وبلاگ ِ چند نفر از ورودیهای سال ۶۹ دانشکدهی برق و کامپیوتر دانشگاه صنعتی اصفهان
۱۳۸۶/۱۰/۱۰
یک سوال فنی
درواقع سوال من این است که آیا میتوان از طریق پورت USB به کامپیوتر اینتراپت داد یا خیر؟ اگر پاسخ مثبت است،و شما چیپی را بابت این اینترفیس میشناسید لطفا معرفی فرمائید.
گربهی سیاه٬ گربهی سفید
۱۳۸۶/۱۰/۰۶
۱۳۸۶/۱۰/۰۵
دو روز
آره من بچه بودم تازه تولد 16 سالگی ام بود، دو روز بعد جنگ شد، من بازم 16 سالم بود ولی دیگه بچه نبودم!
آن فیلم بود ولی میتوان اينجا نقش همان دو روزها را در زندگی واقعی یک مرد ببینید.
۱۳۸۶/۱۰/۰۲
معرفی دو سایت
با عضويت در سايت toread ميتوانيد آن صفحه را به صورت يک ايميل به آدرس خود ارسال کنيد تا حتي اگر آن صفحه حذف هم شد در ايميل شما تا هر زمان که بخواهيد ذخيره شود.
یک سایت خوب دیگر را میتوانید اينجا ببینید. با عضویت در این سایت میتوانید مستقل از کامپیوتر و حتی browser خود همیشه bookmarks خود را همراه داشته باشید.
۱۳۸۶/۱۰/۰۱
دیشب
پرسيدم: کمک ميخواهيد؟ گفت :بله. حين عبور از خيابان گفت: خيلي وقت بود که اين جمله را نشنيده. گفتم: جدا. گفت آري . "تازه صبح از کسي آدرس پرسيدم نزديک بود کتک هم بخورم!"
پي نوشت:
در اينکه کلا هرروز عصبي تر ميشويم شکي نيست ولي عصاي وي سفيد نبود ضمن اينکه غرور عجيبي در رفتارش بود.
۱۳۸۶/۰۹/۲۷
فرکانس ۵۰۰ مگاواتی
وزیر نیرو کنترل فرکانس شبکه را یکی دیگر از خصوصیات تولید برق از انرژی هسته ای ذکر و تصریح کرد: این کاری است که نیروگاه های فسیلی از انجام آن عاجز هستند، این درحالی است که فرکانس شبکه برق در برقهای فسیلی متغیر است و زمان می برد تا به عدد خاصی برسد.
وی اظهار داشت: همچنین نیروگاه اتمی می تواند فرکانس را به سرعت به حد دلخواه تغییر دهد؛ به این معنا که در عرض یک دقیقه می تواند فرکانس برق شبکه را از 100 به 500 یا 600 مگاوات برساند یا برعکس درعرض یک دقیقه نیز می تواند فرکانس را از 1000 به 200 مگاوات برسد. در حالیکه نیروگاههای فسیلی قادر به انجام این وظیفه نیستند.
۱۳۸۶/۰۹/۲۶
توبه شکستم!
در حال راز و نیاز و استغفار بوده که خدایا من جکهای زیادی ساختم توبه میکنم که یک تـ.. میپرسه آقا قبله کدوم طرفه؟
آن شخص میگه خدایا جک نمیسازم ولی خاطره که میتونم تعریف کنم!
حالا حکایت ما با این احمدی نژاده. هی ما میخوایم بهش گیر ندیم هی خودش برنامه توجیهی میگذاره.
دیشب همینطوری داشتم کانال تلویزون را عوض میکردم.مجری از آقای رئیس جمهور سوالی پرسید که آقای رئیس جمهور فرمودند: "نچ".
آقا این نچ اش من را کشته.
ایشان فرمودند: ..."البته دولت اشتباهی کرد، در واقع بانک مسکن اشتباه کرد که برو بچه های شماهم دمیدند توش و هی گفتند وام می دن بیاین، ما هی گفتیم آقا ما یه چیزی گفتیم، شما هی تکرار نکنین!" ...
ایشان مطالب مبسوطی هم درباره نقش روزنامه ها و سیاسیون مخالف در عالم اقتصاد فرمودند که مانفهمیدیم پس نقش دولت در اقتصاد چیست؟
ضمنا ایشان به تناوب از "تورم انتظاری" نام بردن که ما دقیقا نفهمیدیم این شخص کیست که پدر ملت را درآورده؟!
۱۳۸۶/۰۹/۲۰
چین
اما چیزی که بسیار اندوهگینم کرد، جمله ای از زبان رئیس داشگاه ZTE بود که البته حالا حالا ها فراموشش نمیکنم.
بابت کار دیگری نزد وی (Chen Janzhou) رفته بودم. وقتی فهمید ایرانیم کلی تحویل گرفت و بین صحبتهایش اشاره کرد تا کنون دو بار به ایران سفر کرده، بار اول سال 1976-7 بوده است (یکی دو سال قبل از انقلاب) وقتی در فرودگاه تهران (لابد مهرآباد) فرود آمده از دیدن آن فرودگاه قلبش مالامال از اندوه میشود که چرا چین با آن سابقه فرهنگی و تاریخی (چینی ها به مراتب بیش از ما ایرانیان به گذشته خود افتخار میکنند!) عقب افتاده است و ایرانیان آنقدر پیشرفته!
بار دوم در سال 2005 به ایران آمده و از آنهمه پیشرفت کشورش در مقابل ایران ثروتمند اشک شوق ریخته.
۱۳۸۶/۰۹/۱۶
شهروند
۱۳۸۶/۰۹/۱۲
Jalili and Solona
From New York Times [+]:
The first hour and a half of the meeting on Friday was described as a monologue, with Mr. Jalili speaking about the will of the Iranian people to support uranium enrichment, theology, God, even his doctoral thesis, according to several officials, who spoke on the condition of anonymity under normal diplomatic rules.
“Jalili said, ‘Everything in the past is past, and with me, you start over,’” an official said.کدام تیم؟
قرعه کشی مرحله نهایی جام ملتهای اروپای 2008 انجام شد. فرانسه ، ایتالیا، هلند و رومانی در یک گروه قرار گرفتند. جالب آن که فرانسه و ایتالیا در مقدماتی در یک گروه بودند و رومانی و هلند هم در یک گروه دیگر. و جالب تر آن که رومانی در آن گروه اول شد و هلند دوم. حالا هر کسی علاقه مند به فوتبال است پیش بینی کند از این گروه چه تیم هایی صعود می کنند. من دوست دارم هلند و فرانسه صعود کنند ولی فکر کنم رومانی و ایتالیا بالا می آیند.
نظر شما چیست؟
۱۳۸۶/۰۹/۰۴
امان از بدشانسی
ایران در آسان ترین گروه قرار نگرفت ولی چندان هم گروه مشکلی نیست: ایران - کویت - امارات - سوریه
پ.ن: انگلستان دوباره با کرواسی در یک گروه قرار گرفت.
با توجه به قرعه اسراییل شانس زیادی برای صعود دارد. چه می شود ایران و اسراییل هر دو صعود کنند و در یک گروه بیافتند
در باب ِ علم
بد نیست نگاه ِ مولوی را هم ببینیم:
هر علمی که آن به تحصیل و کسب در دنیا حاصل شود، آن علم ِ اَبدان است و آن علم که بعد از مرگ حاصل شود، آن علمِ اَدیان است. دانستن ِ علم ِ «اَناالحَق» علم ِ اَبدان است، «اَناالحَق» شدن علم ِ اَدیان است. نور ِ چراغ و آتش را دیدن علم ِ اَبدان است، سوختن در آتش یا در نور ِ چراغ علم ِ اَدیان است. هر چه آن دید است علم ِ اَدیان است، هر چه دانش است علم ِ اَبدان است.
(نقل از «مقالات مولانا»، ویرایش متن: جعفر مدرس صادقی، نشر مرکز)
۱۳۸۶/۰۹/۰۱
تولد اما رضا
- تولد هشتمين امام شيعيان و شنيدن صحبت هاي امروز صبح استاد فرشچيان در مصاحبه تلفني با شبكه دوم سيما در اين مورد بهانه است برايم براي چند كلمه نوشتن.
اغلب ما ايرانيها عادت داريم سالانه و گاه هر چند سال يك بار به زيارت استان اين امام برويم. در آخرين زيارت كه يكي دو ماه پيش بود چند نكته تازه و جالب به نظر ميرسيد:
آستان قدس كتابهاي دعاي منظم و معتبري تهيه كرده كه در آن چند سوره از كلام خدا و دعاهاي معتبر از جمله زيارت امين الله را آورده و از يادداشتهاي ابتداي ادعيه و قرآن ها كه هر كس اين را بخواند بايد پنج بار آن را در كتاب هاي ديگر بنويسد و گر نه چنين و چنان مي شود كمتر خبري هست.
مراسم فرهنگي مرتب و منظمي برقرار است و به نحو مناسبي در پانل هايي به صورت روزانه و هفتگي اطلاع رساني ميشود.
كليه افراد از خدام تا كارگران و پيمانكاران همگي داراي اتيكت مشخصات هستند.
و بلاخره كارهاي ساختماني تمامي ندارد.
اگر دلتان براي زيارت حرم آن حضرت تنگ شده خلوتي بايد و ياد او و خداي او و براي ديدن صحنه هايي از حرم نيز مي توانيد به آدرس زير سري بزنيد:
http://www.razavi.tv/
در مورد استاد فرشچيان هم بنده صحبتي ندارم فقط هر بار از او ياد مي شود بي اختيار به ياد آرامشي مي افتم كه اين مرد بزرگ دارد. اين نيزبه جز با دعا و نيايش و تلاش خالصانه و صادقانه و ارتباط با حضرت حق ميسر نمي شود و توفيق هاي زيادي كه او داشته همه از اين دولت بوده است.
شاد و پايدار باشيد
۱۳۸۶/۰۸/۳۰
ارتباط گروه خونی و ثروت یا درآمد
در کاری که من می کنم فرضم را بر این گذاشته ام که این دو متغیر با هم ارتباطی ندارند. آیا شما چیزی در این زمینه شنیده اید؟ می دانم که برخی از ژاپنی ها معتقدند که خصوصیات روحی با گروههای خونی مرتبطند. نظری دارید؟
۱۳۸۶/۰۸/۲۴
سال ِ مولانا
هرچند که زن را امر کنی که «پنهان شو،» او را دغدغهی خود را نمودن بیشتر شود و خلق را از نهان شدن ِ او، رغبت به آن زن بیش گردد. پس تو نشستهای و رغبت را از دو طرف زیادت میکنی و میپنداری که اصلاح میکنی؟ آن خود عین ِ فساد است. اگر او را گوهری باشد که نخواهد که فعل ِ بد کند، اگر منع کنی و اگر نکنی، او بر آن طبع ِ نیک ِ خود و سرشت ِ پاک ِ خود خواهد رفتن. فارغ باش و تشویش مخور! و اگر به عکس ِ این باشد، باز همچنان بر طریق ِ خود خواهد رفتن. منع جز رغبت را افزون نمیکند.
(نقل از کتاب ِ «مقالات ِ مولانا»، ویرایش ِ متن: جعفر مدرس صادقی، نشر ِ مرکز). رسمالخط ِ کتاب حفظ شده است.
