چند روز پیش مطلبی در مورد اسم کوچک و اینکه از دوران صنعتی اصفهان تا به حال همیشه آقایان همکلاسی، خانمها را به شکل «خانم ...» و خانمها آقایان را به شکل «آقای ...» صدا زدهاند و اینکه که عجیب است که از بکار بردن اسم کوچک دروی میکنیم نوشتم.
دو نفر از دوستان یادداشتی در حاشیه آن مطلب نوشتهاند. سرکار خانم مهندس فرزانه کشفی (به تقلید از روشی که در نوشتن اسم من بکار بردند!) به عرف و تربیتی که از بچگی دریافتهایم اشاره کردهاند و اضافه کردند که ایرانیها به شدت به عرف پایبند هستند. کیوان (نه خیر، من کیوان را به شکل جناب آقای دکتر کیوان آقابابایی سامانی صدا نمیزنم) هم ضمن تایید نظر ایشان اضافه کردهاند که در هر حال با گذشت زمان عرف تغییر میکند و به عنوان مثال دیگر کمتر کسی از همسر خود به «عیال» یا «منزل» یاد میکند. (راستی یادتان میآید که پیش از آن، گاهی آقایان همسرانشان را به اسم پسر بزرگشان صدا میزدند؟! تصور کنید که آقایی، خانم خود را «اصغر» صدا کند....!)
گرچه من هم موافق هستم که ما این را از همان عرف یاد گرفتهایم، ولی چیزی را که این دوستان توضیح ندادهاند این است که ما کجا به این جناب عرف قول دادهایم که همیشه به آن پایبند باشیم؟ در درونم هیچ چیزی به من نمیگوید که «آرش! همیشه همانطور باش که روز اول بودی!». برعکس، هرگاه چیز جدیدی را به واسطه تفکر یا یادگیری از رفتار دیگران پسندیدم و «درست» یافتم، چیزی در درونم به من میگوید که هرچه زودتر رفتارم را تغییر دهم و بالاتر از آن، به دیگران هم در این باره بگویم.
در مورد اسم کوچک هم برخلاف کیوان تصور نمیکنم که نسلی جدید لازم باشد که بیاید تا این عادت تغییر کند. در رفتارهای اجتماعی ما ایرانیان عادتهای بسیار ناخوشایندی وجود دارد که شاید جامعه آنرا نرم، عرف، شیوه مودبانه و ... بداند ولی اگر خوب فکر کنیم آنها را نادرست، دورویانه و زشت بیابیم. مثال معروف این عادت بسیار بد ما برای تعارفهایی است که از دل نیست. «داداش، مهمون من باش!» زمانی شنیدن این جمله برایم عادی بود. شاید خودم هم یکی دو بار بکارش برده باشم. اما امروز، وقتی کسی آنرا به من میگوید گوشهایم سرخ میشود: آن جمله در واقع این است: «یارو! زودباش پول را رد کن بیاد!». البته این چیزی است که در دل گوینده میگذرد ولی در گذر از دل به زبان، به شکل دیگری درآمده. میگویید نه؟ یک بار امتحان کنید و وقتی طرف به شما گفت مهمون من باش، تشکر کنید و دستتان را در جیبتان کنید و به دنبال راه خود بروید. اگر رگباری از فحش و ناسزا نشنیدید، در حاشیه همین مطلب، آن فحشهایی که نشنیدید را به من بگویید! «تعارف الکی» نامی است که ما بر این عادت بد که گاهی با «رفتار اجتماعی مناسب» اشتباه گرفته میشود گذاشتهایم و در تمامی قسمتهای اجتماع ما، از خانواده تا محل کار و تحصیل وجود دارد. چیز دیگری که شباهت فراوانی به این مورد دارد «دروغهای مودبانه»ای است که ما ایرانیها زیاد میگوییم. مثال نمیزنم چون همه مثالهای زیادی از آنرا میدانیم. جانم! جه میشود به جای آنکه در چشم طرف نگاه کنیم و دروغی بگوییم و بعد لبخندی بزنیم، همان لبخند را بزنیم و دهانمان را ببندیم؟!
