یک سالی برگردیم عقب و بحث‌های سر انتخابات ریاست جمهوری را در همین وبلاگ مرور کنیم. آیا تصمیم‌گیری‌های سیاسی‌مان (مثلآ درباره‌ی رای دادن یا ندادن) با پسند اخلاقی‌مان سازگار بوده؟

Afshin گفت...

فرشاد عزیز، در هر جامعه ای هم جنتی وجود دارد و هم حجاریان و... ،تنها تفاوت در فرصت ظهور و دامنه نفوذ این افراد در یک جامعه باز و بسته است.
هر کدام مجموعه ای از حرکتهای مثبت ومنفی هستند که به قول مهرداد مستقل از نیتشان در سیر تاریخی نقشی -هر چند اندک -داشته پس نمیتوان نمره رد یا قبولی به هیچ کدام داد. ولی میتوان مسیر یکی را بر دیگری ترجیع داد.
مهرداد عزیز ، به قول حمید عرش پیما-نقل به مظمون- تاریخ توالی فصول نیست، تاریخ تجربه بی بدیل است. من رای ندادم چرا که معتقد به ناچار گذشت از این دوره بوده ام. پس بلی آنچه در یک سال قبل گذشت نه با آنچه انتظارش داشته ام منافاتی داشت و نه بر خلاف اخلاق حاکم در شرایط کنونی است . پس چرا بیشتر از دیگران نق می زنم؟ چون روند این گذر کند است.
من معتقدم اگر صد سال دیگر خاتمی و رفسنجانی در راس دومین مقام این مملکت بودند ، آنچنان اتفاق خاصی نمی افتاد. ولی الان هر شب که اخبار را میشنوم انتظار خبر سفر رایس به ایران را دارم.البته با مقنعه و یا حتی چادر.