۱۳۸۶/۰۸/۲۱
سلامی دوباره
به لطف مهرداد امکان نوشتن مجدد در این فضای مجازی فراهم شد
قبل از هر چیزقدمهای نو رسیده را به دوستانی که اخیرا پدر شده اند(برای اولین یا دومین بار) و دیگرانی که در آینده پدر یا مادر یا همسر خواهند شد و روزی این تجربه بدون وصف را خواهند چشید تبریک میگویم
هر چند یقین دارم اغلب دوستانی که هر کدام هم اکنون به هر دلیل جلای وطن کرده اند از فضای داخل کشور و نوع دل مشغولی های اینجا به دور نیستند اما واقعا فعالیت ها نگرانی ها و گرفتاری های اینجا گاه آنقدر زیاد است که دل و دماغی حتی برای درددل و یکی دو جمله نوشتن هم باقی نمیگذارد
دلهاتان شاد و به قول فرید که مدتهاست از او بی خبرم و دلتنگ حال و هوای صحبت هایش
"عزت زیاد
۱۳۸۶/۰۸/۱۵
گفتگوی بیبیسی با جان لیمبرت
۱۳۸۶/۰۸/۱۴
۱۳۸۶/۰۸/۱۳
نمایشگاه
اين نمايشگاه که عنوان بين المللي را هم يدک ميکشيد. بيشتر به نمايشگاه محلي چين شبيه بود تا بين المللي تهران.
تمام غرفه ها يک يا چند محصول چيني را آورده بودند و براي کالاي وارداتي خود تبليغ ميکردند.
طنز مطلب آن که مثلا شرکت دولتي مخابرات ايران سيستم WRI را آورده و حتي بدون زحمت پوشاندن آرم آن شرکت اداعاي توليد داخل را داشت! یا صا ایران سیستم های شرکت Huawei را اورده بود با همان ادعا! شايد هم ايران استان 23 پين است و ما نميدانيم!
۱۳۸۶/۰۸/۱۰
خبر داغ
۱۳۸۶/۰۸/۰۸
خبرهای شخصی
احتمالا میدانید که من در مارس ۲۰۰۶ دفاع کردم و درسم تمام شد. پس از آن و تا این لحظه، در همان آزمایشگاه خودمان مشغول یک پروژه پستداک بودهام. این پروژه بزودی تمام میشود و در نتیجه از مدتی پیش به فکر پیداکردن موقعیتی جدید بودهام. سه انتخاب در پیش رو داشتم:
- ماندن در سوییس و تلاش برای پیدا کردن کاری در صنعت.
- انجام پروژه پستداکی در MIT به مدت دو سال.
- انجام پروژه پستداکی دو ساله در OHSU (دانشگاهی در شهر پورتلند از ایالت اورگون آمریکا). من از سال گذشته همکاری نزدیکی با این گروه داشتهام.
تصمیمگیری بین این سه انتخاب برایم بسیار دشوار بود به خصوص که فرصت و اطلاعات کافی برای سنجیدن تمام نقاط قوت و ضعف آنها را نداشتم. در نهایت با مشورت با مرجان تصمیم گرفتم که با وجود علاقه زیادی که به ماندن در اروپا و زندگی آرام و بیدردسر سوییسی داشتم، کمی ماجراجویانهتر عمل کنم و یکی از دو گزینه آمریکایی را انتخاب کنم.
گزینه MIT البته به دلیل شهرت این دانشگاه بسیار جذاب بود و شرح پروژه هم بسیار بلندپروازنه و هیجانانگیز بود. اما در نهایت تصمیم گرفتم که به آن هم جواب منفی بدهم و گزینه کار کردن با این گروه پورتلندی را انتخاب کنم. در مقایسه بین MIT و OHSU نکته در این بود که استاد پروژه در MIT تازه وارد این فیلد شده بود و خودش هم تقریبا نمیدانست که چه میخواهد بکند و تنها یک مقاله کنفرانس در این زمینه داشت. در مقابل، استاد پروژه در OHSU از معروفترین آدمها در این فیلد است و بسیار فعال بوده و صدها مقاله در این زمینه منتشر کرده است و در نتیجه همکاریهای قبلی نظر بسیار مثبتی به کار من داشت. علاوه بر آن، به من قول داده بود که برای بعد از پایان پروژه و برپا کردن گروه و بودجه پژوهشی مستقل کمکم کند. در نتیجه لازم بود بین دانشگاه خوب و معروف و استاد خوب و معروف و پرنفوذ یکی را انتخاب کنم و در نهایت استاد خوب را انتخاب کردم.
البته به قول دوستان ذغال خوب هم بیتاثیر نبوده چرا که حقوق پیشنهای گروه OHSU نزدیک به دو برابر MIT بوده و علاوه بر آن، هزینه زندگی در پورتلند بسیار کمتر از بوستون است و در نتیجه از نظر کیفیت زندگی پیشنهاد گروه OHSU به گروه MIT میچربید. در حالت عادی حقوق بالاتر چندان برای من مهم نبود ولی خوب، احتمالا دوستان میدانند که ما تا دو هفته دیگر منتظر تولد اولین فرزندمان هستیم و در نتیجه شاید زندگی چریکی و روشهای سامورایی چندان برای مرجان و بچه (هنوز اسم انتخاب نکردهایم!) جالب نمیبود :)
خلاصه داستان این که تا سه چهار ماه دیگر، یعنی چیزی در حدود نیمه فوریه سال ۲۰۰۸، بعد از هفت سال شهر شهیدپرور لوزان را ترک میکنیم و به آغوش پر مهر عمو سام پناه میبریم. قرارداد من برای دو سال است. این که بعد از آن چه پیش میآید و از کجای دنیا سر در میآوریم، باید منتظر شد و دید.
قیصر
این هم یکی از شعرهایش:
و «قاف» حرف ِ آخر ِ عشق است
آنجا که نام کوچک ِ من آغاز میشود.
۱۳۸۶/۰۸/۰۷
کنسرت ِ شجریان
خوراسگان برگزار شد. بسیار زیبا بود. برنامه در دو بخش اجرا شد. بخش ِ اول در دستگاه ِ ماهور و بخش دوم در شور و افشاری. قبلاً نوار بخش ِ دوم با نام «غوغای ِ عشقبازان» منتشر شده است. صدای ِ همایون نسبت به قبل بسیار پختهتر شده و نوید ِ آیندهی ِ خوبی را میدهد. محل ِ برگزاری یک سولهی ِ ورزشی بود که توانسته بودند با قرار دادن صندلیهای ِ پلاستیکی حدود ۲۵۰۰ نفر را در آن جای دهند. فاصله تا صحنه زیاد بود ولی وجود ِ یک مونیتور ِ بزرگ تا حدی این دوری را جبران میکرد. کیفیت صدای ِ سالن هم بد نبود. واقعاً تأسفآور است که در شهری مثل ِ اصفهان سالنی بزرگ (بین ۲ تا ۳ هزارنفر) برای ِ برگزاریی ِ چنین برنامههایی وجود ندارد. بهخاطر ِ استقبال ِ مردم دو شب برنامهی ِ کنسرت تمدید شد و دیشب آخرین شب ِ آن بود.
آخرین باری که شجریان در اصفهان برنامه داشت سال ِ ۷۰ بود که در چهلستون برگزار شد. فکر کنم این آخرین باری بود که میتوانستم در کنسرت ِ استاد شرکت کنم. عمرش، هنرش و صدایش مستدام باد.
دو خط
میدانم گرفتار اید و زندگی سخت است و اینترنت کند و دلآزار. اما گاهی دو خط نوشتن هم بد نیست.
دست کم اگر از اینجا رد شدید همین پایین این نوشته اسمتان را به یادگار بگذارید تا بفهمیم چه کسانی اینجا را میخوانند.
۱۳۸۶/۰۷/۳۰
احتمال جنگ
اشپیگل می نویسد: دیک چینی، این عالیجناب خاکستری که به طراحی برنامه های ریز و مخفی شهرت دارد، فردی است که دوستان و دشمنانش روی این نظر متفق الرای اند که وی توانایی دست زدن به هر عملی را دارد .
... اگر چه جورج بوش تاکنون اطمینان داده که تلاش دارد، مناقشه اتمی ایران را از راه دیپلماتیک و با توسل به فشار بین المللی حل کند، اما نوع سازماندهی فشار بیانگر آن است که آمریکا در حال تدارک و مهیا ساختن مقدمات جنگ می باشد....
...در پنتاگون به دستور دیک چینی طرحی دقیق برای حمله به ایران تدوین شده است. این طرح جدید بر خلاف طرح های قبلی به جای حمله وسیع بر علیه تاسیسات گسترده اتمی ایران روی عملیات موضعی و هدفمند بر علیه پایگاه های سپاه متمرکز است.
...این طرح توسط تفکر سازان محافظه کار و مشاورینی که این عملیات را آخرین شانس خود برای تحقق اهداف شان می بینند حمایت و تبلیغ می شود. بدلیل عدم موفقیت جورج بوش در عراق فشار از طرف این راست گرایان افزوده شده و سعی در قبولاندن به رییس جمهوری دارند، که وی اهداف بزرگ خود را فراموش کرده و جرات اجرای دکترین خود، یعنی دکترین حمله پیشگیرانه[پیشدستانه] را ندارد.
...در این رابطه مک کین، یکی از کاندیداهای جمهوری خواه، به صراحت اعلام کرد که "عملیات نظامی شاید به واقعیت نزدیک تر از آنی است که ما در حال حاضر در باره اش بحث و گفت وگو می کنیم".
باوجود همه اینها اکثر کارشناسان واشنگتن نسبت به حمله به ایران هشدار می دهند و معتقدند که در صورت حمله، ایران بلافاصله پاسخ خواهد داد. سیک بطور مثال می گوید که این خیال واهی خواهد بود که عملیات موضعی و هدفمند بر علیه سپاه در همین سطح بماند. فرماندهان سپاه سال ها این فرصت را داشته اند که خود را برای یک جنگ نامتقارن آماده کنند و بی شک برنامه، طرح های موثر و جالبی ریخته اند. به اعتقاد وی و بطور مثال کافی است که ایران یکی از بمب های خود را در ترمینال نفتی خلیج فارس منفجر کند، پیامد این انفجار سه برابر شدن قیمت نفت و بحران جهانی اقتصاد را بدنبال خواهد داشت.
منبع
۱۳۸۶/۰۷/۲۹
درخواست
در حقیقت من جهت یک برد از این IC استفاده کردم.مشکل هم در اینجا است که این IC خروجی بسیار خوبی دارد بطوری که PDH آنالایزر هیچ خطائی را نمایش نمیدهد ولی این IC هیچ سیگنالی را چه از PDH آنالایزر و چه از لوپ داخلی خود دریافت نمیکند. با خود ماکسیم هم که تماس گرفتم پاسخ دادند از دادن پاسخ به ایران، عراق، سودان،سوریه، لیبی ، کره شمالی و کوبا معذورند.
امروز صبح متوجه شدم آی سی هائی که من خریداری کردم تاریخ ساخت 2000 را دارند و ورژن آلفا هستند. در حالی که در سایت تاریخ ساخت آن 2002 است ، لذا الان مشکوک به خود آی سی هستم وچون پروسه معمول خرید آی سی بیش از دو هفته میباشد و من زمانی ندارم ، دست به دامان این سایت شدم.
خواهشمندم در صورت امکان یاری با من تماس بگیرید.
۱۳۸۶/۰۷/۲۸
۱۳۸۶/۰۷/۲۶
این بار اقتصاد
موفقیت و بهروزی بیشتری برای ایشان آرزومندم.
۱۳۸۶/۰۷/۱۶
۱۳۸۶/۰۷/۱۱
بازشناسی نوشتار
وبسایت پروژه هم این جا است.
۱۳۸۶/۰۷/۰۸
۱۳۸۶/۰۷/۰۷
بازگشت قهرمان
موزیک صدای عصار بود با یک آهنگ حماسی در مدح آرش و تصاویری از باقر خان و ستار خان و...
۱۳۸۶/۰۷/۰۳
شصت دقیقه با احمدی نژاد
جالبتر از خود مصاحبه نطرات مردم در اینجا
به نظر می رسد اینبار سفر موفقیت آمیزتر بوده است.
