جنگ برای هر یک از ما یعنی یادآوری هشت سال از خاطرات دوران کودکی و نوجوانی. من کلاس سوم دبستان بودم که جنگ شروع شد و کلاس دوم دبیرستان بودم که تمام شد. هر یک از ما خاطرات و تجربه های مختلفی از جنگ داریم. برای کسی در موقعیت من که در خانه همبازی نداشتم، در شبهای بلند زمستان که تلویزیون هم با دو شبکه به زحمت هر شب 2 ساعت برنامه سرگرم کننده داشت، جنگ خودش شده بود یک سرگرمی و یادم می آید من که عاشق اعداد بودم، یک دفترچه کوچک داشتم و هر شب آمار تلفات عراقی ها را که اخبار می گفت می نوشتم. تانک، توپ، هواپیما و حتی کشته و زخمی برای من یک مشت عدد بود. بعد از سه چهار هفته توی عالم کودکی به خودم گفتم انگار هر چه از این عراقیها می کشند تمام نمی شود و دیگر رها کردم و ننوشتم.
بزرگتر که شدیم بمباران و موشک باران شهرها شروع شد و شبها که همسایه ها با شنیدن صدای آﮊیر می ریختند توی کوچه برای ما هم فرصت خوبی بود تا کمی شیطنت کنیم.
جنگ که تمام شد من تازه داشتم با واقعیت آن آشنا می شدم. آدمهایی را از نزدیک دیدم و شناختم که از جنگ آمده بودند و برخی از آنها چنان بودند که اصلا تصور اینکه اینها می توانند بجنگند (و احتمالا کسی را بکشند) برایم غیرممکن بود. چند تا از آنها دوستان صمیمی آینده ام شدند یکی از بهترینشان الان توی استان ایلام کار می کند، مهندسی عمران - آب گرفت و آنجا توی کارگاه ساخت یک سد کار می کند. یادش به خیر می خواست کنکور بدهد ولی گرفتن دیپلم برایش مشکلتر بود راهنمایی اش کردم و رفت دیپلم ادبی گرفت (چون قبلا دو سه سالی درس حوزه خوانده بود خیلی راحت قبول شد) و بعد کنکور داد و دانشگاه خواجه نصیر قبول شد.
اما چرا یاد جنگ افتادم. گزارش گردهمایی را که خواندم رسیدم به نام امرالله حیدری و دیدم کیوان نوشته است به دلیل سرطان خون فوت کرده است. یادم آمد که احتمالا یکی از دوستانی است که رزمنده بود و حدس زدم که ممکن است بیماریش با جنگ مرتبط باشد. از سعید محسنی در هر دو مورد سئوال کردم و تایید کرد که بله او رزمنده بود و احتمالا فوتش هم مرتبط با جراحات شیمیایی. اگر یادتان باشد رزمنده ها آن روزها حداقل در دانشکده ما بسیار از جمع کناره می گرفتند و فکر می کنم دلیل اصلی آن هم سهمیه و استفاده از امتیاز خاص برای ورود به دانشگاه بود.
وقتی حدود دو هفته پیش دیدم چطور این طرف دنیا شصتمین سال حمله به نورماندی (D-Day) که نقطه آغاز شکست آلمانها بود را جشن می گیرند و از یک سری پیرمرد که همگی بالای هشتاد سال داشتند به عنوان قهرمان ملی تقدیر می کنند بیشتر توجهم به این موضوع جلب شد. در تمام شهرهای انگلستان بنای یادبود سربازان کشته شده در جنگ دارند و مردم احترام قابل توجهی برای آن قائلند و در روزهایی از سال گلهای کاغذی قرمر به سینه می زنند تا خاطره کشتگان جنگ برای دفاع از میهن را گرامی دارند. تمام اینها بیشتر فکرم را به موضوع همکلاسمان و نوع برخورد ایرانیان با موضوع جنگ مشغول کرد.
