وبلاگ ِ چند نفر از ورودیهای سال ۶۹ دانشکدهی برق و کامپیوتر دانشگاه صنعتی اصفهان
۱۳۸۴/۱۰/۱۰
شمع
به جای آنکه به تاریکی لعنت بفرستید یک شمع روشن کنید.
به همین دلیل من هم به جای انتظار بابت نوشتن سایر اعضا از حضرت مولانا این ابیات را نوشتم:
رو سر بنه به بالین ، تنها مرا رها کن
ترک من خراب شبگرد مبتلا کن
ماییم و موج سودا، شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا ، خواهی برو جفا کن
از من گریز تا تو ، هم در بلا نیفتی
بگزین ره سلامت، ترک ره بلا کن
ماییم و آب دیده ، در کنج غم خزیده
بر آب دیده ما صد جای آسیا کن
خیره کشی است مارا ، دارد دلی چو خارا
بکشد ، کسش نگوید :" تدبیر خونبها کن"
بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد
ای زرد روی عاشق ، تو صبر کن، وفا کن
دردی است غیر مردن ، آن را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن؟
در خواب ، دوش، پیری در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن
گر اژدهاست بر ره ، عشق است چون زمرد
از برق این زمرد ، هین ، دفع اژدها کن
گفته باشم از فردا هر روز همین برنامه هست تا اینکه اولین شمع را یکی روشن کند.
۱۳۸۴/۱۰/۰۸
قفسه
اگر هر چه به اینجا سر می زنید دوستان چیزی نمی نویسند ...
اگر حمید ستار هم در نهفت چیزی نمی نویسد ...
اگر از شوخی های تکراری نبوی خسته شده اید ...
اگر داستان سرایی های بهنود را نمی پسندید ...
اگر از تئوری پردازیهای بازتاب حالتان به هم می خورد ...
یک سری به این قفسه بزنید. برخی از رمانها دیگر در ایران اجازه چاپ هم ندارند. البته من نمی دانم حقوق مولف چه می شود؟
۱۳۸۴/۱۰/۰۳
وبلاگ خاتمي
http://www.khatamionline.com/
۱۳۸۴/۰۹/۲۹
شمردن ثانیهها
دفاع تز همزمان با ایام پر سعادت دهه فجر، در تاریخ ۲۰ بهمن برگزار خواهد شد و اگر قبول شوم، دفاع عمومی در حدود یک ماه بعد از آن، درست پیش از تحویل سال نو خواهد بود.
احساس عجیبی است! تا چند دقیقه قبل داشتم بکوب نوشتههایم را بازبینی میکردم، برنامههای آنالیز دادهام در MATLAB در حال اجرا بودند و کلهام پر از عدد و نمودار و محاسبه بود. و حالا، دیگر نوشتن تمام شده و در این لحظات کاری ندارم جز شمردن ثانیهها تا چاپخانه نسخههای تز را آماده کند.
امیدوارم که بتوانم حداقل تعدادی از دوستان را در مدت ۱۳ روزی که در تهران هستم، ببینم.
۱۳۸۴/۰۹/۲۸
چرا ایران عقب ماند؟
کاظم علمداری در پاییز سال 79 سعی کرد در کتاب چرا ایران عقب ماند و غرب پیش رفت از منظری دیگر به این سوال پاسخ دهد.
ولی شاید ظریف تری و گویا ترین پاسخ این سوال را بتوان در کتاب زندگی من به قلم بیل کلینتون یافت.
در این کتاب شما سرگذشت رشد کودکی از لایه های پائین اجتماع در یک سیستم سالم را به دلیل قابلیت و لیاقت فردی شاهد خواهید بود.
این کتاب در زمان کوتاهی توسط چندین مترجم ترجمه و توسط ناشرین متفاوت منتشر شد.یکی از مترجمین ادعا کرده است متن بدون سانسور. که این حس را ایجاد مینماید سایر ترجمه ها با سانسور همراه است.(ناجوانمردانگی که انگیزه این نگارش شد)
در عالم قیاس باید بگویم روان ترین ترجمه کار گروهی مترجمین زیر نظر مهدی غبرایی است که توسط نشر آبی منتشر گردیده است.اگر دغدغه ای اینگونه دارید حتما سری به این کتاب بزنید.
۱۳۸۴/۰۹/۲۳
الفنونیسم یا مالیخولیای ایرانی
۱۳۸۴/۰۹/۲۲
غاراسپهبدخورشيدودرياچه شورمست
گلگشت يكروزه فوق العاده ايي بود خواستم خاطرش را بنويسم اما ديدم يكي از دوستاني كه با ما اومده بود خيلي قشنگتر از من تو وبلاگش نوشته اگه توانستيد حتما يك سر بزنيد
۱۳۸۴/۰۹/۱۹
احمدی نژاد
ایشان یا بسیار شوخ طبع هستند یا از اصول ابتدایی سیاست بی اطلاع.
به عقیده من ایشان هم شوخ هستند و هم شدیدآ طرفدار سیاست واقعی جمهوری اسلامی ایران.
۱۳۸۴/۰۹/۱۶
۱۳۸۴/۰۹/۱۴
مشنگ
۱۳۸۴/۰۹/۰۹
محمود در نیویورک
اقتصاددان کیست و اقتصاد چیست؟
از این حرف دو منظور داشتم:
منظور دوم آن بود که کار تئوریکی که الان انجام می دهم چنان مجرد شده است که گاهی اوقات خودم هم ربطش به اقتصاد یادم می رود.
در مورد اینکه منظور اولم را چطور بنویسم چند روزی داشتم فکر می کردم تا آفتاب آمد دلیل آفتاب. اگر این که اینها می گویند اقتصاد است آن چارچوبی که من در آن فکر می کنم چیست. دوست خوبم حامد هم مطلبی در این مورد نوشته اگر علاقه داشتید بخوانید.
غزل
این غزل اول صبح چنان مرا به وجد آورد که حیفم آمد دیگران را در این وجد شریک نکنم.
هر چند که برای نگارشش بایستی به ذهنی مغشوش تکیه کنم.خطاهای احتمالی را بر من ببخشايید.
من مست و تو دیوانه ما را که برد خانه؟
صد بار تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه
در شهر یکی کس را هشیار نمی بینم
هر یک بتر از دیگر شوریده و دیوانه
ای لولی بربط زن تو مست تری یا من؟
ای پیش چو تو مستی افسون من افسانه
از خانه برون رفتم مستیم به پیش آمد
در هر نظرش مضمر صد گلشن و کاشانه
چون کشتی بی لنگر کژ می شد و مژ می شد
وز حسرت او مرده صد عاقل و فرزانه
گفتم:زکجایی تو؟تسخر زد و گفت ای جان
نیمیم ز ترکستان نیمیم ز فرغانه
نیمیم ز آب و گل نیمیم ز جان و دل
نیمیم لب دریا نیمی همه دردانه
گفتم که رفیقی کن با من که منت خویشم
گفتا که بنشناسم من خویش ز بیگانه
من بی دل و دستارم در خانه ی خمارم
یک سینه سخن دارم این شرح دهم یا نه....
سرمست چنان خوبی کی کم بود از چوبی
برخاست فغان آخر از استن حنانه
شمس الحق تبريزی از خلق چه پرهيزی اکنون که درافکندی صد فتنه فتانه
۱۳۸۴/۰۹/۰۶
۱۳۸۴/۰۹/۰۵
Spy agencies
Some people think CIA and other spy agencies are controlling the world and even wear tin-foil hats to protect their brain against them.
I don’t go over details of what they did regarding Iraq prewar intelligence. Just one story:
While ago I was watching Bill Maher interview. He talked about one of the Bush’s appointees; the second person in charge in Food and Drug Administration (FDA). Luckily I found the link to his interview and I don’t have to write the details.
Even in this country there are people in charge who can not distinguish the difference between … and …! (our dear country is full of them!)
This is the link. Please click on the picture and watch the interview. Wait few minutes to see the part that I am talking about.