پ ن 1: همان طور که حدس زدید من این پست را قبل از خواندن کامنتهای پست روز قبل نوشتم
پ ن 2: اگر خیلی به صحبتهای احمدی نژاد معتاد شده اید یک مصاحبه هم با امان پور خواهد داشت امروز چهارشنبه ساعت 10 شب به وقت شرق آمریکا
پ ن 3: نمی دانم این پدیده جدید است یا من تازگی به آن توجه کرده ام، اما مدتی است رسانه های بیگانه ! احمدی نژاد را بیشتر رهبر می نامند تا رییس جمهور. به خصوص در تیتر خبرها
مصاحبهی چارلی رز با احمدینژاد
۱۳۸۶/۰۷/۰۲
احمدینژاد در دانشگاه کلمبیا
پیش از سخنرانی او، رییس دانشگاه کلمبیا بیانیهای خواند که پر بود از اتهاماتی که این روزها از رسانهها و زبان سیاستمدارهای آمریکایی زیاد میشنوی. اتهامات سیاسی به کنار، به گمانم حرفهای رییس دانشگاه کلمبیا بسیار توهینآمیز بود و تقریبآ تنها کاری که نکرد این بود که به رییسجمهور فحش ناموسی بدهد.
احمدینژاد هم در آغاز حرفهایش گفت که رسم ما در ایران این است که به مهمان احترام بگذاریم. بعد هم گفت این که پیش از این که حرفهای من را بشنوید، بیانیه سیاسی میخوانید و اتهام میزنید و پیشپیش قضاوت میکنید، توهین به شعور دانشجویان و کسانی است که اینجا هستند. بگذارید حرفهای من را بشنوند و خودشان قضاوت کنند.
بعد هم متن سخنرانیاش را خواند که بیشتر حرفهای کلی بود دربارهی دانش و این که چهقدر علم خوب است اما نباید از آن سواستفاده شود و از این حرفها.
سخنرانی که تمام شد، به سوالهایی که ازش میپرسیدند جواب داد. تقریبآ بعد از تمامی پاسخهایش، حاضران برایش کف زدند. البته صدای هو کردن هم میشنیدید گاهی وقتها، ولی چندان زیاد نبود. در مجموع خوب از پس سوالها برآمد جز همان یک بار سوتی که بدجور همه هو کشیدند.
پینوشت: اینجا میتوانید کل برنامه را ببینید. ویدیو شامل حرفهای مجری برنامه٬ سخنرانی رییس دانشگاه٬ و حرفهای احمدینژاد و پرسش و پاسخها است.
۱۳۸۶/۰۷/۰۱
اول مهر
توی کوچه ما چهار کلاس اولی دیگر هم بودند. دو خواهر دوقلو و دو دختر تک. هر چهار تا گریه میکردند و من بیچاره تنها پسری بودم که به دلیل تشرهای مادرم "مرد که گریه نمیکند"، حسرت گریه به دلم ماند.
همه پسرها یک لباس یک دست که یادم میآید شلوار طوسی داشت برتن. کیف مدرسهام خردلی بود که البته زیاد دوستش نداشتم. کلاس بندی بر اساس حروف الفبا انجام شد و اینطوری با هیچ یک از هم محلی هایم در یک کلاس قرار نگرفتم و از این امر بسیار خوشحال، چه برادر بزرگترم ذهنیتم را اینطور ساخته بود که هر روز بساط چوب و خطکش به راه است و من نه از چوب و خطکش که از کتک خوردن در مقابل دختران هم محلم وحشت داشتم!
بعدها با یک پسر زرتشتی به نام فریدون دوست شدم.
معلم ما یک بانوی بسیار زیبا و مهربان با نام خانم عنبرانی -نمیدانم املاء آن را درست نوشتم یا نه-بود، ولی من عاشق معلم ورزشمان که هر روز صبح سر صف به ما ورزش می داد شده بودم.
یادم است روزهای بارانی و برفی که ورزش نداشتیم کلی حالم گرفته میشد.
و چه زود آن خاطرها مربوط به سی سال قبل میشود.
شاید حق با سعدی باشد:
عمري دگر ببايد بعد از وفات ما را
کاين عمر طی نمودیم اندر اميدواري
۱۳۸۶/۰۶/۲۹
۱۳۸۶/۰۶/۲۶
گوگل
فعلا از لینکهای زیر استفاده فرماید تا ...
Google.co.uk
https://gmail.com
۱۳۸۶/۰۶/۲۳
۱۳۸۶/۰۶/۲۱
شهریار
۱۳۸۶/۰۶/۱۷
دو لطیفه
مطلب فوق قسمتی از طنز ابراهیم رها -احتمالا نبوی سابق- میباشد که کل مطلب را اينجا میتوانید بخوانید.
طنز بعدی هم دکتر شدن سردار حسین الله کرم است. اينجا
۱۳۸۶/۰۶/۱۵
اوضاع پاندولي
همانطور كه پيش از اين هم گفتهام، ايران دو راه بيشتر پيش رو ندارد: يا سازش يا جنگ.....
ايران اگر بخواهد به راه سازش برود، اين راه در درون نظام فقط از آقاي رفسنجاني عبور ميكند.....
اما هيچ تضميني نيست كه نظام سياسي تصميم به سازش بگيرد. ممكن است به راه ديگر رود، راهي كه عوارض و پيامدهايش در شرايط كنوني غير قابل پيش بيني است.....
متن کامل مقاله احمد زید آبادی را اينجا بخوانید.
۱۳۸۶/۰۶/۱۴
وبگردی
متن کامل تحلیل محمد قوچانی بر انتخابات خبرگان و نتایج آن را اينجا بخوانید.
۱۳۸۶/۰۶/۱۳
پردازنده: پس از یک سال
امروز دیدم که روزنامهی اعتماد مصاحبه کرده با همین دوستمان دربارهی پردازندهای که طراحی کردهاند و عاقبت طرحشان. گفتم شاید بد نباشد که حرفهای امسالشان را هم بخوانید. عنوان مصاحبه هم این است: «آریستو فراموش شده است.»
۱۳۸۶/۰۶/۰۴
اندر حکایت اصفهانیها
پی نوشت:
1- منبع خبر کاملا موثق است.ضمن اینکه یکی ادعا می کرد همین خبر را از سیما شنیده است.
2- بلا استثناء شنوندگان میگفتند: این کار فقط از اصفهانیها بر میآید.
۱۳۸۶/۰۵/۳۱
۱۳۸۶/۰۵/۲۱
۱۳۸۶/۰۵/۱۵
شرق
حال بسته شدن شرق هم همان حکایت است. اینبار شرق را به دلیل چاپ مصاحبه ادبی با یک شاعره که در وبلاگ ها شایع به داشتن تمایلات همجنس خواهانه است توقیف کردهاند!
اصل مقاله از سایت شرق حذف شده ولی اينجا میتوانید آن را بخوانید.
۱۳۸۶/۰۵/۱۴
آزادی
«لالايي با شيپور» (گزينگويهها و ناگفتههاي احمد شاملو، ايليا ديانوش ، تهران: مرواريد، 1385)
۱۳۸۶/۰۵/۱۲
پارتی
ظاهرا یک سرگرمی جدید هم به این پارتی ها اظافه شده. اعدام پارتی. اينجا
یک نگاه به نیش باز بینندگان بیاندازید و بر والدین کودکی که وی را برای از دست ندادن این پارتی با خود همراه کردهاند درود بفرستید.
"بادبادک باز" را اخیرا خواندم،راوی در جریان سفر مجدد به کابل برای یافتن یک پسر هزارهای با مردمی برخورد میکند که بلااستثناء بر طالبان -قتل و عام کننده هزارهای ها به جرم تشیع- لعن و نفرین میکنند و با چشمانی گشاد شده از تعجب میپرسند: تو واقعا برای یک پسر هزارهای از آمریکا به اینجا آمدهای؟
اینجا آدم فکر میکند -با تاسف- شاید لیاقت آن مردمان همان طالبان باشد. با دیدن این عکسها به خود میگویم شاید لیاقت ما هم ....
۱۳۸۶/۰۴/۳۱
داش ا کل ممد بوقی ته دره توی قوطی
۱۳۸۶/۰۴/۲۶
مزخرف
*در ضمن من هم از اقتصاد چیزی سرم نمیشود، اما فرق مزخرفگویی و شارلاتانبازی را با حرف حساب میفهمم.
۱۳۸۶/۰۴/۲۰
۱۳۸۶/۰۴/۱۴
اسلحه و شکلات
اما دیشب صحنهای را دیدم که تا کنون ندیده بودم.صحنهای که شاید فقط در کشوری چون ایران دیدهشود.صحنهای که شبیه بسیاری از رفتارهای ما ایرانیان همراه با تناقض بود.
دیشب حدود ساعت 10:30 ورودی از خیابان ولیعصر به میدان تجریش را بسته بودند،برادران بسیجی با همان لباس تکاوری و اسلحههای جنگی جلوی ماشینهای عبوری را میگرفتند و شکلات میدادند.با روی خوش،صدای بسیار بلند نوحه یا چیزی شبیه آن ولی شکلات ارزان.
پی نوشت:
امروز در ایران روز زن -سالروز تولد دخت پیامبر اسلام- میباشد.این روز را به کلیه بانوان خواننده این وبلاگ تبریک عرض نموده،آرزوی حقوق مساوی با آقایان!! را برایشان دارم.
دانشگاه شریف و لینک مسعود
قبول دارم که این دانشگاه یکی از بهترین دانشگاه های ایران است. ولی آیا ایران در بین بهترین کشورهای تولید علم است که دانشگا ههایش شهرهء جهانی داشته باشند. مسعود جان خودت وقتی در گرونبل بودی (که البته دانشگاهی است که با شریف ارتباط علمی دارد) چند نفر از همکارانت را می شناسی که اسم دانشگاه شریف به گوششان خورده بود؟
متاسفانه این اغراقها در مورد اکثر مسائل علمی ایران مثل المپیادهای جهانی، نمایشگاه اختراعات ژنو و ... رایج است. به خاطر دارم وقتی در سوئیس بودم یک دانش آموز ایرانی جایزه ای در نمایشگاه اختراعات آماتوری سوئیس دریافت کرد. مسلما خبر خوشحال کننده بود ولی چند روز بعد تمام روزنامه ها این خبر را چنان بزرگ کردند انگار که یکی از معتبر ترین جایزه های علمی دنیا به ایران رسیده است. حتی این دانش آموز ادعا کرد که از معتبر ترین دانشگاه های سوئیس دعوت به ادامه تحصیل شده است که صد البته ایشان با قاطعیت نپذیرفتند و ترجیح دادند در ایران بمانند و در دانشگاه های ایران تحصیل کنند. جالب است بدانید که در این نمایشگاه بیشتر وسائل ابتکاری آماتوری عرضه می شود که حتی گاهی جنبه کمیک دارند. طبیعتا بعد از این موفقیت درخشان! هر ساله شاهد حضور پر رنگ ایرانیان در این نمایشگاه محلی با پوشش خبری بسیار (البته در ایران) بودیم و ما که در سوئیس بودیم خبرهای این نمایشگاه را از روزنامه های ایرانی دنبال می کردیم ! چون که روزنامه های سوئیس خبرهای این نمایشگاه را حتی کمتر از نمایشگاه سگ و گربه لوزان پوشش می دادند!
بعنوان کسی که تجربه دانشگاه شریف، یکی از دانشگاهای اروپا و آمریکا را دارد فکر می کنم دانشگاه های ایران فاصله بسیار زیادی با دانشگا ه های غربی دارند. متدهای آنها و حتی رفرنسهای درسی بسیار قدیمی است. بسیاری از دروسی که مطالعه می کنیم بدون مصرفند ( به عنوان مثال یادم می آید که در درس اندازه گیری به ما هنوز اصول کنتورهای برق قدیمی تدریس می شد!)، در بسیاری از مواقع اساتید کاملا دور از علم روز هستند، دستورعملها و وسایل آزمایشگاهی بیشتر مربوط به قبل از انقلاب است و ... . البته امیدوارم که این چند ساله با همت افراد پر تلاش و باهوشی چون مسعود دانشگاه های ایران تحولی پیدا کرده و براستی و دور از اغراق حرفی برای گفتن در جامعه علمی جهانی داشته باشند. انشاء الله.
