۱۳۸۳/۰۳/۳۰

وبلاگ می‌نویسم پس هستم

باز هم سلام. آدم پر حرف وقتی حرف نمی‌زند خیلی نمود می‌کند. در این نوشته‌ی آخری دیدم یکی از دوستان کامنت گذاشته و سراغ مرا گرفته، انگیزه‌ای شد تا باز هم پرحرفی کنم. (همین جا تا یادم نرفته یک خواهش و یک سؤال مطرح کنم. خواهش: لطفاً بدون نام و نشان کامنت نگذارید. سؤال: کسی برای کلمه‌ی «کامنت» معادل فارسی قشنگ سراغ ندارد؟).
علت ننوشتنم فیلتر شدن نبود. همان طور که گفتم فیلتر blogspot بعد از دو سه روز برداشته شد. البته ظاهراً هنوز قضیه تمام نشده ولی با راهنمایی‌های آرش و بقیه‌ی دوستان می‌توان از فیلتر‌ها رد شد.
این چند روز گذشته ضمن این‌که کمی درگیر امتحانات پایان‌ترم بودم، در مورد نوشته‌های دوستان هم فکر می‌کردم،‌ به‌خصوص نوشته‌ی صالح و این که هر کدام از ما در این چند سال دچار چه تغییر و تحولاتی شده‌ایم. بعضی از دوستان به طور مشخص در این مورد صحبت کرده بودند. از جمله مسعودها (بابایی‌زاده و غفاری). برخی از دوستان را هم می‌شود از لابه‌لای حرف‌های‌شان چیزکی فهمید از تغییر و تحول. اگر فقط حوزه‌ی اندیشه مد نظر نباشد و مثلاً تغییرات رفتاری را هم در نظر بگیریم آن وقت می‌توانم مثالی بزنم: مسعود غفاری همان‌وقت‌ها هم گاهی از موضوعی یا حرفی یا رفتاری به شدت بر می‌آشفت و گاه عکس‌العمل‌های غیر قابل پیش‌بینی از خود بروز می‌داد. مثلاً یادم می‌آید یک بار در اتاق ۱۴۰ خواب‌گاه ۲ بعد از نهار، لیوان آب را (که البته خیلی هم آب نداشت) رویش خالی کردم. تقریباً بدون هیچ وقفه‌ای یک پارچ آب روی سرم خالی شد و از سر لطف فرمودند: «دیوونه‌تر از خودت ندیده‌ بودی؟»
الآن هم در مورد قضیه‌ی متأهل‌ها و مجردها بر‌آشفته شده و متنی سوزناک و عتاب‌آمیز نوشته. بنابر‌این حداقل از این نظر زیاد تغییر نکرده! (حالا خوب‌ شد کسی نگفت «مجردها به بهشت نمی‌روند»!).

این که آدم از تغییرات اندیشه و شخصیتش برای دیگران حرف بزند کار ساده‌ای نیست. گاهی نیز ممکن است اسباب دردسر شود. در مورد خودم فقط می‌توانم بگویم که تغییرات خیلی زیاد بوده. هم در اندیشه، هم در رفتار. از غلظت مذهبی‌ام به شدت کاسته شده. در واقع باید بگویم به غیر از خودم، خدایم هم خیلی تغییر کرده! دیگر تنها کارش این نیست که مواظب باشد ببیند من کی گناه می‌کنم تا در کارنامه‌ی اعمالم بنویسد. خیلی مهربا‌ن‌تر شده. راحت‌تر می‌شود با او حرف زد. تازه فهمیده‌ام که چه دروغ‌ها از طرف او به من خورانده بودند. به‌ نظرم (یا به قول مسعود بهنود به باورم) از شدت بت‌پرستی‌ام هم کم شده (از توضیح بیشتر این یکی معذورم. سری که درد نمی‌کند دستمال نمی‌بندند که!). در کلیات شاید همین‌قدر کافی باشد. اگر کسی سؤال مشخص‌تری داشته باشد شاید بتوانم بیشتر توضیح دهم.

اما یک پیش‌نهاد دارم و آن این که موضو‌ع‌های مشخصی طرح شود و دوستان نظرات خود در مورد آن‌ها بیان کنند. شاید از بین این نظرات بتوان به تحولات هم تاحدی پی برد. به عنوان مثال موضوع «اسم کوچک» که آرش مطرح کرد به نظرم موضوع خوبی است و هنوز خیلی‌ها نظرشان را در این مورد نگفته‌اند. به خصوص دوست دارم نظر دوستان مذهبی‌ترمان را در این مورد بشنوم ( یا ببینم). می‌توانیم اسمش را بگذاریم:
«Reloaded :اسم کوچک»
:-)

۳ نظر:

Masoud Ghaffari گفت...

کیوان جان نگران نباش. هر اسب چموشی سراانجام به تازیانه ازدواج رام می شود. من هم ازدواج نکرده رام تر از گذشته هستم. ضمنا از پارچ آب سرد هم خیلی ناراحت نباش. از من و تو خل تر هم پیدا می شود. همان زمان صنعتی اصفهان یکی از هم اتاقی های حجت زارع به عنوان شوخی کتری آب جوش روی هم اتاقی اش خالی کرده بود. حالا از هم اتاقی بودن با من ناشکری کن.
صحبت از خاطرات آن روزها شد. آقا کیوان بچه درس خوان و بانزاکت آن زمان بود. ما جرئت نمی کردیم در حضور ایشان حتی ورق بازی کنیم. آن زمان که هم اتاقی نشده بودیم من به اتاقشان میرفتم و یواشکی به بهمن (سیاح فر) می گفتم که پایه روک (شلم) لنگ است و وقت الواطی است. فکر کنم که این بزرگ ترین خلاف بین برقی های 69 بود. تازه هیچ وقت هم شرط بندی نمی کردیم. البته در کنار ورق بازی چای هم می نوشیدیم.
دیگر حال و حوصله ورق بازی هم ندارم (چه تغییر مهمی)! فکر کنم آخرین باری که بازی کردم به اصرار برادران بابایی زاده بود که خیلی علاقه مند بودند با شکست خوردن از تیم پنجه طلا (من و بهمن) کمی ورق بازی یاد بگیرند!!
امیدوارم با نوشتن این خاطرات در یک مکان عمومی برای بهمن و مسعود دردسر درست نشود. من راضی نیستم کوپنشان قطع شود و یا یخچال گرفتنشان از مسجد محل به تاخیر بیافتد.
حالا شوخی می کنیم ولی آن زمان قبل از بازی هفت هشت ها قفل به در اتاق می زدیم. انجمنی ها به کنار حتی از کیوان هم حساب می بردیم.

نظرتان در مورد استفاده از "پی نوشت" به جای "کامنت" چیست؟ من خودم از "توضیح" استفاده می کردم ولی ازش راضی نبودم.

کیوان گفت...

آقا مسعود سلام. مطمئن باش که از اين که آب روی من پاشيدی ناراحت نیستم. به قول معروف «کلوخ انداز را پاداش سنگ است». در مورد معادل فارسی برای «کامنت» هم باید بگویم که «پی‌نوشت» را بیش‌تر برای «Postscript» استفاده می‌کنند. «توضیح» هم همان‌طور که خودت گفتی چندان دل‌چسب نیست.

کیوان گفت...

در ضمن یادم رفت بگویم کمی ورق بازی هم یاد گرفته‌ام. اگر یک موقع «پا»ی حکم کم داشتی می‌توانی روی من حساب کنی.