۱۳۸۴/۰۸/۳۰
A Short History of Nearly Everything
كتاب
A Short History of Nearly Everything
اگر چه بر خلاف عنوانش تاريخچهاي از همه چيز نيست، ولي پيشرفتهاي علمي مهمي را در رشتههاي مختلف به صورت ساده و جذاب، روايت ميكند.
حجم قابل توجهي از مطالب كتاب به تاريخچه كره زمين و حيات در آن اختصاص يافته است.
فهرست عناوين كتاب به شرح زير است:
PART I LOST IN THE COSMOS
1 How to Build a Universe
2 Welcome to the Solar System
3 The Reverend Evans's Universe
PART II THE SIZE OF THE EARTH
4 The Measure of Things
5 The Stone-Breakers
6 Science Red in Tooth and Claw
7 Elemental Matters
PART III ANEW AGE DAWNS
8 Einstein's Universe
9 The Mighty Atom
10 Getting the Lead Out
11 Muster Mark's Quarks
12 The Earth Moves
PART IV DANGEROUS PLANET
13 Bang!
14 The Fire Below
15 Dangerous Beauty
PART V LIFE ITSELF
16 Lonely Planet
17 Into the Troposphere
18 The Bounding Main
19 The Rise of Life
20 Small World
21 Life Goes On
22 Good-bye to All That
23 The Richness of Being
24 Cells
25 Darwin's Singular Notion
26 The Stuff of Life
PART VI THE ROAD TO US
27 Ice Time
28 The Mysterious Biped
29 The Restless Ape
30 Good-bye
۱۳۸۴/۰۸/۲۷
چرا نمی نویسیم ... چه بنویسیم
اتفاقا چند روزی بود به این فکر می کردم که چیزی بنویسم ولی می دانید من که حرفهای مهندسی نمی توانم بزنم (می شود داستان یک عمله در جمع مهندسین) اگر در مورد کارهای دانشگاه هم حرف بزنم می گویید اینها چه ربطی به اقتصاد دارد. هنر دیگری هم که ندارم پس می ماند در مورد اقتصاد و سیاست ایران حرف زدن ... که اگر بخواهی به جز در مورد طنزهای نبودی (هر چند او هم الان بیشتر فحش می دهد) حرف بزنی فقط باید فحش بدهی. به همین خاطر برای رعایت عفت کلام و برخی از دوستان که هنوز شک دارند رییس جمهور شدن احمدی نژاد خوب بود یا بد فکر کردم چیزی ننویسم بهتر است. راستی این اولین باری بود که پیش بینی های سیاسی من صد در صد درست از آب درآمد، امیدوارم بقیه آنها غلط از آب درآید.
از حالا به بعد در تمرینی مدنی سعی می کنم به چیزهای غیر از سیاست هم فکر کنم و هر یک هفته، ده روز چیزی بنویسم. البته احمدی نژاد هم باید قول دهد جوری رفتار کند که ما حداقل هفته ای یک روز آرامش فکری داشته باشیم.
ورقههای آلومینیومی برای دفاع در برابر کنترل ذهن
سالهای طولانی است که افراد زیادی برای محافظت مغز خود در برابر امواج الکترومغناطیسی، تلهپاتی، امواج روان-ترونیکی (psychotronic) و سایر منابع امواج کنترل کنند ذهن از سلاح ساده و موثری استفاده میکنند: کلاههای ساخته شده از ورقه آلومینیوم. اخیرا یک محقق ایرانی در دانشگاه MIT موفقیت این روش متداول دفاعی را در برابر امواج الکترومغناطیسی در فراکانسهای مختلف مورد آزمایش قرار داده است. علی رحیمی (عکس زیر) با روشی سیستماتیک کارایی این ورقههای آلومینیومی را به کمک تجهیزات پیشرفته آزمایشگاهی در شرایط مختلف بررسی کرده و نتایج این بررسی را برای آگاهی عموم به شکل مقالهای منتشر کرده است.
با کمال تعجب، این تحقیق نشان میدهد که: «با وجود آنکه به طور متوسط، این کلاهها امواج رادیویی مشکوک را در تمامی جهات تضعیف میکنند در برخی فرکانسهای خاص میتوانند امواج را تقویت کنند. نکته مهم آن است که این فرکانسهای خاص در باندهای رزرو شده توسط FCC برای کاربردهای دولتی است. شواهد آماری نشان میدهد که استفاده از این کلاهها ممکن است در واقع توانایی سازمانهای جاسوسی دولتی را در رخته به ذهن افراد افزایش دهد. ما حدس میزنیم که ممکن است که در پس تبلیغات فراوان در کتابها و فیلمها و نشریات برای استفاده از این نوع کلاهها، دولت در واقع در صدد افزایش کنترل خود در حیطه شخصی افراد بوده باشد.»
اگر شما هم دچار سو ظن شدید و پارانویا هستید و بر اساس بینشی بر پایه تئوری توطئه به همه چیز نگاه میکنید، تصدیق میکنید که این یافتههای علمی تکان دهنده هستند. از طرف دیگر، آقای زاپاتو، نویسنده معروف و نامدار کتاب «عرقچینهای منعکسکننده امواج ساخته شده از ورقه آلومینیوم» در وب سایت خود گزارش تیم یاده شده از MIT را بررسی و رد کرده و ادعا میکند که «نارساییها و مشکلات فراوانی در روش تحقیق این تیم وجود دارد از جمله درک نادرست مکانیسم کنترل مغز توسط امواج روان-ترونیکی. من حدس میزنم که این بررسی، در واقع، تلاشی است از طرف سازمانهای جاسوسی که با انتشار اکاذیب در مورد تکنولوژی عرقچینهای منعکس کننده امواج به طور خاص و شیلدهای ساخته شده از برگههای آلومینیومی به طور عام، سعی در از بین بردن اعتماد گروههای پارانوید به این شیوههای مطمئن دارند تا آنها را در برابر کنترل مغزهایشان خلع سلاح کنند... این تردیدها زمانی بیشتر میشود که بیاد بیاوریم که آزمایشگاه مدیا در MIT که این پژوهشگران به آنجا وابسته هستند در سالهای آخیر کمکهای مالی فراوانی از DARPA و ارتش آمریکا دریافت کرده است.»
به این ترتیب هنوز سوال مهمی پیش روی بشریت است: از برگههای آلومینیومی استفاده بکنیم یا نه؟
ذوق مستي
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست
خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد
کس نمیگوید که یاری داشت حق دوستی
حق شناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد
لعلی از کان مروت برنیامد سالهاست
تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد
شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد
گوی توفیق و کرامت در میان افکندهاند
کس به میدان در نمیآید سواران را چه شد
صد هزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاست
عندلیبان را چه پیش آمد هزاران را چه شد
زهره سازی خوش نمیسازد مگر عودش بسوخت
کس ندارد ذوق مستی میگساران را چه شد
حافظ اسرار الهی کس نمیداند خموش
از که میپرسی که دور روزگاران را چه شد
_______
دوستان سلام
حال و احوال
غرض از آوردن اين غزل حافظ داننده راز آن است كه ديري است دلدار پيامي نفرستاد
مهرداد و آرش و فرشاد مطلبي مينوشتند، كيوان نيز و ساير دوستان هم
در اين چند ماه اخير هم كه ايرانمان تحولات زيادي را پشت سر گذاشته، از انتخابات تا كابينه و بورس و اتم و .... و بيم و اميدهاي بسيار.
چگونه ميتوان و با كدامين مي لعل ذوق مستي را به غليان درآورد تا به قول نهفت انديشه ورزي كنيد و دوستان را اوضاع و احوال خودتان و دنياي تان و مافهيا و دور روزگاران بي خبر نگذاريد.
عزت همگي زياد
۱۳۸۴/۰۸/۱۸
ایمان و هوش
«به گفتهی جلالی، نماینده مجلس، در کمیسیون از آقای فرشیدی در خصوص تیزهوشان سئوال شده است اما وی جواب میدهد: من زمانی که در قم بودم یکی از علما به من گفت که تیزهوشان کسانی نیستند که متدین شوند.