۱۳۸۶/۰۴/۱۲
تسلیت
کاپیتان آمریکا در اوج احساسات وطن دوستی زمان جنگ جهانی دوم برای اولین بار در سال ۱۹۴۱ ماموریتهای حیرتانگیزش را شروع کرد. طرفداران او هرگز ماجرای مشت معروف او را بر صورت هیتلر، درست نه ماه قبل از حادثه «بندر مروارید»، که موجب شهرت او شد فراموش نمیکنند. متاسفانه این حادثه دردناک در رسانههای داخلی ایران و در وبلاگستان زبان فارسی به دلیل همزمانی با وقایع پرشتاب سیاسی و اقتصادی، انعکاسی چندانی نیافت. گفتنی است که به زودی، در پنجم جولای (دو روز دیگر) پیکر او در آرامگاه ملی آرلینگتون در ایالت ویرجینیا که مدفن سربازان کشتهشده در جنگهای آمریکا است، به آرامش ابدی خواهد رسید.
۱۳۸۶/۰۴/۱۱
دانشگاه صنعتی شریف
۱۳۸۶/۰۴/۱۰
پیشنهاد
این دیدار با یادی از دوستانی که ارتباط مستقیم با آنها برقرار نیست توام بود. منهای خوشحالی از دیدار دوستان قدیمی من تصور میکنم با توجه به مشاغل دوستان چنین ارتباطاتی قادر به ایجاد زمینه های کاری مشترک می باشد.
می توان از این پتانسیل استفاده کرد و در دیدارهای سالیانه و حتی در صورت خوش بینی فصلی یا ماهیانه ارتباطات مفید آتی را پی ریزی نمود.
این دیدار نیز میتواند در یک رستوران یا کافی شاپی در مرکز شهر محل سکونتمان باشد. فقط در ابتدا نیازمند همنی رضا گونه -فکر کنم الان رضا برای یک نهار دیگر دعوتم کند!- میباشد.
دوستانی که در تهران ساکنند و از این پیشنهاد استقبال میکنند لطفا کامنت بگذارند تا در صورت استقبال بیش از سه نفر در یکی از کافی شاپهای تهران هم را ببینیم.
پی نوشت: رضا که ماشاالله تکان نخورده بود، مسعود هم با کم کردن وزنش ماشالله جوان تر شده بود. مو سفید جمع فقط من بودم و این نشان میدهد که مشاغل دانشگاهی آدم را پیر نمیکند.
باری این هم استفاده ابزاری از کنجکاوی جهت استقبال از پیشنهاد فوق بود.
۱۳۸۶/۰۳/۲۹
شریعتی
مهرداد لینک ویژهنامه شریعتی را در ستون کناری گذاشته بود برایم جالب شد از دوستان بپرسم در مورد شریعتی و ایدههای او چه فکر میکنند؟ به طور مشخص آیا دیدگاهتان نسبت به 15 سال پیش که با هم بودیم تفاوتی کرده است؟
البته اگر درست یادم باشد تنها یک بار به صورت گذرا بحثی در اینجا شد. میدانم اکثرا دیگر حوصلهای برای این بحثها ندارید ولی جالب خواهدبود اگر سعی کنید هر کدام حداقل در 2 – 3 کلمه بنویسید مثلا در سال 1371 برای او چه صفاتی قائل بودید و الان چه؟ ممکن است دیدگاهتان همان باشد و ممکن است تغییر کرده باشد.
۱۳۸۶/۰۳/۲۸
خدایان منطق و استدلال
الف و ب دوست دارند که خودشان را خدایان منطق و استدلال معرفی کنند. برای آزمایش آنها شخصی این معما را طرح کرد: شما باید اعداد طبیعی X و Y را پیدا کنید. در مورد این اعداد میدانیم که Y از X بزرگتر است و X هم از یک بزرگتر است. همینطور میدانیم که مجموع X و Y از ۱۰۰ کمتر است. بعد از اینکه به الف حاصل ضرب این دو عدد و به ب حاصل جمع این دو عدد گفته شد، مکالمه زیر در گرفت:
الف: با این اطلاعات من نمیتوانم این دو عدد را پیدا کنم.
ب: میدانستم.
الف: حالا میتوانم آنها را پیدا کنم!
ب: حالا من هم میتوانم!
با فرض درست بودن صحبتهای الف و ب، اعداد X و Y کدام هستند؟ (استفاده از کامپیوتر برای حل مسئله مجاز است).
۱۳۸۶/۰۳/۲۱
تصاویر ماهوارهای از دارفور
هنوز فجایع رواندا که در آن در کمتر از ۱۰۰ روز بین ۵۰۰ تا ۸۰۰ هزار نفر کشته شدند و تا مدتها کسی واکنشی نشان نداد، از یادمان نرفته است. در طی آن فاجعه هم پیش از آنکه رسانهها خبردار شوند و نهادهای بینالمللی دست به کار شوند، کار از کار گذشته بود. با درک اهمیت موضوع، سازمان ملل همچنان تلاش میکند که نیروهای پاسدار صلح را به سودان بفرستد ولی دولت سودان از پذیرش آنها امتناع میکند و تنها اجازه ورود تعدادی محدود از نیروهای اتحادیه آفریقا را داده است. با نگاهی صفحه مربوط به گزارش فعالیت نیروهای اتحادیه آفریقا در دارفور مشخص میشود که چقدر کارساز بودهاند (دقت کنید: آخرین بار در سال ۲۰۰۵ گزارشی در مورد دارفور منتشر کردهاند!). سران کشوراهای G8 هم گاه به گاه اشارهای به فجایع جاری در دارفور میکنند ولی به نظر نمیرسد که هنوز ارادهای برای دخالت مستقیم و پایان دادن به این فاجعه داشته باشند. چین که مهمترین مشتری نفت صادراتی سودان است هم از تمام وزن سیاسی خودش استفاده میکند و جلوی فشارها به دولت سودان را گرفته است.
البته ایراد گرفتن از کشورهای غربی و رسانههای بینالمللی آسان است ولی چیزی که در این بین بیش از همه آزار دهنده است و خون آدم را به جوش میآورد، رفتار دولت و رسانههای ایران در این مورد است. در رسانههای خبری ایرانی که به جز چند اشاره بسیار کوچک و جزیی تا به حال چیزی ندیدهام (بگذریم از اخباری که بدون اشاره به فجایع جاری، از آمریکا در دیگر کشورها به خاطر در فشار گذاشتن دولت مسلمان سودان انتقاد میکنند و کل داستان را واروه نشان میدهند!). و در این بین دولت ایران چه میکند؟ قراردادهای همکاری با سودان امضا میکند و اسفند گذشته رییسجمهور منتخب خودش به سودان رفته تا با عمر البشیر، رییس جمهور «کشور دوست و برادر، سودان» دیدار کند.
۱۳۸۶/۰۳/۰۸
هوشآزمایی منطقی
به کمک تعداد دلخواه گیتهای منطقی AND و OR و با استفاده از تنها «دو» گیت NOT، مداری طراحی کنید که سه ورودی A و B و C را دریافت کند و مکمل آنها را در خروجی قرار دهد. (به بیان دیگر، مداری پیشنهاد کنید که سه بیت ورودی را معکوس کند، با رعایت محدودیت استفاده از تنها «دو» گیت NOT و تعداد دلخواه گیتهای AND و OR).
به همه دوستان پیشنهاد میکنم کمی با این معما دست و پنجه نرمکنند. با وجودی که برای حل آن تنها به اطلاعات بسیار مقدماتی از مدار منطقی احتیاج است، حل آن چندان بدیهی نیست :)
۱۳۸۶/۰۲/۳۰
برنامه جدید آموزش مهندسی برق
در نتیجه لازم به نظر میرسید که این نظام آموزشی مورد تجدید نظر اساسی قرار گیرد. بنابراین از حدود ۳ سال پیش در دانشکده برق دانشگاه صنعتی شریف کمیتهای برای اینکار تشکیل شد و مامور تهیه برنامه کاملا جدیدی برای آموزش مهندسی برق در دوره لیسانس گردید. من از نزدیک شاهد حجم بسیار وحشتناک کار و مباحثی بودم که برای این برنامهریزی انجام شد. دلیل اینکه حجم کار بسیار بالا بود، این بوده که به هر حال حذف یا خلاصهکردن بسیاری دروس مورد مقاومت بسیاری از افراد قرار میگرفت. همچنین برخی دروس (مثل مباحث فعلی درس مدار ۲) به دلیل اینکه جزء دروس امتحان کارشناسی ارشد بودند، و این برنامه فعلا فقط متعلق به دانشگاه شریف است، نمیشد آنها را به طور کامل از برنامه حذف کرد. همچنین طبیعی بود که هر گرایش علاقه داشت که بیشترین دروس مربوط به خود را در برنامه اجباری (۵ ترم اول که هنوز دانشجویان گرایش خود را انتخاب نکردهاند) بگنجاند. مثلا من خودم با حذف درس میکروپراسسور از فهرست دروس اجباری همه گرایشها مخالف بودم، و معتقد بودم که همه مهندسین برق باید آنرا بدانند، ولی در نهایت این درس از لیست دروس اجباری حذف شد (و حتی گروه مخابرات آنرا در لیست دروس اختیاری خود نیز قرار نداد!). به هر حال تعداد کل واحد دوره کارشناسی برق به ۱۴۰ واحد محدود بود و مباحث رشته برق نیز بسیار گسترده شده است و برخی مباحث به ناچار باید حذف میشدند.
در این برنامه جدید به ۴ گرایش برق (مخابرات، الکترونیک، قدرت و کنترل) دو گرایش دیگر نیز اضافه شد (سیستمهای دیجیتال و مهندسی پزشکی). برنامه مراحل نهایی خود را میگذراند و قرار است از مهرماه برای دانشجویان ورودی ۸۶ اجرا شود.
از نکات جالب برنامه جدید اضافهشدن یک درس ۴ واحدی (۳ واحد درس و ۱ واحد آزمایشگاه) در ترم اول دوره لیسانس است با عنوان «مبانی مهندسی برق» که هدف آن آشنایی کلی دانشجویان با مباحث رشته برق و به طور عملی است. آزمایشگاه آن آزمایشگاه جالبی است و دانشجو در آن مداراتی مثل مدارات دیجیتال ساده، فرستنده و گیرنده ساده و کنترلکردن یک ربات ساده را به طور عملی انجام خواهد داد. در نتیجه در همان ترم اول دانشجو یک دید کلی (تکنسینی) از همه گرایشهای رشته برق پیدا میکند که پس از آن مباحث را به طور عمیقتری فرا خواهد گرفت.
این برنامه جدید را میتوانید از اینجا دانلود کنید. دلیل اینکه من آنرا اینجا گداشتم آنست که اگر دوستان که همگی صاحبنظر هستند در این مورد نظری دارند بدهند، و هنوز برنامه در حال بازنگری نهایی است و امکان اعمال پیشنهادات وجود دارد. همچنین لطفا آنرا به سایر دوستانی که میشناسید (از هر دانشگاهی) اطلاع دهید تا نظرات بیشتری در تهیه آن اعمال شود.
۱۳۸۶/۰۲/۲۶
بنبست
----------------------------------------
دهانت را می بویند
مبادا که گفته باشی دوستت می دارم.
دلت را می بویند
روزگار ِ غریبیست، نازنین
و عشق را
کنار ِ تیرک ِ راه بند
تازیانه میزنند.
عشق را در پستوی ِ خانه نهان باید کرد
در این بنبست ِ کج و پیچ ِ سرما
آتش را
به سوختبار ِ سرود و شعر
فروزان می دارند.
به اندیشیدن خطر مکن.
روزگار ِ غریبیست، نازنین
آن که بر در میکوبد شباهنگام
به کشتن ِ چراغ آمده است.
نور را در پستوی ِ خانه نهان باید کرد
آنک قصاباناند
بر گذرگاهها مستقر
با کنده و ساتوری خونآلود
روزگار ِ غریبیست، نازنین
و تبسم را بر لبها جراحی میکنند
و ترانه را بر دهان.