خلاصه مطلب آن است که چرا برای ما ایرانیان آنقدر سخت است که آنچه را در دل داریم، بدون آنکه دروغی به پس و پیشش اضافه کنیم، به زبان آوریم؟
(پ.ن. راستی جناب سرکار خانم مهندس فرزانه کشفی محترم، اسم من برای شما و دیگر دوستان آرش است، بدون هیچ پسوند و پیشوند دیگر!)
وبلاگ ِ چند نفر از ورودیهای سال ۶۹ دانشکدهی برق و کامپیوتر دانشگاه صنعتی اصفهان
۱۳۸۳/۰۳/۱۲
امان از دست ما ایرانیان مودب
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱۴ نظر:
من البته از جو فعلي دانشگاه صنعتي اصفهان خبر ندارم ولي اينجا در دانشگاه صنعتي شريف تقريبا همه دانشجويان يکديگر را به اسم کوچک صدا ميزنند. اما هنوز خيلي مانده است که استادان نيز دانشجويان را با نام کوچک صدا بزنند و خيلي بيشتر مانده است تا دانشجويان استادانشان را با نام کوچک صدا کنند (چيزي که در خارج از کشور بسيار عادي است). با آنکه من استادم (Christian Jutten) را در فرانسه با نام کوچک صدا ميزدم ولي با او به صورت دوم شخص جمع صحبت ميکردم (او را «شما» خطاب ميکردم) که او از همين کار نيز ناراضي بود و بعد از مدتي مرا مجبور کرد که با زبان دوم شخص مفرد با او صحبت کنم (او را «تو» خطاب کنم). و احساس ميکنم که همين کار باعث شد صميميت بين ما خيلي بيشتر شود.
آرش جان، ممنونم که مرا آقاي دکتر خطاب نميکني. زياد از اين جور خطاب شدن خوشم نميآيد.
منظور من از «نسل بعدي» لزوماً اين نيست که بايد شصت - هفتاد سال بگذرد. من اين نسل جديد را همين الآن در بين دانشجويان خودم در همين دانشگاه صنعتي ميبينم. نسلي که رفتار و گفتار، طرز لباس پوشيدن، آرايش مو و ريش و حتي فرهنگ لغاتشان با نسل من بسيار متفاوت است (براي مثال به کتاب «فرهنگ لغات زبان مخفي» مراجعه کنيد). اين نسل جديد کم و بيش و آهسته آهسته، بزرگترهايشان را هم تحت تاثير قرار ميدهند. گريزي از اين تغيير نيست.
يک نکتهي ديگر را هم مايلم ذکر کنم. هميشه تغيير کاملاً در اختيار خود آدم نيست و در موارد گوناگون، محيط تا حدي براي ما محدوديت ايجاد ميکند. مثلاً فرض کنيد من يکي از دانشجويان دخترم را به اسم کوچک صدا کنم. چند اتفاق ممکن است بيفتد: يکي اينکه آنقدر ظرفيت داشته باشد که اين را فقط به حساب صميميت بگذارد ( احتمال اين يکي در شرايط فعلي تقريباً صفر است). دوم اين که روي ترش کند و در دلش بگويد تو غلط ميکني که مرا به اسم کوچک صدا کني، حجب و حيا و نجابت من نميگذارد که اجازه دهم يک مرد غريبه (هر چند استاد من باشد و بعد از چند ترم رابطهي نزديکي بين ما ايجاد شده باشد) مرا به اسم کوچک صدا کند. اتفاق سوم ميتواند اين باشد که به ناگاه، امر بر طرف مشتبه شده و دچار خيالات شود و با خود بگويد چه اشکالي دارد، ممکن است کسي بخواهد دو زن داشته باشد! يا اصلاً ممکن است بخواهد زنش را طلاق دهد! من که علم غيب ندارم.