وی افزود: همچنین آقای فرشیدی اظهار داشته است که خداوند همهی نعمات را به یک نفر نخواهد داد مثلا اگر یک نفر هیکل بسیار درشتی دارد طبیعتا نقصی خواهد داشت و اگر کسی چارچوب بدنش سالم باشد نقص دیگری را خواهد داشت، لذا کسانی که تیزهوش هستند نیز نقصهایی مثل لاغری خواهند داشت.»
۱۳۸۴/۰۸/۰۹
چند مطلب
يادمه وقتي كم سن وسالتربودم ماه رمضون كه ميشد احساس ميكردم همه لحظاتش داريم آزمايش ميشويم وقتي از موضوعي عصباني ميشدم باخودم ميگفتم حتما خداداره من را آزمايش ميكنه پس من نبايد عصباني بشوم يا گناهي از من سر بزنه اما حالا كه فكر ميكنم با خودم ميگم حالا چي مدتهاست كه اين حس را از دست دادم اين را ديشب فهميدم وقتي كه عصباني شدم خيلي راحت كار اشتباهي را انجام دادم بدون اينكه فكر كنم يا حدس بزنم كه اون اتفاقي كه من را عصباني كرد يك آزمايش بود تازه كار خودم را هم كلي درست ميدونستم بعدش تلويزيون گفت شب بيست وهفتم به احتمالي شب قدره ومن يادم افتاد وقتي بچه بودم آخرهاي ماه رمضون كه ميشد خيلي بغض ميكردم با خودم ميگفتم واي اخراي ماه رمضونه اگه خدا منو نبخشه چيكار كنم بعدش ميرفتم يه گوشه كز ميكردم گريه ميكردم وميگفتم خدايا من ديگه گناه نميكنم قول ميدم من را ببخش بعدش روزهاي آخر ماه رمضون همش كارهاي خوب انجام ميدادم كه خدا من را ببخشه وتوي جهنم تو آتيش نندازه وهمش بغض ميكردم اما حالا چي حالا نه تنها فكر نميكنم كه گناهي انجام دادم يا امتحان شدم بلكه كار خودم را هم كلي درست ميدونم ديگه هم اخراي ماه رمضون بغض نميكنم كه خدايا ديگه فرصت تموم شد بقول بابام خدا بيامرز هر چي بزرگتر ميشيم بدتر ميشيم
راستي يه مطلب هم براي دوستاني كه به سياست علاقه دارند
۱۳۸۴/۰۸/۰۷
روز از نو
در يكي از كلمات قصار مولاي متقيان آمده است كه
لاتقل مالا تعلم و لا تقل كل ما علمت
و به تعبير شيخ اجل : هر سخن جايي و هرنكته مكاني دارد
در زورگويي و ظلم و تجاوز صهيونيت و نفوذ آن در دنيا و اينكه آنها هر بلايي كه بتوانند بر سر فلسطيني ها آورده اند و خواهند آورد، كسي به خود ترديد راه نميدهد
واقعا تصورش هم بسيار مشكل است نزديك به 60 سال آوارگي و در به دري!
۱۳۸۴/۰۸/۰۶
بیماری عجیب
۱۳۸۴/۰۸/۰۵
۱۳۸۴/۰۷/۳۰
شب قدر و علي سرحلقه پارسايان
۱۳۸۴/۰۷/۲۷
شبهای برره
حداد عادل مثالي زد و گفت: اگر در منزل خودم يك اثر هنری همچون «شبهای برره» در تلويزيون پخش شود و يكي ديگر از شبكههاي تلويزيوني سخنان خودم را پخش كند، من نمیتوانم خانوادهام را راضی كنم كه سخنان من را بشنوند.
۱۳۸۴/۰۷/۲۴
بِاَیِّ ذنبٍ قُتلَت؟
تاریخ بیهقی
-----------------------------------------------------
... هویدا را سپس از طریق ِ یک راهرو به سوی ِ حیاط ِ زندان هدایت کردند. او قاعدتاً میدانست در انتهای ِ آن راهرو چه فرجامی در انتظار ِاوست. هادی ِ غفاری که در طول ِ دادگاه در کنار ِ هویدا نشسته بود و خیره نگاهش میکرد، همراه ِ خلخالی و گروه ِکوچکی از پاسداران و روحانیون پشت ِ سر ِ هویدا گام میزد.
بهمحضآنکه پای ِ هویدا به حیاط رسید، یکی از کسانی که از پشت ِ سرش میآمد هفتتیری به دست گرفت و گلوی ِ هویدا را نشانه رفت و دو تیر خالی کرد. هویدا به زمین افتاد. خون از رگ ِ گردناش فواره میزد. گویا آن که به هویدای ِ شصت ساله تیراندازی کرده بود میخواست او را به مرگی تدریجی و پرعذاب بکُشد. انگار مرگ ِ فوری ِ جوخهی ِ اعدام را مناسب ِ حال ِ هویدا نمیدانست. هویدا که میدانست زخمی مهلک برداشته، به شخصی به نام ِ کریمی، که در صف ِ همراهان ِ خلخالی بود رو کرد و به تمنا خواست که جاناش را بستاند. کریمی هم، ظاهراً از سر ِ لطف، هفتتیر را به دست گرفت و تیر خلاصی بر جمجمهی ِ هویدا زد. هویدا دیگر واپسین لحظات ِ حیاتاش را پشت ِ سر میگذاشت. گویا به زمزمه گفته بود «قرار نبود این طور تمام بشود»
... در روز ِ مرگ ِ هویدا نشریات ِ پایتخت سرمست از بادهی ِ پیروزی صفحات ِ اول ِ خود را به عکسهایی بهراستی شنیع از جسد ِ خونآلود ِ هویدا تخصیص دادند... میگویند عذاب ِ مرگ چهره و جسد ِ انسان را کجومعوج میکند. اما در چهرهی ِ هویدا نشانی از این اعوجاج نبود. برعکس، در آن آرامش و سکونی غریب و حتی تکاندهنده به چشم میخورد...
خانوادهی انشاء سعی ِ تمام داشت که افسرالملوک را به راستی متقاعد کند که فرزندش امیرعباس به اروپا تبعید شده و مادر ِ هویدا هم در این بازی همکاری ِ تمام نشان میداد.
برگرفته از کتاب ِ «معمای ِ هویدا» نوشتهی ِ دکتر عباس ِ میلانی
بخشی از مقدمهی ِ کتاب:
معمای ِ هویدا را حدود ِ شش سال پیش آغاز کردم. محرک ِ اولیهام نامهای از دبیران ِ دایرةالمعارف ِ ایرانیکا بود. میخواستند مقالهای در باب ِ زندهگیی ِ امیرعباس ِ هویدا بنویسم. میگفتند ۲۵۰۰ کلمه حیاتومماتاش را کفایت میکند... متوجه شدم که هویدای ِ واقعی با هویدای ِخیال ِ من اشتراک ِ چندانی ندارد. دومی حتی کاریکاتور ِ خوب ِ اولی هم نبود. به تدریج به این نتیجه رسیدم که نه تنها او بل که همهی ِ شخصیتهای ِ مهم ِ روزگارمان را از زوایایی گاه مخدوش و محدود و اغلب مغرض و مغلوط شناختهایم.
...به نظرم رسید که فرضیات و گمانها و جزمیات ِ پیشین را وا باید گذاشت و شناخت ِ هر کس را باید از نو با پیروی از روش ِ پیشنهادیی ِ دکارت بیاغازیم...
-----------------------------------------------------
خواندن ِ این کتاب ِ محققانه و جذاب را به همهی ِ دوستان پیشنهاد میکنم.
۱۳۸۴/۰۷/۲۳
میلاد
عشق آفتابوار نقاب برافکند
و بام و در
به صوت ِ تجلی درآکند،
شعشعهی ِ آذرخشوار فرو کاست
و انسان برخاست.
احمد ِ شاملو
---------------------------------------------
در ازل پرتو ِ حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوهای کرد رخت، دید ملک عشق نداشت
عین ِ آتش شد از این غیرت و بر آدم زد
حافظ
۱۳۸۴/۰۷/۲۲
مترسک
اِستاده به جا، مترسکی باید؛
نهش چشم، ولی چنان که میبیند
نهش گوش، ولی چنان که میپاید.