شوق را در پستوی ِ خانه نهان باید کرد
کباب ِ قناری
بر آتش ِ سوسن و یاس
روزگار ِ غریبیست، نازنین
ابلیس ِ پیروزمست
سور ِ عزای ِ ما را بر سفره نشسته است.
خدا را در پستوی ِ خانه نهان باید کرد.
------------------------------
این یکی هم:
-------
«کریه» اکنون صفتی ابتر است
چراکه به تنهایی گویای ِ خونتشنگی نیست.
تحمیق و گرانجانی را افاده نمی کند
نه مفتخوارهگی را نه خودبارهگی را.
تاریخ
ادیب نیست
لغت نامه ها را اما
اصلاح می کند.
خودسازی
اگر فرزندت را بیرون بفرستی باید بر خدا توکل کنی.
اگر رانندگی میکنی باید بر خود مسلط باشی تا عصبانی نشوی.
اگر تنها در منزلی باید با وجود صدای تلویزون و موزیک و... همسایگان بتوانی تمرکز خود را حفظ کنی.
اگر در محیط کاری باید در قبال زیرابزنی همکاران مقاومت کنی.
اگر در جمع فامیلی باید حرف مفت فامیل برایت بی اهمیت باشد.
اگر در خیابان راه میروی باید بتوانی نسبت به رفتار روانی ها بی تفاوت باشی.
اگر ...
۱۳۸۶/۰۲/۲۴
نهان مکن
چون خموشان بيگنه روي به آسمان مکن
باده خاص خوردهاي جام خلاص خوردهاي
بوي شراب مي زند خربزه در دهان مکن
اين دل پاره پاره ام ديدن اوست چاره ام
اوست پناه و پشت من تکيه بر اين جهان مکن
کار دلم به جان رسد کارد به استخوان رسد
ناله کنم بگويدم دم مزن و بيان مکن
خشم کسي کند کي او جان و جهان ما بود
خشم مکن تو خويش را مسخره جهان مکن
باده عام از برون باده عارف از درون
بوي دهان بيان کند تو به زبان بيان مکن
آلبوم عليرضا عصار با نام نهان مکن با شعر فوق از مولانا و اشعاري از شاملو،شفيعي کدکني و... با تنظيم قطعات از شهراد روحاني و اجراي ارکستر سمفونيک لندن اثري گرديده که بارها و بارها ميتوان شنيد و لذت برد.
۱۳۸۶/۰۲/۲۳
ایران فعلی ما
افغانستان،سودان،یمن،سومالی وعراق تنها پنچ کشوری هستند که ایران بالاتر از آنها قرار گرفته است.
کیفیت زندگی در این گزارش بر اساس 9 عامل میزان هزینه زندگی،تفریحات وفرهنگ،اقتصاد، محیط زیست،درجه آزادی،بهداشت و سلامتی،امور زیر بنایی،ایمنی وامنیت و آب وهوا تعیین شده است.
ایران وعراق تنها دو کشوری هستند که از لحاظ ایمنی وامنیت نمره صفر از صد دریافت کرده اند.
منبع
۱۳۸۶/۰۲/۲۲
تهرون تهرون که میگن اونقدا هم بزرگ نیست
خب چه می کنید؟ من بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم دست آخر از جایم بلند شدم و رفتم و خودم را معرفی کردم و سوال کردم ببخشید شما اقای آقای علی میری نیستید؟
پاسخ مثبت بود و ایشان همان همکلاس سخت افزاری ما بودند. شماره موبایل ایشان را گرفتم و آدرس وبلاگ و شماره خودم را دادم. امیدوارم با مساعدت مهرداد عزیز به زودی نوشتههای ایشان را در همین وبلاگ بخوانیم.
۱۳۸۶/۰۲/۲۰
یک معما
۱۳۸۶/۰۲/۱۴
بستنی در روسیه
۱۳۸۶/۰۲/۱۱
حجاب زوركي
۱۳۸۶/۰۲/۰۷
هاوکینگ در صنعتی اصفهان
۱۳۸۶/۰۲/۰۵
The Importance of the Interest Rate
اين نرخ را براي سال جاري 0.5 درصد كاهش دهند؛ چراكه كاهش نرخ در اين حد تاثير چنداني در پيكره سيستم بانكي و حتي فضاي اقتصادي كشور ايجاد نميكند
I do not know who let this guy write an economic report.
Sorry I couldn't wait until I got home and write it in Farsi.
فحش
ک ... خودتی! م...! تو .... از ما مایه می گذاری! ب ... و ...!
۱۳۸۶/۰۲/۰۴
اندر احوالات دریافت کارت سوخت و قاط زدن در نیمه شب
ولی پس از انتقاد شدید ریاست مجلس از دولت در پی شایعه به تعویق افتادن زمان استفاده از کارت سوخت اکثر پمپهای بنزین قسمت کارت خوان خود را فعال و فقط به دارندگان کارت سوخت سرویس میدادند.
باری بین دنبال پمپ بنزین در ترافیک گشتن و مراجعه چندباره ، مراجعه به پست را انتخاب کردم.حدود 8 شب با پرینت سایت پست ازسرنوشت پاکت پستی در دست به پست رسیدم که دیدم کل ساختار تغییر کرده و 8 صف مجزا که توسط میله های داربست از هم جدا شده اند با جمعیتی حدود 100 نفر در هر صف منتظر کارت سوخت خود هستند. آگهی توزیع سوخت در تمام ساعات شبانه روز تشویقم کرد که بروم و حدود ساعت یازده و نیم شب مراجعه کنم.جمعیت هر صف به حدود 50 نفر کاهش یافته بود و با یک حساب سرانگشتی فکر کردم حدود ساعت یک نوبتم خواهد شد.زهی خیال باطل که به هر سه صف یک اپراتور سرویس میداد و تا ساعت دو و نیم بامداد در صف بودم.نوبتم شد و اپراتور شماره مرا به نفر پشت سری داد و نفر رفت و برگشت و گفت دو هفته دیگر مراجعه کن! بعد از حدود سه ساعت در صف ایستادن پیام جالبی نبود و با استناد به پرینت اداره پست قاط وحشتناکی زدم و بی توجه به اعتراض پشت سر مبنی بر عدم ایجاد تاخیر، بر دریافت کارت سوخت اصرار ورزیدم تا اپراتور مجبور شد با اینبار پرینت من خود دنبال کارت سوخت برود و بعد از 15 دقیقه با کارت سوخت مراجعه نماید! و من دریافتم اگر این قاط را همان پنجشنبه زده بودم لازم نبود تا نیمه شب در صف بایستم.
لازم به ذکر است طراح ترکیب صف بندی مذکور فراموش نموده بود جائی جهت خروج در نظر بگیرد و خروج از صف مذکور بایستی از کنار مردم در صف انجام میشد،در حالی که عرض فضای صف فقط به اندازه پهنای شانه یک فرد متوسط بود، که نهایت مصیبت هنگام خروج به روشنی قابل لمس بود.
در حاشیه مراسم:
1-پدر، مادر، خواهر و همسر احمدی نژاد به شدت مورد تفقد حضار قرار گرفته بودند.
2-رفسنجانی و فرزندان وی هم گاه به گاه مورد عنایت واقع میشدند.
3-جز یک جوان 70 الی 75 ساله که با دستان خالی در حال بازگشت بود و از شدت عصبانیت قادر به تکلم صحیح نبود و عدم تعجیل وی در خروج شایبه قزوینی بودنش را به شدت دامن زده بود،من ندیدم فردی یادی از مقام معظم رهبری نماید.
4-به منظور دلجوئی از آنان که با دست خالی در حال بازگشت بودند ، مردم به کررات به یاد آنان می آوردند که فقط " انرژی هسته ای حق مسلم ماست."
5-به آنانی که با دست پر بازمیگشتند یادآوری میشد که این قسمتی از همان نفت وعده داده شده بر سر سفره ایشان است.
6-بازار شایعه، بحث سیاسی، اقتصادی و بین الملل بسیار داغ بود و تعداد جکهای بالای 18 سال جدید بسیار بیشتر از یادآوری احتمال حمله نظامی آمریکا بود.
7-در تایید فرمایش سردار احمدی مقدم –فرمانده نیروی انتظامی و باجناق احمدی نژاد- مبنی بر اینکه 97 درصد افراد موافق برخورد با بد حجابی و مصادیق مانکنیزم هستند. من خود شاهد بودم این موافقت تا 100 در صد هم بود،و دلایل مدعیون نیز عبارت از اینکه : خدا هم حریف زنها نمیشود. بذار رویشان-منظور نیروی انتظامی است- کم شود.از ما که بخاری بلند نمیشود بگذار آنان –منظور خانمها است- کارشان را بسازند. هر که با زن درافتاد ورافتاد و... -لازم به ذکر است صف ما از صف خانمها فاصله زیادی داشت-.
8-با وجود اینکه تعداد خانمها در آن وقت شب یک سوم آقایان بود فقط یک به خانمها یک صف اختصاص داده شده بود. حال خود نتایج این صفبندی را در روز تصور فرمائید.
۱۳۸۶/۰۲/۰۱
۱۳۸۶/۰۱/۲۹
سپاسگزاري شفابخش است
تحقيقات صورت گرفته در مرکز پژوهشی سلامت قلب کاليفرنيا طی بررسی اثرات مثبت سپاسگزاري بر سلامت جسمي انسان حاکی است، قدردانی، سپاسگزاری و شکرگزاری در صورتی که آگاهانه انجام شود موجب افزايش فعاليت دستگاه پاراسمپاتيک ميشود. با افزايش فعاليت پاراسمپاتيک، استرس و هيجانات منفی که از عمدهترين عوامل بيماریهای قلبی به شمار ميآيند، کاهش مييابد.
تحقيقات ديگری در همين رابطه نشان داده است کسانی که تحت پيوند عمل قلب قرار گرفتهاند و سپاسگزاری را به عنوان يک فريضه دينی انجام ميدادهاند، تا حدود يک سال بعد از عمل، بسيار کمتر از ديگر افراد دچار درد و مشکلات ناشی از پيوند شدهاند و احساس خيلی بهتری نيز داشتهاند.
۱۳۸۶/۰۱/۲۸
احمدینژاد در جمع مردم شیراز
۱۳۸۶/۰۱/۲۱
خبری در راه است
ما که ضرب کردیم دیدیم 328 بیشتر نمی شود. البته یک روزنامه دیگر هم این چرخههای 164 تائی را 12 عدد ذکر کرده بود که باز 1032 عدد کمتر از 3000 تا بود.
به هر صورت ظاهرا دیروز هیچ خبری از تعداد سانتریفیوژ ها نشد. ولی کلی فیلم و عکس از این مراسم دیدیم.
مثلا:
رئیس جمهور از زوایای جدید #
فوران احساسات رئیس جمهور #
تمهیداتی جهت جبران قد رئیس جمهور #
پیچیدگی رئیس جمهور #
ودر نهایت کنسرت هستهای #
۱۳۸۶/۰۱/۲۰
خبر خوش
ضمنا گزارشی نیز حاکیت از وجود یک دانشآموز 12 ساله که در این امر تجربیات ارزندهای را شخصا و با استفاده از وسایل موجود در بازار کسب کرده ،دارد که صحت این گزارش تحت بررسی است.
در راستائی غیر از راستای فوق به اطلاع میرسد با داشتن 22 میلیون وجه نقد به عنوان ودیه مسکن قادر به اجاره یک آپارتمان 60 متری در مناطق سابقا متوسط تهران -به عنوان مثال نارمک ، تهران پارس ، یوسف آباد ، سید خندان - نیستید!
۱۳۸۶/۰۱/۱۶
آزادی انگلسیها
حالا یک دختر را با 14 پسر آن هم روی آب گرفتند،بابا حداقل سند باغ قلهک را به عنوان وثیقه می گرفتید!
اینجاست که اگر دائی جان ناپلئون بود میگفت هرچی از این انگلیس ها با آن چشمهای چپشان بگوئی بر می آید.