قضاوتم این است که اشتباهی که در ایران صورت گرفت این بود که با جنگ برخورد بیش از اندازه ایدئولوﮊیک شد. به هر حال به کشور حمله شده بود و برای دفاع باید عده ای می رفتند و احتمالا از جان خود می گذشتند ولی برخورد ایدئولوﮊیک با جنگ هر چند ممکن است باعث اقبال گروهی برای رفتن به جنگ شده باشد ولی توجه نکردن به عنصر ملیت و تمامیت ارضی در اقبال عمومی مردم به کسانی که به نوعی خود را در جنگ فدا کردند تاثیر گذاشت. به هر حال دفاع از میهن به دفاع از نظام سیاسی تنزل کرد و باقی قضایا ...
اینها همه بهانه ای بود برای یاد آوری یاد یکی از آنها که مدتی با ما همکلاس بود: امرالله حیدری. روحش شاد.
وبلاگ ِ چند نفر از ورودیهای سال ۶۹ دانشکدهی برق و کامپیوتر دانشگاه صنعتی اصفهان
۱۳۸۳/۰۳/۲۷
جنگ و ما
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۶ نظر:
روحش شاد. من در دروه تحصیل و کار با بچههای رزمنده زیادی برخورد داشتهام. بیشتر آنها آدمهای بسیار سالم و قابل اعتمادی بودند و روح پاکی داشتند. اما همانطور که فرشاد اشاره کرده، مخلوط کردن بیش از حد ایدئولوژی با جنگ و تبلیغات وسیع در یکسان دانستن حرکت پرشور و مردمی دفاع از کشور با حمایت از حکومت وقت وضعیتی بوجود آورده که کسانی که به هر دلیل از حکومت ناراضی هستند، رزمنده که مدافع کشور است را با مدافع حکومت اشتباه گرفتهاند و کار بحایی رسیده که امروز حتی خیلی از رزمندهها چندان از جنگ و تجربههای شخصی خود صحبت نمیکنند و از آن میگریزند. تبلیغات کار را به جایی رسانده که هرگونه انتقاد از عملکرد مسئولان، ارتش و سپاه در دوران جنگ تابو شده و منتقد مورد تعرض قرار میگیرد. چه کسی جرات دارد از خطاهای فاحش تاکتیکی و استراتژیکی سپاه و ارتش در جنگ صحبت کند؟ از کشتههای بیشماری که تنها به دلیل بیکفایتی فرماندهان کشته شدهاند حرفی بزند؟ از ضرر وحشتناک اقتصادی و انسانی طولانی شدن جنگ به دلیلی بیعرضگی سیاستمداران و فرماندهان حرف بزند؟ مثالی بزنم، حتما همه شما فیلمهایی که از جبههها در دوران دبیرستانمان از تلوزیون پخش میشد را به یاد دارید. یادتان میآید که کاربرد تانک در جبهههای خودی چه بود؟ همیشه خاکریزی بود که تانکی در پشت آن سنگر گرفته بود و از آن به عنوان توپخانه استفاده میشد. فرماندهان آنقدر در دانش جنگ بیسواد بودند که ابتداییترین اصول تاکتیک را نمیدانستند. تانک، برای مانور، آتش در حال حرکت، گسترش خطوط و پوشش دادن به حرکت سربازان پیاده ساخته شده و عاقل تانک یک میلیون دلاری را به جایی توپ صدهزار دلاری بکار نمیگیرد. چند فیلم مستند از جنگ ایران و عراق دیدهاید که تانکها به موازات هم پیشروی کنند، شلیک کنند و پیادهها در پشت تانکها جلو بروند و زمین تصرف کنند و هلیکوپترها بالای سرشان به آنها پوشش هوایی دهند؟ ناگفته نماند که عراقیها هم در ابتدای جنگ همانقدر احمقانه از وسایل جنگی خود استفاده کردند تنها در سالهای پایانی جنگ بود که تاکتیکهای نظامی درست را به کار بستند. بزرگترین تاکتیک ایرانیان در جنگ حرکت دادن تعداد بیشمار نفرات پیاده مسلح به سلاح ابتدایی به سوی خاکریز دشمن بود تا با دادن تلفات بالا، چند نفری از میدانهای مین و خندقها عبور کنند و از خط آتش توپخانه و مسلسلهای سنگین و خمپاره و آتش هلیکوپترها بگذرند به سنگر دشمن برسند. تاکتیکی که با تکرار دوباره و دوباره به تدریخ در اواخر جنگ آنقدر کارایی خود را از دست داد که عراقیها در عملیات متعدد در سالهای آخر جنگ با نسبت کشتههای یک به ده تا یک به پانزده و بیست، موفق به دفاع و به عقب راندن ایرانیها میشدند. کدام یک از فرماندهان ایرانی به خاطر تلف کردن جان دهاهزار رزمنده ایرانی در برابر یکی دو هزار عراقی و سر آخر شکست عملیات با بکارگیری چنان تاکتیکهای ضعیفی تا به حال محاکمه نظامی شدهاند؟ محاکمه که هیچ ترفیع هم گرفتهاند و به عنوان قهرمان جنگ اکنون به تابوهایی تبدیل شدهاند که کسی جرات انتقاد از آنها را ندارد. ماجرای کشتهشدن بیش از دویست جوان را در ماجرای سقوط هواپیما در همی اواخر را که به یاد دارید؟ به جای پاسخگویی سپاه تنها اعلام کرد آنها شهید شدهاند و به ملاقات معشوق رفتهاند و هرکس که بپرسد که کدام بیکفایتی مسئول این افتضاح است، به خون شهدا و آرمانهای انقلاب توهین کرده است!
خلاصه آنکه در جنگ، با حربه ایدئولوژی فرماندهان و سیاستمداران را از پاسخگویی در برابر ملت ایمن کردند و پس از جنگ هم با کوبیدن محکمتر بر طبل ایدئولوژی و با تکیه بر الهی بودن و مردمی بودن دفاع مردمی، راه هرگونه انتقاد از نظامیان را بستند.
جالب اینکه همین هفته گذشته که تبلیغات انتخابات شوراهای شهر و پارلمان اروپا در انگلستان بود، گروههای سیاسی مخالف حزب کارگر شدیدا به سیاست وارد شدن به جنگ انتقاد می کردند. یکی از تبلیغات تلویزیونی صریحا می گفت بلر تنها به دلیل رفاقت با بوش انگلشتان را وارد جنگ کرد. اما باز هم این مسائل در برخورد مردم و گروههای سیاسی با سربازانی که از عراق بازمیگردند هیج تاثیری ندارد.
ما جنگ را نبوديم
بودن يعني ميان حادثه بودن نه گفتن و شنيدن و ديدن
وقت وقوع حادثه بايد بود تا نغمه ايي سرود
وقتش نیست که به جای قافیه اندیشی و نغمه سرایی کمی هم در کار خرد ورزی باشیم. که گفته که همهی این مردم نبودند در متن آن حادثه؟ حرفتان درست پاکباختگانی بودند تن و جان خود را سپر من و ما کردند. اما اگر متن آن حادثه را دوباره نخوانیم، صدباره به آن دچار میشویم. جنگ که باشد شعر و شور شاید به کار آید، آن همه نه همیشه، اما پیشگیری از جنگ خرد و شعور میخواهد. عقل در کار کردن آسان نیست جز با دیدن و شنیدن و گفتن و باز گفتن.
نسل بعد از ما هم در متن آن حادثه زندگی میکند. کمی به اطراف خود نگاه کنید.
اگر چنین به حادثه ها بنگریم آن وقت دیگر عبرت گرفتن از تاریخ معنا نخواهدداشت. بایستی بیاموزیم و بیاموزند اسطوره ها در عین تقدس بایستی قابل نقد باشند.
ارسال یک نظر