بیریشه، ولی چنان به جا سُتوار
کهش خود به تَبَر کنی ز جای، اِلّاک.
چون گردوی ِ پیر ِ ریشه در اعماق
می نعره زند که از من است این خاک.
چون شبگذری ببیندش، دزدیش
چون سایه به شب نهفته پندارد
کز حیله نفس به سینه درچیده است
تا رهگذرش مترسک انگارد.
آری، همه شب یکی خموش آن جاست
با خالیی ِ بود ِ خویش رو در رو
گر مشعله نیز میکشد عابر
ره مینبرد که در چه کارست او.
احمد ِ شاملو
۱۳۸۴/۰۷/۲۰
چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است
" احمدی نژاد در سفر به قم 20 میلیارد تومان تسهیلات برای اتمام طرح از حرم تا جمکران اختصاص داد.
معاون عمرانی استاندار قم ، تصریح کرد :احمدی نژاد در سفر به قم قول داد تا 20 میلیارد تومان تسهیلات علاوه بر تسهیلات قبلی طرح از حرم تا جمکران در اختیار مسؤولان اجرای طرح قرار دهد تا طرح مذکور هر چه سریعتر به اتمام رسد.
طبق اطلاعات به دست آمده این اعتبار قرار است طی روزهای اخیر پس از عقد قرارداد توسط یکی از بانکهای عامل استان تأمین شود.
ماه گذشته نیز از سوی هیات دولت احمدی نژاد یک میلیارد تومان جهت ساخت وساز داخلی مسجد جمکران اختصاص یاقت.
ياد اور مي شود در طول حيات پربركت امام (ره ) ايشان اجازه ندادند حتي يك ريال از وجوهات شرعيه و يا بودجه عمومي دولت صرف مجموعه جمكران شود ....ظريفي مي گفت اي كاش اقاي احمدي نژاد قبل از اختصاص اين ارقام براي مسجد جمكران ؛ فكري به حال شرايط اضطراري بازار راكد و... مي كرد چراكه آورده اند كه: « چراغي كه به خانه رواست برمسجد حرام است .»
"
۱۳۸۴/۰۷/۱۵
اقدام موثر
بعد از آنکه امروز وزیر امور خارجه کانادا در مورد ارائه قطعنامهای درباره نقض حقوق بشر در ایران به سازمان ملل صحبت کرد، کریمیراد (سخنگوی قوهی قضاییه) یادآور شد: «کشوری مانند کانادا پروندهاش در بخش حقوق بشر، پروندهای تاریک و مخدوش است و چنین صحبتهایی را مطرح میکند و میخواهد ایران را زیر سوال ببرد... ما این اقدامات کانادا را که در جهت مخدوش کردن وجههی یک نظام مردمسالار است را محکوم میکنیم و به آنها هشدار میدهیم که به گونهای رفتار نکنید که سابقهی شما در تاریخ تاریکتر شود.»
خلاصه باید گفت که سخنگوجان، ایول! حساب این کانادای جهانخوار (!؟) را خوب رسیدی!
۱۳۸۴/۰۷/۰۸
۱۳۸۴/۰۷/۰۷
رقص یا رقاص؟
«وی ادامه داد... دو سال پیش پنجاه هکتار زمین را به قیمت یک میلیارد تومان فروختهاند... و فروشنده پول زمین را در بانک به صورت طویل المدت گذاشته است و ... سالیانه یکصد و هشتاد میلیون دریافت میکند، ولی همین شخص از این زمین نمیتوانست سالیانه سی میلیون تومان به دست بیاورد که 10 میلیون تومان آن هم خرج هزینه کشت زمین میشد... الان بیست میلیون تومان درآمد کشاورزی تبدیل شده به یکصد و هشتاد میلیون تومان درآمد بانکی... این ظلمی است که به کشاورزان می شود... این یک نوع غارت و تاراج نیست؟ ... چرا درآمد کشاورزی از بهره بانکی کمتر است؟ ... من خودم ذرت کاشتهام، دولت ذرت را از من کیلویی یکصد و چهل تومان میخرد، اما یک کیلو ذرت را به خود من دادهاند هزار و دویست و پنجاه تومان، من از دولت بخرم و بکارم، از آن طرف از من چند میخرد؟ یکصد و چهل تومان، خوب کشاورز چکار کند؟»
هدف من تحلیل این پرسش از دیدگاه اقتصادی و یافتن باصرفهترین روش سرمایهگذاری برای کشاورزان صاحب زمین در این شرایط نیست. بیشتر میخواهم به این نکته توجه کنیم که پیشقضاوتهای ذهنی تا چه اندازه میتوانند در بستن چشمها و گوشها به اطلاعاتی که از اطراف به ما میرسند، موثر باشند. برای آنکه بهتر متوجه نکته من شوید، پیش خود قضاوت کنید که شنیدن یا نشنیدن نام گوینده، «حسنی»، قبل از خواندن متن تا چه اندازه بر درکمان از این نوشته میتوانسته تاثیر داشته باشد. متن کامل را میتوانید در اینجا بخوانید.
۱۳۸۴/۰۷/۰۵
کسی لطف کند و مرا راهنمایی کند
۱۳۸۴/۰۶/۳۱
آخاله
هر چند در چند سال اخير با احداث چند كارخانه صنعتی توليد قطعات خودر و نيز يكی دو دانشگاه فضای آن تغيير زيادی داشته اما باز هم به راحتي میتوان مظاهر زندگی كشاورزی و روستايی قديم راديد و بعضا در خانه ها كرسي هم پيدا كرد!
بگذريم آخاله در گويش گلپايگانیها به معنای " پسر خاله " است؛ همانگونه كه اراكی ها و خمینی ها به پسر خاله و دختر خاله "خالزا" میگويند.
و اين هم اولين وب سايت با همين نام آخاله كه قابل توجه آقا مسعود است
پايدار باشيد.
۱۳۸۴/۰۶/۲۹
خسته نباشید
بابا دست این آقای رئیس و معاونش درد نکند! بعد از آنکه جناب رئیس در مجمع عمومی آب پاکی را روی دست متحدانش یعنی هند و چین ریخت و مهرورزی را منحصر به یکتاپرستان کرد و خبر از افول مکاتب غیر الهی کرد (و به حزب کمونیست چین و هندوها، بوداییان، پیروان کنفسیوس و شینتو و غیره گفت بروند و کشکشان را بسابند!) و دنیا را تهدید کرد که تکنولوژی هستهای را به لبنان و سوریه و سایر کشورهای ماجراجو صادر خواهند کرد و در نتیجه تایید مقامات بالا را گرفت، جناب معاون که تا امروز صبح تعجب کرده بود چرا اروپاییان به این همه نوع دوستی و صلحطلبی بیاعتنا هستند هم کمی فتیله چراغ را با چند تهدید جدید، بالاتر کشید. خلاصه اینکه دست مریزاد! (نیکآهنگ هم کارش درست است ها!).
۱۳۸۴/۰۶/۲۸
نيمه شعبان
پادشه خوبان
دل بي تو به جان آمد وقت است كه باز آيي
ديشب گله زلفش با باد همي كردم
گفتا غلطي بگذر زين فكرت سودايي
مشتاقي و مهجوري دور از تو چنانم كرد
كز دست بخواهد شد پاياب شكيبايي
يا رب به كه شايد گفت اين نكته كه در عالم
رخساره به كس ننمود آن شاهد هر جايي
اي درد توام درمان در بستر ناكامي
وي ياد توام مونس در گوشه تنهايي
در دايره قسمت ما نقطه تسليميم
لطف آنچه تو انديشي حكم آنچه تو فرمايي
حافظ شب هجران شد بوي خوش وصل آمد
شاديت مبارك باد اي عاشق شيدايي
چشم دلمان به ديدن رخسار آن شاهد غايب روشن باد.