البته یکی از ربودهشدگان در عراق هم همینطوری آزاد شد و قرار است نماینده ایران با دستگیر شدگان ایرانی در عراق هم به مناسبت عید تت ملاقات کند.
۱۳۸۶/۰۱/۱۴
به یاد ِ یار و دیار
اینها را گفتم که بگویم چند روزی است با کارهای آدمی آشنا شدهام به نام «محسن نامجو». توی وبگردیهای روزانه پیدایش کردم، شاید شما که ایران هستید بهتر بشناسیدش و از او آهنگهایی شنیدهباشید.
به هر حال اگر نشنیدهاید تا حالا، میتوانید یکی از آهنگهاش را که من خیلی دوست دارم، از اینجا بردارید و بشنوید. این یکی را فکر کنم خودش روی اینترنت گذاشته، چون دو سه سال پیش تو مسابقهی سایت تهران اونیو دوم شدهبود.
این هم کلیپی است از یکی دیگر از آهنگهاش.
فکر کنم یکی-دوتا از کارهاش مجوز هم گرفته و رسمی منتشر شده. اگر خوشتان آمد، بخرید.
۱۳۸۶/۰۱/۱۱
۱۳۸۶/۰۱/۰۸
عید آمد
گردی نستردیم و غباری نفشاندیم
دیدیم که در کسوت بخت آمده نوروز
از بیدلی او را ز درِ خانه براندیم
هر جا گذری غلغله ی شادی و شور است
ما آتش اندوه به آبی ننشاندیم
آفاق پر از پیک و پیام است، ولی ما
پیکی ندواندیم و پیامی نرساندیم
احباب کهن را نه یکی نامه بدادیم
واصحاب جوان را نه یکی بوسه ستاندیم
من دانم و غمگین دلت، ای خسته کبوتر
سالی سپری گشت و تو را ما نپراندیم
صد قافله رفتند و به مقصود رسیدند
ما این خرک لنگ ز جویی نجهاندیم
ماننده ی افسون زدگان، ره به حقیقت
بستیم و جز افسانه ی بیهوده نخواندیم
از نه خم گردون بگذشتند حریفان
مسکین من و دل در خم این زاویه ماندیم
طوفان بتکاند مگر "امید" که صد بار
عید آمد و ما خانه ی خود را نتکاندیم
(مهدی اخوان ثالث)
۱۳۸۶/۰۱/۰۱
۱۳۸۵/۱۲/۲۳
اخراجی ها
فیلمی بسیار بی مایه که به معنای مطلق کلمه هیچ برای گفتن ندارد.
مسعود ده نمکی که در این فیلم با بهره بردن از یک گردان هنرپیشه صاحب نام واستفاده ابزاری* از جک های تکراری و SMS های مشهور قصد داشت به مسعود بانمکی تبدیل شود، قصه ای از جمعی لمپن و خلاف کار که برای منافعی شخصی راهی جبهه میشوند را بیان میکند.این افراد در پی سود شخصی حتی به مرز هم میرسند.دراین فیلم آن جمع اراذل و اوباش همراه با گروهی از جوانان مخلص با کمترین بهره از آموزشهای نظامی و در پی سخنرانی های احساسی و آتشین به روی مین میروند و در حالتی شبیه جوگرفتگی ماسک گاز خود را به دیگری هدیه میدهند. اراذل و اوباش این فیلم با دوستان سابق خود که قبلا مثلا خواننده کاباره بوده اند و حالا فرمانده گروهان و گردان شده اند ملاقات میکنندو باقی ماجرا.
آقای ده نمکی اگر جسارت خویش را میخواست نمایش بدهد بایستی از عاقبت فرماندهان مذکور می نوشت که چگونه بعد از جنگ به مدیریت فلان کارخانه یا بهمان شرکت رسیدند و بار خود و جد و آبادشان را به قیمت به گل نشاندن ارگان تحت امرشان بستند.
اگر از بچه های جنگ می خواست بگوید باید حال امروز آنان را که پایشان را روی مین جا گذاشتند میگفت که به نان شب محتاجند .
این فیلم را در بهترین حالت میتوان نسخه کمرنگی از فیلم "لیلی با من است" نامید.
آقای ده نمکی با احساس اجحاف عظیمی از نحوه داوری جشنواره فجر و خود مخملباف کم بینی فرموده اند :"نمی خواهم مخملباف شوم." بنده به ایشان عرض میکنم آقای ده نمکی عزیز شما به سه** دلیل نمی توانی مخملباف شوی:
1- نداشتن استعداد و خلاقیت و توانائی.
2-نداشتن توانائی و استعداد و خلاقیت.
3-نداشتن خلاقیت و استعداد و توانائی.
* این لغت را از کیهان یاد گرفتم و معنای درست آن را هم نمی دانم، فقط بابت حفظ قافیه آوردم!
** این دلایل هشت عدد بود که به دلیل کوتاه نمودن مطلب به بیان سه دلیل فوق الذکر کفایت نمودم.
۱۳۸۵/۱۲/۲۲
۳۰۰
نکته جالب اینکه اکثر این افراد این فیلم را ندیدهاند و پیشاپیش برایش حکم صادر کردهاند. خیلی از این دوستان وقتی که کفن پوشان قمی در اعتراض به فلان نوشته یا فلان حرف فلان سخنران علم بدست میگرفتند، سر تکان میدادند و میگفتند که این جماعت را ببین که نخوانده و نشنیده فریادشان را بلند کردهاند... و امروز همان کار را خودشان انجام میدهند. در مقابل، به عنوان مثال بازتاب این رفتار را ببینید (نوشته یکی از اعضای IMDB):
Jeeeeezus Christ, why is it that middle easterners have to always be offended by every little thing and have to ruin it for the rest of us. No offense but I've never known a group of more insecure people, get over it.
تا جایی که میدانم کمیک اسرتیپی که ۳۰۰ بر اساس آن ساخته شده، نزدیک ۱۰ سال پیش نوشته شده و مثل همیشه جماعت هوچی با تاخیر موضوع را فهمیدهاند. از این که بگذریم، من هنوز درک نمیکنم که چه چیز هولناکی در مورد این داستان وجود دارد و دلیل این همه حساسیت و واکنشهای از کنترل خارج شده چیست. خوب است که همه میدانند کمیکاستریپهایی از این قبیل اصولا قرار است که ربطی به دنیای واقعی نداشته و کاملا «فانتزی» باشند. (حالا بگذریم که در واقعیت هم لشکر پارس ۲۵۰۰ سال پیش برای امور بشر دوستانه به یونان حمله نکرده بوده و اینکه پوزشان در این جنگ با وجود برتری فاحش تعداد نفراتشان خورده، صرف نظر از مقدار عددی دقیق این برتری، حقیقتی تاریخی است.) گویا این جماعت میهندوستی را با دفاع کورکورانه از هر حرکت ریز و درشتی که هر حاکم و پادشاهی در طی هزاران هزار سال انجام داده، اشتباه گرفته است.
این فیلم هنوز در سوییس به نمایش در نیامده است. ولی از آنجایی که این کمیکاستریپی اثر فرانک میلر است و من بعد از آنکه اثر دیگرش را، Sin City، در سینما دیدم و آنقدر خوشم آمده بود که بخواهم دوباره پول خرج کنم و DVD آنرا بخرم حدس میزنم که از این یکی هم خوشم بیاید و حتی آنرا بخرم.
باید
فکر کردم که حتما یکی از همسایگان اسباب کشی کرده و تا توانسته سعی کرده دلخوری خود را سر آسانسور خالی کند.
با روشن کردن دستگاه گیرنده ماهواره و نداشتن تصویر باز فکر کردم لابد قدرت نویز ارسالی را امشب باز زیاد کردهاند.
ولی وقتی امروز صبح دستگاه را روشن کردم فهمیدم اتفاقی افتاده.
به پشت بام رفتم. درب و شیشه پشت بامها شکسته و قفل ها از جا کنده، درب اتاقک آسانسور هم کلا دیگر وجود نداشت!
از همسایگان که سوال کردم فهمیدم برادران نیروی انتظامی با یورش به ساختمان دربها و قفلها را از بیخ و بن نابود کردهاند تا ما کافران را امر به معروف و نهی از منکر نمایند.
البته رسید مربوط به دیشها و متعلقاتش را هم با دقت در شمارش به یکی از ساکنین مجتمع دادهاند.که در صورت اعتراض به فلان دادگاه منکرات در فلان نقطه شهر باید همراه داشته باشیم!
به دلیل تنهائی ترجیع میدهم یک تصویر متحرک در خانه موجود باشد و کل استفاده از تلویزون و ماهواره به دیدن فیلمهای انگلیسی زبان -برای تقویت زبان- یا شنیدن اخبار محدود میشود.
در اینجااین جرم و مستوجب رفتار یاد شده است. یعنی من باید اگر قصد دیدن تلویزون را دارم به برنامههای مشخص و معینی که قریب به اتفاق دیدنشان تحمل میخواهد کفایت کنم.چرا که خود قدرت تشخیص در مضر بودن برنامههای مفسده آمیز پخش شده از جانب اجنبی را ندارم!
چهارشنبهسوری
اصغر فرهادی - کارگردان فیلم که همراه مانی حقیقی نویسندهی فیلمنامهاش هم هست- داستان فیلم را ساده و روان وامیگوید. طرح کلی داستان را خوب درآورده. و برخلاف اکثر فیلمهای ایرانی، جزییات را هم سردستی و الکی برگزار نکرده.
از همه مهمتر به نظرم بازیهای بسیار خوب حمید فرخنژاد و هدیه تهرانی است. بازی فرخنژاد را پیش از این در «عروس آتش» (خسرو سینایی) دیدهبودم و آنجا هم به گمانم از پس نقش «فرحان» برآمدهبود.
اتفاقهای معمول روز چهارشنبهسوری در پسزمینهی داستان اصلی فیلم هم به انتقال حس اضطراب و نگرانی به تماشاگر کمک میکرد. به گمانم اگر داستان در روز دیگری اتفاق میافتاد، فیلم چیزی کم داشت. همین نشان میدهد که فرهادی و حقیقی فیلمنامهنویسی را خوب بلد اند.
گفتوگوهای فیلم هم بسیار خوب بود. خبری از شعارپردازی و قلنبهگویی و چرندبافی معمول در فیلمهای ایرانی نبود. گفتوگوها به پیشبرد خط اصلی داستان کمک میکرد. مکالمهها همان حرفهای آدمهایی بود که هر روز میبینیمشان؛ حرفهای آدمهای معمولی و عادی که فارسی حرف میزنند.
تا یادم نرفته بگویم که چند وقتی است هر چه فیلم ایرانی میبینم، چنان گفتوگوهای مزخرفی دارند که حرف زدن عادی شخصیتهای یک فیلم ذوقزدهام میکند. نمونهی این گفتوگوهای سراسر بیمایه و مزخرف را در «به نام پدر» (حاتمیکیا) و «سربازهای جمعه» (مسعود کیمیایی) میتوانید بشنوید. البته این دومی در مزخرفگویی و چرندبافی شاهکار است واقعآ.
۱۳۸۵/۱۲/۱۵
امنیت اقتصادی
من نمیفهمم یکی نیست از این حاج آقا بپرسد:
با اين وضعيت، با اين بحران هستهای، با این حجم فرار سرمايههای داخلی، با این وجهه خوب جهانی، بااين امنيت اقتصادی، کدام احمقی حاضر است سرمایه خود را در ایران بیاورد؟
حاج آقا شما میدانید نرخ رشد اقتصادی ژاپن یا آلمان چقدر است که نرخ رشد اقتصادی ایران را 8 درصد میدانید؟
۱۳۸۵/۱۲/۰۹
کارگاه ازدواج
۱۳۸۵/۱۲/۰۷
وضعیت ایران
رییس جمهوری ایران در همایشی در ستاد فرماندهی نیروی انتظامی گفت که ایران فن آوری تولید سوخت را هم اکنون در اختیار دارد و افزود "این قطار در حال حرکت است و ترمز و دنده عقب ندارد، چون ما ترمز و دنده عقب را کنده و دور انداختیم." " ×منظور از این قطار کل کشور است ولی کاش آقای احمدینژاد میدانستند که خودشان هم در همین قطار سوارند.