بنابراين ميبينيد که براي ايجاد تغيير، جامعه بايد ظرفيت پذيرفتن اين تغيير را داشته باشد. و اين يک مسالهي فرهنگي و عام است که يکي از موارد آن همين صدا زدن با اسم کوچک است. براي ديدن ليست بلند بالايي از عادات بد و خصوصيات ناپسند فرهنگي ما ايرانيان، به کتاب «جامعهشناس خودماني» نوشتهي حسن نراقي مراجعه کنيد.
خلاصه اين که من معتقدم اين مساله شديداً به «عرف» وابسته است، براي ايجاد تغيير، لاجرم بايد عرف را تغيير داد و عرف تغيير نميکند مگر آرام آرام.
اسم درست کتاب دومي که معرفي کردم «جامعه شناسي خودماني» است. نويسندهي کتاب « فرهنگ لغات زبان مخفي» نيز دکتر سيد مهدی سمائی است.
کیوان، با حرفت موافق هستم که به ناگاه نمیتوان رفتار اجتماعی و عرف جامعه را تغییر داد. تو به یک منبع در تکامل رفتار اجتماعی که گذشت زمان و تاثیر ایدههای نو جوانترها بر جامعه اشاره کردی. حرف من این است که این تمامی آنچه که در یک جامعه میتواند اتفاق بیافتد نیست. بسیاری اوقات ما میتوانیم به اختیار خود و با تصمیم برگرفته از تفکر و دلیل، رفتارها را تغییر دهیم. چرا لازم است که منتظر باشیم و همیشه اول جامعه تغییر کند تا ما هم با آن همراه شویم و در رفتارمان تغییر دهیم؟ مگر جامعه چیزی سوای من و تو و ماست؟
در مورد بسیار جزیی و خاصی که در موردش بحث کردیم، صحبت در مورد روابط بین دوستان ۶۹یی بود، کسانی که بیش از ۱۰ سال است که میشناسیم. پیشنهاد من این نبود که از فردا تمام بچههای کلاست را به اسم کوچک صدا کنی، بلکه حرفم این است که ابتدا از بین بین خود و همسرمان، فامیل، دوستان صمیمی و ... شروع کنیم و این همان تغییر هدفمند، مبتنی بر فکر و دلیل در جامعه است که از فرد شروع میشود. تو، به عنوان استاد دانشگاه تاثیر فراوانی بر شکلگیری رفتار اجتماعی دانشجویانت داری. خواسته یا ناخواسته، مدلی هستی از فردی تحصیلکرده، جوان و توانا که هر روز پیش چشم آنهایی. مثال من در مورد تعارفهای دروغین مرسوم در جامعه ما را به یاد میآوری؟ دانشجو که جوانی باهوش است نیازی به سخنرانی و موعضه ندارد که این را از تو یاد بگیرد. اگر در رفتار تو دوری کردن از تعارفهای بیمعنا را ببیند و بداند که تو آنرا به عمد انجام میدهی تا از رفتاری که اعتقاد داری درست نیست پرهیز کنی، تاثیر میپذیرد.
خلاصه حرفم دو چیز است. یکم، عرف فرمان بیچون و چرای جامعه به فرد نیست. کسی که عرف را به تمامی میشکند، در چشم دیگران عصیانگر است. مصلح آن است که با ظرافت و آرامی پایش را حساب شده از دایره عرف بیرون میگذارد. دوم، فرد جامعه را تغییر میدهد، چون جامعه چیزی نیست جز اجتماع افراد.
اگر به خاطر داشته باشید که آدمهایی در سن و سال ما الان جزء 45 درصد بالای سنی جمعیت ایران هستند (یعنی از هر 100 ایرانی 55 نفر از ما جوانترند) خیلی نگران این گونه مسائل نخواهیدبود.