شايد اينگونه مشق شب هايمان هم كمتر شده ونقش خود را در سناريوي حيات بهتر بيابيم؟
نيمه شعبان بر همه مبارك
۱۳۸۴/۰۶/۲۵
مشق شب
خواندن مرد تکثیر شده اتلاف وقت است (10 بار)
روژه ساراماگو در این کتاب تر زده است (1 بار)
ما همگی هنرپیشه ایم در ملودرام زندگی، فیلمی که کارگردان آن مرده است.
بعضی آنقدر فیلم را جدی گرفته اند که خودشان هم فراموش کرده اند این یک فیلم است.
بعضی هم از نقش خود راضی نیستند و از کارگردانی که نیست گله میکنند.
یکسری هم که از بازی خسته شده اند به بی مسوولیتی یا افسردگی متهم میشوند.
خیلی ها هم که فهمیده اند که کارگردان رفته و خبری هم نیست احمقانه به بازی ادامه میدهند!
و وقتی در آخر کتاب استاد تاریخ و فلسفه تصمیم میگیرد نقش خود را عوض کند، فقط آنها که بازی را خیلی جدی گرفته اند نباید بفهمند. (بازی ادامه دارد)
۱۳۸۴/۰۶/۱۹
Guilani Food
This table contains a set of delicious dishes of Guilan province. You can find the following meals:
1. Fessenjoon ( made of chicked, walnut sause and sour pomagranate sauce ).
2. Mirza Ghassemi (Eggplant + garlic + egg)
3. Baghali Ghatogh.
4. Torshe Kabob (Beef chops tendered by sour pomagranate juice,parsly slices, ground walnut, salt, chopped onion and pepper).
5.Yogurt
6. Sir torshi
7. Zeitoon parvardeh.
8. Rice
جای ما رو هم خالی کنید
۱۳۸۴/۰۶/۱۸
نهفت
امروز وبگردی میکردم که این را خواندم. شاد شدم که حمید باز هم دست به قلم شده و امیدوارم دیگر زمینش نگذارد. گوشهای از هنرهای نهفتهاش را در «نهفت» ببینید.
ای کاش ما را هم قابل بداند و گهگاه چند خطی هم اینجا بنویسد.
۱۳۸۴/۰۶/۱۱
توپ
عزیز گفته بود که عکس پروفایلم را عوض کنم. همینطور برخی از دوستان خیلی اصرار داشتند که حتما کله کچل من را ببینند. خوب، این هم یک عکس توپ (توپ: جسمی است گرد، صاف، بدون مو!). همینطور به اصرار عزیز برای چند لحظه هم که شده تحمل کردم و عینک ریبن را کنار گذاشتم و اجازه دادم که بدور از عینک، از من عکسی گرفته شود! حال ممکن است بعضیها بگویند بابا تو که تو این عکس موهات معلوم نیست. در جواب باید بگویم که مگر کچل هم مو دارد؟؟
۱۳۸۴/۰۶/۰۶
سیب
۱۳۸۴/۰۶/۰۴
لبه تاریکی
Mars
Planet Mars will be the brightest in the night sky starting August. It will look as large as the full moon to the naked eye. This will culminate on Aug. 27 when Mars comes within 34.65M miles of earth.Be sure to watch the sky on Aug. 27 12:30 am. It will look like the earth has 2 moons. The next time Mars may come this close is in 2287.
۱۳۸۴/۰۶/۰۲
این انگلیسیهای ...
۱۳۸۴/۰۵/۳۱
تحصیل در کشور سوئیس
۱۳۸۴/۰۵/۳۰
بهار تابستان پاییز زمستان و بهار
مدت بسیار زیادی است که مشغله فراوان مانع از نوشتن در وبلاگ شده است. ولی چون دیشب یک فیلم بسیار زیبایی به نام بهار تابستان پاییز زمستان و بهار را دیدم گفنم که آنرا با شما در میان بگذارم.
این فیلم داستان یک تسلسل است که در آن کشیشی بودایی پسربچه ای را تحت آموزشهای خاصی برای پرورش روح و روان او قرار میدهد اما با به میان آمدن یک دختر شهری در تابستان که برای معالجه به محل زندگی این دو آمده بود جهت زندگی این پسر بچه که در آن هنگام یک نوجوان است را عوض میکند و ...
زیباترین پندی که کشیش به آن کودک در فصل بهار هنگام شیطنتهای کودکانه خود در بستن سنگ به یک قورباغه یک مار و یک ماهی میکند این بود که : اگر حتی یکی از این جانورها به خاطر سنگی که تو به آنها بستی از بین برود تو برای همیشه سنگی را به قلب خود بسته و به همراه خواهی کشید.
غیر از این صحبتهای فیلسوفانه رد و بدل شده در فیلم تماشاچی از صحنه های طبیعت لذت فراوانی میبرد. داستان فیلم در چین اتفاق افتاده است و فیلم به زبان چینی با زیرنویس انگلیسی همراه شده است. برای کسب اطلاعات بیشتر اینجا کلیک کنید.
۱۳۸۴/۰۵/۲۸
یک تغییر
به تازگی Blogger یک plug-in برای Word منتشر کرده که به کمک آن بسادگی میتوانید مطالب خود را در Word بنویسید و در وبلاگ منتشر کنید. میتوانید متن خود را خیلی ساده در Word تایپ کرده و با فشار یک کلید مطلب را از درون Word به وبلاگ ارسال کنید.
اگر میخواهید از Word استفاده کنید، حتما این plug-in را امتحان کنید. تنها چند نکته باقی میماند: سعی کنید متن را خیلی ساده بنویسد و از امکانات Word برای صفحهبندی و تغییر فونت و غیره استفاده نکنید. شکل و تصویر را هم به این روش به نوشته خود اضافه نکنید.
فرزانه در یکی دو نوشتهاش مستقیما از Word استفاده کرده بوده (میدانید که Word میتواند مستقیما HTML تولید کند) که من این کار را اصلا توصیه نمیکنم چرا که اگر بدون این plug-in و به شکل مستقیم از Word استفاده کنید، تعداد زیادی تگهای HTML اضافی و گاهی مشکلآفرین هم در نوشتهای شما وجود خواهند داشت که ممکن است حتی باعث بهم خوردن صفحهبندی وبلاگ بشوند.
خودتان مقایسه کنید. یک سطر از نوشته فرزانه که مستقیما به کمک Word آماده شده:
<div style="clear:both;"></div><p class="fa"> </p> <p style="text-align: right;" class="MsoNormal" dir="rtl"><span style="" lang="FA">احتياج به کمک دارم . می خواهم يک خاطر ه ای ، مربوط به سالهای کودکي ام را به ياد بياورم.<o:p></o:p></span></p> <div style="text-align: right;"> </div>
همان سطر به کمک این plug-in:
احتياج به کمک دارم . می خواهم يک خاطر ه ای ، مربوط به سالهای کودکي ام را به ياد بياورم<br/>
خودتان قضاوت کنید که Word چقدر تگهای اضافی به این یک سطر چسبانده بوده است.