۱۳۸۵/۱۲/۰۶
باز هم احمدینژاد
برنامهی عملیاتی
خودم هنوز نتوانستهام همهی مقاله را به دقت بخوانم. دربارهی جزییاتش بعدآ مینویسم اگر فرصت کردم .
۱۳۸۵/۱۲/۰۵
حیف ایران نیست
۱۳۸۵/۱۲/۰۳
کدخدا
رفیق مون گفته غرب هم باید فعالیت غنی سازی را متوقف کند. من به آرش توصیه می کنم تا برقشون به خاطر اجرای این پیشنهاد قطع نشده برایمان چندتایی پست بنویسد تا در مدت زمان قطع برق دلمان برایش تنگ نشود.
ممکن است برایتان جالب باشد که بیش از 75 درصد برق فرانسه در نیروگاههای هسته ای تولید می شود. در مورد سوییس و سایر کشورهای همسایه مطمئن نیستم ولی باید همین حدود باشد.
۱۳۸۵/۱۱/۳۰
پیشنهاد ایران به آمریکا در سال ۲۰۰۳
در آن زمان آمریکا، سرمست از پیروزی سریع در عراق، پیشنهاد ایران را رد کردهبود.
سایت الف هم تصویر نامه را منتشر کردهاست. ظاهرآ این سایت به احمد توکلی٬ نمایندهی مردم تهران در مجلس٬ نزدیک است.
----
پینوشت: اگر سایت الف کار نمیکند، میتوانید تصویر نامه را اینجا هم ببینید.
۱۳۸۵/۱۱/۲۹
فرصت سوزی
۱۳۸۵/۱۱/۲۵
خشتک
حالا به فایل صوتی لاریجانی گوش دهید.
۱۳۸۵/۱۱/۲۲
۱۳۸۵/۱۱/۲۱
دومین مجمع دانشگاه صنعتی اصفهان
۱۳۸۵/۱۱/۲۰
یک لیبرال
۱۳۸۵/۱۱/۱۸
ساده؟
فارسینویسی در ویندوز ویستا
تا به حال تمامی برنامههایی که به طور عادی با آنها کار میکنم (و دوستان میدانند که تعداد و تنوع این برنامهها چندان هم کم نیست) بدون مشکل اجرا میشوند. چند اشکال کوچک در چند برنامه خاص وجود داشت که تا چند روز قبل، قبل از ارائه عمومی ویستا، شرکتهای مربوطه آنها را رفع کردهاند (مانند اشکالی در WinRAR). چندان به این که چه چیزهایی تازهای در ویستا وجود دارد نمیپردازم چرا که تنوع و تعداد آنها بسیار زیاد است.
مانند نسخههای قبلی ویندوز، ویستا زبان فارسی را هم پشتیبانی میکند و همچنان چیدمان صفحهکلید این نسخه ویندوز هم ایدهآل نیست. در ویستا نام زبان فارسی بالاخره از Farsi به Persian تغییر کرده است و در چیدمان صفحهکلید هم حروف «ی» و «ک» تصحیح شدهاند. مشکلاتی که باقی است این است که به جای اعداد فارسی، اعداد لاتین تایپ میشوند و همچنان نیمفاصله در مکانی دشوار قرار دارد (در ویستا نیمفاصله کلید Shift+Cntrl+2 است). نصب DLLهای مربوط به چیدمان صفحهکلید که برای نسخههای قبلی ویندوز نوشته شده بودهاند در ویستا ممکن نیست.
از آنجایی که حال و حوصله صبر کردن برای اینکه کسی چیدمان صفحهکلید بهتری برای ویستا آماده کند نداشتم یکی دو روز پیش دست به کار شدم و برای خودم چیدمان دلخواهم را آمده کردم. من ترجیح میدهم که نیمفاصله در Shift+Space باشد، اعداد فارسی (نه لاتین و نه عربی) داشته باشم، اعراب، تشدید، سکون و سایر علایم از این دست به سادگی تایپ شوند. به این دلیل چیدمان خاص خودم را (که شبیه به چیدمان قدیمی ایران سیستم است) ترجیج میدهم. بعضی از دوستان هم، از جمله MBZ از چیدمان من برای XP استفاده میکنند. در نسخه آماده شده برای ویستا چند تغییر جزیی دادهام تا برخی علایم دیگر را که در چیدمان قبلی نداشتیم (سکون، الف مقصوره ...) را هم بتوان تایپ کرد. چیدمانی که آماده کردهام برای تمام نسخههای ویستا (۳۲ و ۶۴ بیتی) قابل استفاده است. اگر مایل باشید میتوانید آنرا از اینجا کپی کنید (فایل zip را باز کنید و برنامه setup را اجرا کنید). تصور میکنم که این برنامه بر روی XP و ویندوز ۲۰۰۰ هم قابل اجرا باشد ولی خودم امتحان نکردهام. پس از نصب میتوانید این چیدمان را با عنوان "Persian - Modified Persian Layout" در فهرست چیدمانهای صفحهکلید ویندوز پیدا کنید. توجه کنید که این چیدمان جایگزین چیدمان ویندوز نمیشود بلکه به عنوان یک چیدمان اضافی قابل انتخاب برای زبان فارسی درمیآید.
۱۳۸۵/۱۱/۱۵
۱۳۸۵/۱۱/۰۹
نسخهی جدید
یکی از خوبیهای این نسخهی جدید هم این است که میتوانید به نوشتههایتان برچسب بزنید. این برچسبها کمک میکند تا نوشتهها را دستهبندی کنیم.
اگر پیشنهادی دارید، همین پایین بنویسید.
۱۳۸۵/۱۱/۰۴
دعوت به همکاری
یک نفر جهت پیدا کردن بازار میوه و تره بار محل مذکور و خرید گوجه و یک نفر هم با عنوان دادزن. خودم هم وانت و بلندگو را تهیه میکنم.
تضمین هم میکنم با قیمت گوجه فرنگی در سایر مناطق حتی اگر 30-40 در صد گوجه ها هم از بین برود باز درآمد حاصل بیشتر از کار فنی و مهندسی امثال من است!
۱۳۸۵/۱۱/۰۳
احتمال
در تهران دو میلیون خودرو وجود دارد. روزانه -به جز ایام تعطیل-50 خودرو پارک شده مورد صدمه ناشی از تصادف سایر خودرو ها قرار میگیرد. که البته تقریبا تمام خودرو های مقصر هم فرار میکنند.
با توجه به اینکه در ایران دو ماه از سال به طور کامل تعطیل است ؛ حساب کنید احتمال اینکه یک خودرو پارک شده در زمانی کمتر از شش ماه دو مرتبه تصادف کند.
پی نوشت:
1- صاحب خودرو مذکور منم.
2- هم محل کارم و هم محل سکونتم پارکینگ دارد و من به ندرت کنار خیابان پارک میکنم.
3- این یکی از شش بد شانسی اخیر من است.
۱۳۸۵/۱۰/۳۰
نامهربانی
مي خواستم اعتراضا نامهربان را به همان که صادق هدايت مي ناميدمان عوض کنم باز ديدم ناکافي است. خواستم چند خاطره تعريف کنم. ماندم کدام را. تصميم گرفتم چند خاطره را از جديد به قديم بنويسم. خود هر چه خواستيد نام بر اين ملت بنهيد.
اولین خاطره!:
در يکي از بارندگي هاي اخير شب هنگام داشتم به خانه بر ميگشتم. چند صد متري خانه يک موتورسوار جلوي من قيقاژي رفت و برزمين خورد. ميتوانستم مسيرم را از کنارش ادامه دهم و به منزل بروم.ولي رگ ممدعلي فرديني بالا زد و نگه داشتم. کمکش کردم کنار خيابان بنشيند. يک جعبه سس همراهش بود که اغلب شکسته بود ، سالمها را جدا کردم و به کنار خيابان آوردم. روزنامه فروش محل کمک کرد تا موتورش را به کنار خيابان آورم.
با يکي از دوستانش تماس گرفتم تا بيايد. در نهايت هم به درمانگاهي در همان نزدي بردمش و تا دوستش بیاید ترتیب پانسمان پاهایش که زخمی شده بود دادم. دوستش آمد و با تشکر فراوان خودش و دوستش به منزل بازگشتم.
یکی دو هفته ای از این ماجرا گذشت. به من زنگ زد-ظاهرا شماره موبایلم بر روی موبایل دوستش بوده است!- در ابتدا با تشکر بابت کمک آنشبم شروع کرد و بعد قصه سس ها و فغان بابت بی چاره گی اش در نهایت طلب پول کرد. گفتم من بیش از حد لزوم کمکش کرده ام و یادآوری کردم هزینه های آن شب بیمارستان را -حدود 25 هزار تومان- من پرداخته ام.شروع به تهدید کرد و در نهایت ادعا کرد من با اتوموبیل به او زده ام و از من شکایت میکند ، با مقدار متنابهی ناسزا مکالمه به پایان رسد.
حال درگیر دادگاه ام. او ادعا دارد من با وی تصادف کرده ام و او را به بیمارستان رسانده و فرار کرده ام و من ادعا دارم وی میخواهد اخاذی کند.
پی نوشت:
1- آن هنگام که کمکش میکردم از جا برخیزد، سایر رانندگان از کنارمان رد میشدند و بدون کم کردن سرعت آب بر ما میپاشیدند. آن زمان در دل بر آنان ایراد گرفتم و اکنون میپندارم حق با آنانی بود که حتی سرعت خود را کم نمیکردند.
2- به روزنامه فروش که شاهد ماجرا بود مراجعه کردم تا برای شهادت بیاید، پس از شنیدن ماجرا ضمن سخنرانی مبسوط در باب نامردمی حال و مردمی زمان شاه! و تعاریف خاطرات متعدد در نهایت برای شهادت دادن طلب 50 هزار تومان پول کرد-خاطره دوم-
3- اصلا نامردمی حال را متوجه سیاست فعلی یا فشار اقتصادی نمی دانم.
۱۳۸۵/۱۰/۲۸
مخابرات
آقای وزیر اول جواب میدهد که:
دولت نهم اعتقاد جدي به آزادي اطلاعات دارد. بايد مسير را فراهم كند تا اطلاعات آن طور كه بايد و شايد در اختيار مردم قرار گيرد.[+]
جواب معقولی است که درستی و نادرستیاش با دو دقیقه اینترنتبازی در پشت خط های ایرانی مشخص میشود. پس باید یک کم قضیه را علمی کند ( به خیال خودش) تا نماینده را مرعوب دانشاش کند. این است که فرموده اند:
خود فـــيــلــتــرينــگ يك بحث علمي است هيچ مجموعهاي را نميتوانيد پيدا كنيد كه فـــيـــلــتـــرينگ نداشته باشد. فـــيـــلــتـــر يكي از درسهاي اساسي در الكترونيك، كامپيوتر، برق و ... است. [+]
میبینید زرنگی آقای دکتر مخابرات را که استاد دانشکدهی برق هم هست؛ چه فـــيـــلــتـــری را به چه فـــيـــلــتـــری ربط میدهد؟
۱۳۸۵/۱۰/۲۶
۱۳۸۵/۱۰/۲۱
وبلاگ گردی
میآیم در این وبلاگ و آن کلید next blog را آن گوشه سمت راست فشار می دهم و دوباره و دوباره.
امروز این وبلاگ را پیدا کردم که به خصوص این پستش خیلی خنده دار بود.
۱۳۸۵/۱۰/۲۰
۱۳۸۵/۱۰/۱۹
غرولند
مشاهداتم در آمریک:
۱- شهر پورتلند (به عنوان یک شهر مدرن آمریکایی) همچین بدک هم نبود. لاقل از آنچه در ذهنم بود، بهتر بود.