پدر و مادرها و مملکت این قدر خرج ما کردند تا ما مهندس بشیم. نمی دونید اولین دفعه که باباتون شنیده کسی خارج از محیط خانواده شما را مهندس صدا کرده چقدر کیف کرده. حالا شما می گید نمی خواهید بهتون بگن آقا یا خانم مهندس !!!! بابا پدر و مادرها هزارتا آرزو دارند :-)
حرفهای خانم کشفی (خلاصه ما نفهمیدیم که چطور شما را صدا کنیم، پس سعی میکنم تا اطلاع ثانوی «با ادب» باشم :) ) تا حد زیادی درست است. گرچه علاقهمند هستم که بحث را ادامه دهم، ولی امروز فرصت زیادی ندارم و شاید فردا اگر مناسب بود باز بنویسم. فقط خواستم بگویم که پیش از این که برای ادامه تحصیل به اینجا بیایم «آرش» شدم و در واقع در تهران که بودم به این نتیجه رسیدم که دوستان بهتر است دوستانه یکدیگر را صدا کنند. البته آنجا هم در ابتدا برای بعضی از دوستانم مشکل بود و مدتی مرا «آقای آرش» صدا میکردند 8)
پیشوندهایی مانند مهندس و دکتر دیگر از آن هم بدتر هستند و به نظرم اینکه کسی را مهندس فلانی صدا بزنند واقعا مسخره است. توی ذهنم مهندس سالاریان همانقدر مسخره است که بقال جعفری و نجار اکبری! هرگز دوست نداشتهام که شغلم نامم را تسخیر کند!
ضمن تأييد حرف آرش يادآور ميشوم که به رغم مثالهايي که آورده است، «قاضي مرتضوي» ترکيب کاملاً جاافتاده و شناختهشدهاي است (-:
کیوان حالا توهم این وسط از آب گل آلود ماهی میگیری؟
سلام به همه دوستان عزيز
قبل از اينكه با نام كسي را خطاب كنم و بعد متهم بشوم ميخواهم بگم انصافاًفرزانه راست ميگه! باباخداييش بشماريد ببينيد چند تا آرش و فرشاد داريم! حالا تصور كنيد من بيايم و يكي را خطاب قرار بدهم و يك مطلبي را بيان كنم. خوب كي ميفهمه كه كي به كي بود. ما دوتا آرزو داريم هر وقت درموردشان حرف ميزنيم آنها را قاطي ميكنيم! تازه اين كه چيزي نيست خودشان هم خودشان را قاطي ميكنند و ما بايد تازه توضيحات آنها را ببينيم يا بشنويم كه بالاخره كي كي بود
از شوخي كه بگذريم بايد از دوست خوبم آقاي سالاريان تشكركنم. هرچند ما آخرش نفهميديم كه دوست ايشان هستيم يا وقتي به نام آرش صدايشان كنيم دوستشان ميشويم! تصوري كه از جو فعلي دانشگاهها دارم اينه كه دختران و پسران خيلي راحتتر از ما باهم ارتباط برقرار ميكنند و خيليها به اسم كوچك همديگه را صدا ميزنند اما احساس ميكنم يك جاي كار ميلنگه و اون اينكه خيلي از حريمهايي كه ما به حساب عقيده عرف و يااجبار محيط به آن پايبند بوديم ديگه وجود نداره. من حداقل فكر ميكنم كه نگاه كردن به ماهيت بزرگي مثل دوستي با شاخص كردن چند پارامتر خاص خيلي منطقي نيست.
اسمتان را پای نوشتهتان بنویسید تا ما هم بفهمیم کی به کی است.
اين كه معلومه كيه خودمم طاهره مهديه. خوبيش اينه كه فاميليم هم اسمه بنابراين خيلي فرق نميكنه كه طاهره باشم يا مهديه
و اما اسم كوچك
بنده فعلا قصد ندارم وارد اين بحث بشم فقط ميخواستم به دوستان توصيه كنم كه اگر يك وقتي خواستند من رو با اسم كوچك صدا كنند علي الخصوص هنگام صحبت از طريق تلفن، توضيحات كافي جهت ارائه به افراد ذينفع داشته باشند. به هر حال خيليها ميخوان بدونن كه اين عزيزي كه داريد باهاش صحبت ميكنيد كيه؟
عزیزمی عزیز. واقعا دلم برات تنگ شده.
ارسال یک نظر