۱۳۸۴/۰۵/۲۷
میلاد مولود کعبه
۱۳۸۴/۰۵/۲۵
TrondHiem (Norway)
هفتهء گذشته در قالب یک پروژهء اروپایی و انجام یک سری اندازه گیری به یکی از شهرهای نوروژ بنام تروندهایم رفتم. این شهر از لحاظ جمعیت سومین شهر نوروژ و بقول مردم محلی زیباترین شهر این کشور می باشد. همچنین یکی از زیباترین کاخ های سلطنتی در این شهر واقع است بطوری که تقریباً تمامی عروسیهای سلطنتی در این شهر برگذار می شود. شهری است بسیار گران (1.5 تا دو برابر قیمت در سوئیس) و بسیار تمیز و قانونمند. مردمی مودب و مهربانی دارد و تقریباً همگی به زبان انگلیسی (حتی کودکان) مسلط می باشند.نکته قابل توجه متوسط بسیار بالای قد در آنجا می باشد. بعنوان مثال در یک مهمانی که دعوت شده بودم قد مادر خانواده 195، قد پسر پانزده ساله 190، قد دختر خانواده 205 و نامزدش 220 و پدر خانواده 210 سانتی متر قد داشنتد! بر عکس تصور ما از اروپا به نظر من به وابستگی و ارزشهای خانوادگی مقید می باشند. در مدتی که در آنجا بودم توسط میزبان به چندین مهمانی خانوادگی دعوت شدم که خود نشان از مهمان نوازی آنها دارد. یک بار نیز توسط پدر میزبان به ویلایش دعوت شدم و در آنجا برای اولین بار ماهیگیری در دریا را تجربه کردم. هرچند این تجربه در اول برایم بسیار دلهوره آور بود چون مجبور به گذشتن از اواج عظیم و سرد دریا با یک قایق موتوری کوچک بودیم که چندین بار توسط موج از سطح دریا جدا شد! اما باعث شد به وجود یکی از استعدادهای خدادادی! و آن هم از احاظ شانس در گرفتن ماهی! پی ببرم. با وجود آنکه مردم محلی می گفتند که با وجود آب و هوای بد و ساعت نامناسب برای ماهیگیری امکان گرفتن ماهی بسیار نادر است اما در کمتر از چند دقیقه توانستم ابتدا یک ماهی یک کیلویی و بعد یک ماهی 7 کیلویی بگیرم که از لحاظ بزرگی و وزن بعنوان یکی از رکوردهای ماهیگیری در آن منطقه بحساب می آید!.
۱۳۸۴/۰۵/۲۴
۱۳۸۴/۰۵/۲۲
کسی باید توضیح بدهد که چه شده
من نمیدانم که چه اتفاقی برای مطالبی که افشین نوشته بوده افتاده است. آن دو نوشته پاک نشدهاند بلکه به حالت Draft در آمدهاند. تنها ادمینها و خود نویسنده میتوانند این کار را بکنند. اگر افشین این کار را نکرده، فقط میماند ادمینها. به نظر من بسیار مهم است که بدانیم به چه دلیلی ادمین(ها) مطلبی را بدون هیچ توضیحی پاک کردهاند. نکته دیگر. تا جایی که میدانم تا به حال تنها من و مهرداد ادمین بودهایم. آخرین کاری هم که من به عنوان ادمین انجام داده بودهام تبدیل تاریخ نوشتهها از میلادی به شمسی بود. تنها در این لحظه که برای نوشتن این مطلب به وبلاگ سر زدهام، دیدم که دیگر ادمین نیستم. من در پای نوشته افشین کامنت نوشته بودهام. آیا این اتفاقات به هم مربوط هستند؟ من از مهرداد هیچ خبری ندارم و بدیهی است که تا روشن شدن قضیه، از اینکه دیگر در این وبلاگ مطلبی بنویسم، معذورم.
پینوشت: با با تشکر از مهرداد گویا قضیه روشن شد. مهرداد نوشتههای پاک شده را هم برگردانده. خوب، به نظر میرسد که مسئله حل شده باشد.
۱۳۸۴/۰۵/۱۳
تحلیف ریاست جمهور
مراسم تحلیف ریاست جمهوری وسخنرانی آقا ومیهمانان ایشان قابل توجه بود.در این مراسم آقا بر تنها صندلی موجود در این مراسم تکیه زده بودند و میهمانان ایشان بر زمین نشسته.در بین حاضران توجه ام به دو نفر جلب شد.یک مرد سیاه پوست بسیار قوی هیکل که روی زمین به حالت مانوس ما ایرانیان(نشستن در توالت) نشسته بود. و دیگری خانم بسیار زیبا و خوش پوشی که با کلاه(بدون روسری)و کت و دامن بسیار تنگی ایستاده بود.واقعا نگذاشتن صندلی حداقل برای میهمانان خارجی و در آوردن کفشها برای جمعیتی حدود 400 نفر آن هم در گرمای تابستان تهران(وبه طبع آن بوی های دلپذیر پاها)چه توجیهی دارد؟گذاشتن تنها صندلی برای آقا اگر اقرار به مقام الوهیتی آقا دارد آیا در تمام کائنات کسی پیدا میشود که بر این امر واقف نباشد؟دیدن این مراسم فقط و فقط جز تاسف حاصلی ندارد.
قاضی نامقدس
در ابتدای دهه چهل نامه سرگشاده ای از طرف نهضت آزادی خطاب به شاه منتشر شد که در آن گفته شده بود ما آخرین نفرات از نسلی هستیم که معتقدیم میتوان بدون خشونت ساختار سیاسی جامعه را عوض کرد.در زمانی کمتر از 5 سال پس از این نامه گروههای بزرگ و کوچکی همچون مجاهدین فدايیان خلق جاما.... پدید آمدند که اساس نگرش آنان مبارزه مسلحانه علیه رژیم وقت بود.در حدود 5 سال قبل (اگر اشتباه نکنم) نامه سرگشاده ای از طرف دفتر تحکیم وحدت با همان جمله مشهور بازرگان خطاب به خامنه ای منتشر شد.آیا ترور قاضی نامقدس گواه سیر دایره ای تاریخ است یا این ترور صرفا هدر کردن مهره سوخته ای برای تحت الشعاع قرار دادن مسئله گنجی می باشد؟
۱۳۸۴/۰۵/۱۲
دنیای واقعی
خوب به سلامتی دوره جدید ریاست جمهوری از امروز شروع میشود. نمیدانم چرا، ولی به سرم زده که این هفته بنشینم و هر سه قسمت فیلمهای Matrix را دوباره ببینم. انگاری صدای مورفیوس در گوشم زنگ میزند که
Welcome to the real world...
۱۳۸۴/۰۵/۰۴
گرامی داشت روز زن
۱۳۸۴/۰۵/۰۳
!خدای من
خدای من
من که فقيرم در عنای خويش، چگونه در اين تنگدستی فقير نباشم
من که در هنگام ثروت فقر محضم، چگونه با اين همه فقر توانگر باشم
خدای من
اوج غنای من در برابر تو حضيض فقر است، چه رسد اکنون که ساکن دره تنگدستی ام
خدای من
من اگر بدانم، نادانم. چگونه نادان نباشم در اين حال که هيچ نمی دانم
خدای من، وقتی علم و غنای ما در برابر تو جهل مسلم است،پس جهل و فقر ما چه می تواند باشد
معبود من
تولی تدبيرهای تو و سرعت وقوع تقديرهای تو، بندگان عارفت را از اطمينان به عطا و ياس از تو در بلا باز داشته است
خدای من
اين منم وپستی و فرومايگی ام و آن تويی با آن بزرگی و کرامتت، از اين مي سزد و از تو آن. شان من اين کوچکی و شان تو آن عظمت و بزرگی است
خداوندا به لطف خود ما را به وادی نور و اميد هدايت فرما
بخشی از منجات عرفه، ترجمه سيد مهدی شجاعی
۱۳۸۴/۰۴/۲۹
یک تغییر کوچک
تاریخ نمایش داده شده در بالای نوشتهها را به هجری شمسی برگرداندم. البته مشکل کوچکی وجود دارد و آن این است که نمیدانم چرا JavaScript نمیتواند نیم-فاصله را درست نمایش دهد در نتیجه به جای «سهشنبه» یا باید «سهشنبه» دریافت کنیم یا به «سه شنبه» راضی شویم. اگر روش نمایش قبلی را با لینک به Wiki بیشتر دوست داشتید، بگویید تا به حالت قبلی (لاتین) برگردانم.