۲- مردم آمریکا خوشبرخوردتر و گرمتر از چیزی بودند که فکر میکردم.
۳- زندگی به سبک آمریکایی بیمزهتر و کمجذابیتتر از چیزی بود که انتظار داشتم (که البته انتظار خیلی زیادی هم نداشتم، ولی...).
۴- اطلاع عامه مردم و حتی دوستان ایرانی که چند سالی در آمریکا زندگی میکنند و به جاهای دیگر مسافرت نمیکنند از دنیای «خارج» به همان اندازه که معروف است و تعریف میکنند، کم و ناقص است.
۵- شبکههای تلوزیونی آمریکایی متعدد ولی به شدت مزخرف هستند. در تمام سه هفتهای که آنجا بودم فقط یک برنامه تلوزیونی جالب دیدم که تازه آنقدر تبلیغ در هر ۱۵ دقیقه وسطش پخش کردند که زهرمارم شد! (فرشادجان قدر BBC را بدان!)
۶- چند نکته مهم که اینجا جای گفتنشان نیست!
۷- پارادکس: غذاهای رستورانهای آمریکایی خیلی خوب ولی کیفیت مواد اولیه (میوهجات، گوشت، ماهی ...) در سوپرمارکتها پایین بود.
۸- پارادکس: با وجود آنکه آمریکا بهترین دانشگاهها و پیشتازترین صنایع و شرکتها را دارد، سطح تکنولوژی مورد استفاده عامه در منازل نسبت به کشورها پیشرفته اروپایی بسیار پایینتر بود.
۹- نتیجهگیری: آمریکا شاید جای جالبی برای درسخواندن و کار کردن باشد ولی کیفیت زندگی در آنجا چندان تعریفی ندارد.
مشاهداتم در ایران:
۱- برو بچههای هم سن و سال ما درآمدهای خوبی دارند.
۲- همچنان حتی اگر پول خوبی هم بدهی، کیفیت خدمات در کشورمان افتضاح است.
۳- جامعه هر چه بیشتر از تمامی دنیای خارج منزوی شده. چرخهاست که دوباره و صدباره اختراع میشوند و آبهاست که در هاونها به شدت کوبیده میشود.
۴- قیمتها و هزینههای زندگی بالاست. هوا، خیابانها و کل شهر آلوده و کثیف است و اعصابها خورد است.
۵- خرافات و مزخرفات رواج فراوان دارد.
۶- علم و دانش حتی پیش دانشگاهیان مهجور است. کلا ملت گیج هستند و مرزی بین علم و خرافه نمیشناسند.
۷- مردم نسبت به دیگران بسیار بیاعتنا و نامهربان هستند. در تمامی کشورهایی که تا به حال دیدهام، مردمی به این نامهربانی پیدا نکردهام. (صحبت سر غریبههاست وگرنه اعتنا و مهربانی خانواده و دوستان نزدیک که هنری نیست).
۸- در ظاهر ساخت و ساز فراوان است ولی کیفیتها بسیار پایین و کارها بسیار سطحی است. مثال؟ آپارتمانهایی با ظاهر بسیار شیک، قیمتهای بالا، تجهیزات لوکس ولی طراحی مهندسی ضعیف: مصرف فوقالعاده انرژی برای گرم یا سرد کردن هوا، ایزولاسیون صوتی ضعیف، عدم رعایت اصول اکوستیک، سالنها پذیرایی بزرگ به قیمت فضای زندگی روزمره تنگ و ناراحت، کیفیت پایین طراحی تاسیسات و ... گویا مهم هم نیست که چقدر پول بدهید، چرا که اصولا مهندسان طراح ایرانی به این چنین مواردی اصولا فکر هم نمیکنند (به اعتراف یکی از مهندسان موفق فامیل که اخیرا رو به ساختن برجهای گرانقیمت و لوکس آورده).
۹- چند نکته مهم دیگر که باز اینجا جای گفتنشان نیست!...
۱۰- تحریمهای اقتصادی هنوز هیچی نشده کار و کاسبی بسیاری از شرکتهای الکترونیکی را تحت تاثیر قرار داده: گویا بسیاری از قطعات الکترونیکی مانند پردازندهها و حتی میکروکنترلرها در بین کالاهای تحریمی هستند.
خلاصه که هر سال که به ایران مسافرت میکنم، علاقهام به بازگشت کم و کمتر میشود.
راستی، خبر مهم اینکه تا حد زیادی از عظمت ظاهری MBZ کاسته شده است و در حال حاضر حتی از من هم سبک وزنتر است! این طور که تعریف میکرد در حال حاضر مهدیشریفی عظیمترین شخص در بین تمامی دوستان است (متاسفانه مهدی را ندیدم. مسعود میگفت که اوضاعش خوب است و سرحال است). به دلیل اینکه گویا بهاره، همسر مسعود، گاه به گاه به این وبلاگ سر میزند و این حقیقت که ممکن است که سال دیگر هم بخواهم به ایران بروم، برای حفظ سلامتی خودم (و مسعود) بیش از این وارد جزییات نمیشوم و فقط اشاره میکنم که نباید به ظاهر اهمیت زیادی داد و منشا عظمت MBZ در چیزهای دیگری است که به این سادگیها زایل شدنی نیست. خلاصه انگار که در شریف کار MBZ خوب پیش میرود حال که بهاره هم دکترایش را شروع کرده (تبریکات دوباره فراوان) تا مدتی در همان حوالی باقی خواهد ماند.
در نهایت برای اینکه این یادداشت به دردی هم خورده باشد و خالی از «لطف» نباشد، دوستان علاقهمند به ریاضی (به زبان اصلی و دوبله نشده!) را دعوت میکنم که سری به این سایت بزنند: مقالات ریاضیدانان بزرگ کلاسیک. فوریه، لاپلاس، ریمان، کوشی، اویلر، جاکوبی و غیره. فکرش را بکنید، مقالات خود لاگرانژ را در ۱۷۶۶ در زمینه حساب دیفرانسیل! بیشتر این مقالات البته به زبان فرانسه است.
ماکارانی
به طور معمول هم فکر کنم هر خانواده ایرانی یک بار در هفته این غذا را میل میکنند.
این را از ترکیب غذائی همکارانم که باید ناهار را خودشان بیاورند عرض میکنم.نمی دانم این به خاطر راحتی پخت آن است یا قیمتش.
به هر حال اين خبر ادعای دیگری دارد.
۱۳۸۵/۱۰/۱۷
گیر الکی
آقا ما چند باری رفتیم خوزستان، دروغ چرا ما که هر عرب خوزستانی که دیدیم اینجوری لباس پوشیده بود.
حالا نمی دانم کی این لباسها را به محمود احمدی نژاد داده.
حالا که خوزستانیم بد نیست یک خاطره هم از عربها تعریف کنم.
نمیدانم چه سالی بود ولی یادم است که مسابقه فوتبال ایران و تیم ملی عربستان بود و عربستان ظاهرا ایران را سه هیچ زده بود. عربهای خوزستان به خیابان ریخته بودند و بساط شور و شعف برپا. شبیه آنچه مثلا هنگام رفتن به جام جهانی در تهران رخ میدهد. جمعیت آنقدر بود که کم مانده بود من از هواپیما جا بمانم.
۱۳۸۵/۱۰/۱۶
يك درددل
شب چهار شنبه بود بعداز يك روز كاري سخت طوريكه مجبور شدم بعلت كارزياد سرويس رااز دست بدهم ساعت 7 شب از محل كارم آمدم بيرون هوا خيلي سردبود وقتي كه داشتم مي رفتم سوار اتوبوس بشوم ديدم يك نفر كنار خيابان نشسته يك اسكناس از تو جيبم درآوردم كه بهش بدهم كمي كه جلوتر رفتم متوجه شدم صداي ناله و زاري مي آيد ديدم يك پسر بچه 11-12 ساله هست كه از سرما زانوهاش را بغل كرده يك لباس مندرس رادور زانوها وپاهاش پيچيده بود سرش را گذاشته بود روي زانوهاش ،ازسرما مي لرزيدوگريه مي كرد وطنين گريه هاش در آن هواي خيلي سرد يخ مي زد چندتا جوان را ديدم كه خيلي شاد وسرمست ومغرور، بي اعتنا از كنارش رد شدند اسكناس را بهش دادم نگرفت گذاشتم روي زانوهاش كه آنها را بغل كرده بود باز هم اعتنايي نكرد واسكناس افتاد اسكناس را از روي زمين برداشتم و دوباره گذاشتم روي لباس مندرسي كه دور زانوهاش پيچيده بود وسرش را گذاشته بود روي آن گريه مي كرد و مي لرزيد صداي گريه هاش خيلي سوزناك ولرزان بود خيلي ناراحت شدم با خودم گفتم ايكاش مي توانستم كاري برايش انجام بدهم اما نميدانستم در آن لحظه چه كاري ميتوانم برايش انجام بدهم وقتي داشتم ازاو دور مي شدم پاهام مي لرزيد بغض گلويم را گرفته بود مرد ميانسالي كه چند قدم جلوتراز من راه مي رفت وآن صحنه را ديد بود برگشت سمت من وبا حالتي نگران گفت :"بيچاره تا صبح تواين هواي سرد چطوردوام مياره تا صبح زنده نمي مونه" من هم وحشت زده و نگران به آن مرد نگاه ميكردم بعد گفت:" واقعا بدبختيه اين مملكت با اين همه ثروت آنوقت ما بايد اين صحنه ها را ببينيم " ورفت .احساس كردم پاهام ديگه قدرت راه رفتن نداره نميدانستم چكاركنم نميدانستم چه كمكي ميتوانم به آن فرد كنم نميدانستم برگردم يا بروم اگر آن فرد تا صبح از سرما مي مرد آيا من مسئول نبودم با چشمهاي پرازاشك سواراتوبوس شدم توي راه بغض سنگيني گلويم را گرفته بود نا خودآگاه وقتي ياد آن صحنه مي افتادم اشك مي ريختم به نظرم همه چيز پوچ و بي ارزش بود مغازه هاي لوكس ،آدمهاي مغرور وسرمست ، خيابان وليعصرو... با خودم مي گفتم :" وقتي قرار باشه كودكان ما تا صبح در اين خيابان يخ بزنند و بميرند هيچ چيزي ديگه ارزش نداره واقعا حيف بيت المال كه صرف پروژه بهسازي پياده رو خيابان وليعصر ميشه در حاليكه آدمها از سرما كنار همين پروژه مي ميرند مگر پياده رو قبلي چه مشكلي داشت" در حاليكه با چشمهاي پرازاشك از پنجره اتوبوس بيرون را نگاه ميكردم چشمم به يك نوشته كه پشت يك ماشين بود افتاد روي شيشه عقب ماشين نوشته بود "حيدريم" نگاهم روي اين كلمه خيره ماند با خودم گفتم :" ايكاش يكبار وفقط براي يكبار هم كه شده به حرفهايي كه مي زنيم عمل مي كرديم آنوقت هيچوقت توشهرمون هيچ صحنه دلخراشي را نمي ديديم " الآن هم هر وقت در رختخواب گرم ميخوابم با خودم ميگويم :" يعني تا صبح چند نفردراين شهر از سرما مي ميرند " ويا هروقت دستم را با بخاري گرم مي كنم ناخودآگاه بغض گلويم را ميگيره ياد آن پسر بچه مي افتم با خودم ميگويم " ايكاش مي توانستم كاري براي آن فرد انجام بدهم "
اين يك درد دل ساده بود ونميدانم چراآن را اصلا پست كردم شايد براي اينكه راه گلويم باز بشه ميدانم كه بعضي هاتون خواهيد گفت اين چيزها تقصير دولته دولت فلانه و چنانه بايد فلان كار را بكنه وچنان كار اما كمي هم صبركنيد آيا ما هم كاملا بي تقصيريم شايد بعضي هاتون بگوييد كه تقصير ما اينه كه به اينها راي ميدهيم اما به نظر من همه جوابها اينها نيست