۱۳۸۴/۰۴/۲۷
معمای ایران
اخیراَ یک مقالهء جالب در مورد ایران در مجلهء فرانسوی
LePoint
با عنوان معمای ابران به چاپ رسیده که خواندن آن را به دوستان آشنا به زبان فرانسوی توصیه می کنم. این مقاله انتخابات ایران و روابط ایران و آمریکا را با دید جالب اما خطرناک! مورد بررسی و نقد قرار می دهد. صرفنظر از آمار جالب این مقاله از جمله تعداد بسیجی (حدود ده میلیون) ، نگهبانان مخصوص انقلاب (250000 نفر)، تعداد روحانیون (بیش از 180000 نفر) که قدرت و پایداری رژیم را نشان می دهد نکته جالب این مقاله اثر گذاری عملیات نظامی آمریکا به سود نفوذ ایران در منطقه به گونه ای خطرناک برای دول غربی می باشد!به گفته این مقاله قبلاَ عربستان سعودی و بلاخصص سنیها در افغانستان، عراق و لبنان نفوذ غالب داشتند ( یا یک تعادلی بین سنی و شیعه در این کشورها وجود داشت) در حالی که بعد از حمله آمریکا به افغانستان و عراق و وقایع اخیر لبنان (خروج سوریه از لبنان) ایران و خصوصاَ شیعیان قدرت مطلق را در این مناطق بدست گرفته اند. این مقاله نهایتاَ نتیجه گیری می کند که باوجود این نفوذ قدرتمند ایران در منطقه، فعالیتهای هسته ای ایران و سر کار آمدن یک رئیس جمهور رادیکال و فنتیک(مذهبی تندرو) ایران یکی از خطرناکتیرین رژیمهای منطقه برای کشورهای غربی (اکسیدانتال) می باشد! امیدوارم که طرح این گونه مقالات در مجلات معتبر غربی و وقایع اخیر در انگلستان، عراق و اسرائیل در جهت آماده کردن افکار عمومی مردم اروپا و توجیه کردن حمله به ایران نباشد.
۱۳۸۴/۰۴/۲۵
سه هفته پر هیاهو
اول از آنچه برای خودم اتفاق افتاده بگویم که بر عکس باقی اتفاقات شیرین است. کار انتقال من به
دومین اتفاق آنکه من نهایتا در مشاجره با خورم تصمیم گرفتم امشال هم تابستان یک سری بیام ایران. انشا الله هفته دیگه برای چهار هفته می آیم.
اما سایر اتفاقات چندان شیرین نبود.
اول بمب گذاریهای لندن که علاوه بر آنکه باعث کشته شدن تا الان پنجاه و چهار نفر شده٬ یک شوک عمومی و نگاه خشمگینانه برخی از مردم به ما را همراه داشته است. شوک از اینکه این آدمها همه تبعه انگلیس بوده اند از یک شهر و یک محله و در شهر بسیار عادی و معمولی زندگی می کرده اند. یکی شان کمک معلم مدرسه بوده است و خانواده یکی دیگر چون باور نداشته اند بچه شان تروریست باشد او را به عنوان مفقود روز حادثه به پپلیس معرفی می کنند.
دوم آنکه بالاخره یک پیشنهاداتی برای انتصابات اقتصادی به احمدی نژاد شده: توکلی یا فرشاد مومنی برای بانک مرکزی (گفته باشم اگر این فرشاد مومنی رییس بانک شد من به اسکناسی که امضای او رویش باشد دست نمی زنم) خوش چهره و نادران برای وزارتهای اقتصادی و سبحانی برای سازمان برنامه. بازهم گلی به جمال سبحانی. حوصله ندارم بگردم لینکش را پیدا کنم ولی در فهرست بقیه وزرا معقولتر به نظر می رسیدند٬ حداقل تجربه کار اداری و سازمانی دارند٬ با این وضعیت درآمد نفت و سیاستهای احمدی نژاد البته چندان هم به مدیر اقتصادی نیازی نیست یک ماشین حساب کافی به نظر می رسد!!
ضمنا برخی از وزرای خاتمی شدیدا به تقلا افتاده اند که هر جور شده خودی به احمدی نژاد نشان دهند. به عنوان مثال به مصاحبه های خرازی و سخنرانی دیروز شرکا رییس سازمان برنامه نگاهی بیندازید.
سوم آنکه اکبر گنجی هنوز در اعتصاب غذاست. ظاهرا تنها مشکل این است که یکی(خودتان حدس بزنید کی؟) از سر لجبازی کلید زندان را قورت داده وگرنه برای اولین بار بوش و خاتمی و رایس و شاهرودی و کوفی عنان و شیرین عبادی همه بر سر یک موضوع به توافق رسیده اند و آن اینکه گنجی باید آزاد شود. البته محسن سازگارا خیلی با این توافق همراه به نشر نمی رسد چون امروز دیدم جایی گفته گنجی یک قهرمان ملی است و ظاهرا محسن خان به یک سنگ قبر برای پیشبرد اهدافش خیلی نیاز دارد.
گروهی از دوستان من هم که در اکثرا دانشجوی اقتصاد هستند٬ قصد دارند یک وبلاگ یا وب سایت جمعی اقتصادی راه بیاندازند٬ وقتی راه افتاد خبرتان می کنم.
خاتمی دوباره کلی نشان لیاقت دارد که اینبارهم مثل تمامی هشت سال گذشته حتی یک کار آفرین بخش خصوصی در بین انتخاب شدگان نبود. همه از مدیران دولتی و معدودی از اساتید دانشگاه. نگاهی به لیست کسانی که القاب افتخاری را در انگلیس می گیرند٬ برای خاتمی واجب است. قصد دارم در این مورد چیزی بنویسم و دلایلی که دولت می ترسد از بخش خصوصی تقدیر کند و بخش خصوصی اکراه دارد که از طرف دولت مورد تقدیر قرار گیرد را بگویم.
آخرین اتفاق انکه امشب ساعت دوازده شب جدیدترین کتاب هری پاتر توزیع شد و جی کی رولینگ با خواندن چند صفحه از آن٬ به اصطلاح آن را افتتاح کرد. برخی مردم شانزده ساعت توی صف ایستاده بودند که بتوانند همان نصف شبی کتاب را بخرند و مجبور نباشند تا صبح منتظر بمانند. آدم فکر می کند اینها بدون متکا مانده اند و برای خوابیدن حتما به این کتاب احتیاج دارند.
ضمنا یادم رفت بگویم با توجه به آنکه انفجارهای هفته قبل لندن دوستان را خیلی در مورد سلامت من نگران کرده بود(!)٬ من چیزیم نیست و هنوز قاچاقی زنده ام.
این نکته آخر را هم سربسته می گویم: من احساس می کنم علاوه بر کمبود وقت و گرفتاریهای گوناگون که مانع نوشتن دوستان در وبلاگ می شود٬ دو مشکل دیگر هم برای دو دسته مختلف از دوستان وجود دارد. یک گروه احساس می کنند وبلاگ خیلی دارد سیاسی و مخالف وضع موجود می شود و ترجیح می دهند مشارکت نکنند و گروه دیگر احساس می کنند وبلاگ به اندازه کافی رادیکال نیست. دوست دارم هر دو دسته دوستان ثابت کنند من اشتباه می کنم و حداقل ماهی یک بار چیزی بنویسند. یک راه حل هم می تواند این باشد که کمی از سیاست فاصله بگیریم٬ من خودم قصد دارم کمی در مورد چیزهای دیگر بنویسم٬ البته بعد از اینکه از ایران برگشتم.
۱۳۸۴/۰۴/۲۲
ترور مسلمان اروپا توسط اسلامگرایان افراطی
آخرین اخبار مربوط به بمبگذاریهای لندن بسیار نگران کننده هستند. اگر براستی عوامل این بمبگذاریها مسلمانان انگلیسی باشند باید منتظر خبرهای بسیار بدی در سالهای آینده باشیم. با وجود آنکه تمامی گروههای اسلامی در اروپا سعی فراوانی در ارائه چهرهای صلحطلب از اسلام دارند، تا کنون عملیات تروریستی القاعده، حملات حماس و انفجارهای عراق تاثیر منفی فراوانی در بین مردم عادی کشورهای غربی داشته است. کشته شدن فیلمساز هلندی در سال گذشته موجی از خشونت را بر علیه اقلیت مسلمان در هلند براه انداخت و امروز با اعلام مسلمان و انگلیسی بودن عوامل عملیات تروریستی لندن، ایجاد موجی مشابه در انگلیسی قابل تصور است. دولت انگلیس تا پیش از این بر پایه خارجی بودن عاملان ترور، سعی در یکپارچه و یکصدا نشاندادن جامعه انگلیس بر علیه این واقعه داشته ولی با کشفیات امروز دولت انگلیس و رهبران گروههای اسلامی انگلیس عملا خلع سلاح شدهاند. تا پیش از این حتی در بین افراد تحصیلکرده هم فراوان با کسانی برخورد میکردیم که عقیده داشتند که اسلام دینی است که بر پایه خونریزی و خشونت بنا شده. بحث با این افراد همیشه برپایه استدلال افراطی و موضعی بودن این رفتارها بوده. ولی با گذشت زمان و افزایش رفتارهای افراطی و سر زدن آن حتی در بین افرادی که در جوامع اروپایی متولد شدهاند، توان گروههای میانهروی اسلامی در قانع کردن مخالفان کمتر شده و هرچه بیشتر در موضع ضعف قرار میگیرند. به نظر میرسد که بازنده اصلی در این بین جمعیت اقلیت مسلمان اروپا است که هر چه میگذرد، بیشتر مجبور به نرمش نشان دادن و عقب نشینی و توجیه کردن هستند. بعید نیست که در سالهای آتی، با بالاگرفتن منازعات بین گروههای افراطی دو طرف، دور باطلی ایجاد شود و اعمال خشونت بار از دو طرف شدت بیشتری پیدا کند؛ امری که بیشترین ضرر را به مسلمانان اروپا وارد خواهد کرد.
تظاهرات برای آزادی گنجی
جمعیت سرگردان در پیادهروها بدون داشتن هدف و یا حتی انگیزه مشخصی.
گروههای بیست سی نفری که گاه دور از چشم ماموران لباس نظامی یا شخصی یا نیمه نظامی؟! شعاری هم سر میدادند.ودر نهایت کتک مفصل خوردن جمعیت سرگردان.
این بود تظاهرات دیروز عصر مقابل دانشگاه تهران.
عمده ترین تفاوت آن با مراسم مشابه کمتر بودن جمعیت و حضور کمر رنگتر زنان بود.
۱۳۸۴/۰۴/۱۴
پروژه اينترنتي-پزشکي
مجله نشنال جيوگرافيک با همکاري IBM قراره که طي يک پروژه اينترنتي-پزشکي مشترک طي 5 سال آينده يکصد هزار DNA از انسانهاي سراسر دنيا جمع آوري و با استفاده از تکنيک هاي پيشرفته اين اطلاعات را آناليز کرده و سير ژنتيکي و مهاجرتي و ارتباط بين نسل ها و نژادهاي انسان ها را طبقه بندي و رديابي کنند. يعني نوعي تحول عظيم در علوم انسان شناسي و جامعه شناسي با استفاده از اينترنت و DNA که به بسياري ابهامات و ناشناخته ها در تاريخ انسان پاسخ خواهد داد.
مي توانيد از سراسر دنيا به سايت NationalGeographic.com رفته و با پرداخت 100 دلار امريکايي يک پکيج دريافت کنيد. سپس نمونه اي از DNA سلولهاي لپ ( گونه ) خود را از طريق اين کيت براشون در پاکتي که بهتون ميدن پست کنيد. البته بعضي کشورها از جمله چين به شهروندانشون اجازه صدور DNA به خارج کشور را نمي دهند شايد ايران هم اينطور باشه. بهرحال هر پکيج را بصورت شانسي random شماره گذاري مي کنند و به هر شخص يک ID نامبر مي دهند که محرمانه است و فقط همون شخص اون شماره را مي داند . حدود شش هفته طول مي کشه تا DNA شما را آناليز و نقشه هاي ژنتيکي اجداد تان و رابطه آنها با ساير نژادها را براتون بفرستند... البته فعلا نمي توانند مثلا نام و آدرس جغرافيايي اجدادتان را به شما بگويند اما تاثير ژنتيکي مادر- پدر سالارانه بودن در ژن هايتان را مشخص مي کنند. بعدها با بهبود تکنولوژي و جمع آوري ميليونها اطلاعات و DNA از سراسر دنيا امکان ترسيم رابطه بين نژادها و مليتها آسانتر خواهد شد.
از مردها تست Y - DNA ( کروموزوم Y ) که نشان دهنده ريشه هاي جغرافيايي است ، و از زنها تست mt-DNA ( مسير هاي مهاجرتي ) مي گيرند.
مسافران
۱۳۸۴/۰۴/۰۹
آلبرت
صد سال گذشت! آلبرت اینشتین در سال ۱۹۰۵ چهار مقاله شگفتانگیز منتشر کرد که بنیادی برای فیزیک مدرن شدند. در آن زمان او هنوز کارمند اداره ثبت اختراعات در شهر برن در سوییس بود. چهار مقاله او در آن سال در این زمینهها بودند:اثر فوتوالکتریک ، حرکت برونی، نسبیت خاص، برابری ماده و انرژی. بعدها برای کارش در مقاله اول (اثر فوتوالکتریک) در سال ۱۹۲۱ جایزه نوبل دریافت کرد در حالی که امروزه بسیاری از فیزیکدانان هر سه مقاله اول را شایسته این جایزه میدانند. بیشک مجله تایمز بهترین انتخاب را برای بزرگترین مرد قرن انجام داده بود.
امسال به یاد او، سال جهانی فیزیک نامیده شده. نامش جاوید و راهش پر رهرو باد (!!).
۱۳۸۴/۰۴/۰۸
۱۳۸۴/۰۴/۰۷
بورس دانشجویی
دانشگاه هاروارد آمریکا اخیراً چندین بورس دانشجویی برای دانشجویان دانشگاه های غیر از هاروارد پیشنهاد کرده است. برای اطلاعات بیشتر اینجا را کلیک کنید
همچنین برای دومین سال با همکاری دانشگاه های معتبر سوئیس دوره فوق لیسانس با عنوان مطالعات پیشرفته در زمینه مدیریت ورزش و تکنولوژی
(Master of Advance Studies in Sport Administration and Technology)
ارائه می شود. برای دانشجویان خارجی امکان دریافت بورس نیز هست. برای اطلاع بیشتر اینجا را کلیک کنید
رهبر آینده
تا حالا فکرمی کردم که اکر برای جناب آقای خامنه ای مشکلی پیش آید رهبر بعدی حتماً رفسنجانی است. اما با توجه به نتایج انتخابات بعید می دانم که او بتواند به این پست برسد! به نظر شما چه کسی رهبر آینده خواهد بود؟
دیروز در یکی از روزنامه های پر خواننده سوییس مطلبی خواندم با این مضمون که انتخاب آقای احمدی نژاد کشورهای منطقه را به وحشت انداخته است! ظاهراً آقای احمدی نژاد گفته است که قصد دارد ایران را تبدیل به یک حکومت اسلامی نمونه و قوی تبدیل نماید. این جمله برای کشورهای مسلمان همجوار این گونه تحلیل شده که ایران باز مثل اوایل انقلاب قصد صدور انقلاب خود را دارد! از طرف دیگر او گفته که ما به اندازه ای پیشرفته شده ایم که دیگر نیازی به آمریکا نداریم! و دیگر آنکه حاضر نیستیم در مورد تحقیقات هسته ای با کشورهای اروپایی مذاکره کنیم. تمامی این مطالب ایران را درجوامع بین المللی به عنوان یک کشور بسته و کله شق نشان می دهد که حاضر به هیچ گونه دیپلوماسی وگفتمان سیاسی نمی باشد! هنوز فراموش نکرده ایم که همین سیاست در اوایل انقلاب حتی تا این اواخر باعث شده بود که ایران مجبورشود وسایل مورد نیاز خود را با چندین واسطه و بهای چندین برابر قیمت واقعی تهیه کند! من شخصاً فکر نمی کنم که با این سیاست خارجی بتوان وضعیت اقتصادی ایران را بهبود بخشید! به نظر من برای بهبود شرایط اقتصادی ارتباطات دیپلماتیک مناسب و بدون تنش با کشورهای خارجی لازم و ضروری است. هنوز بسیاری از وسایل پزشکی، هواپیمایی و غیره به دلیل این سیاست غلط غیر قابل استفاده می باشند! ب
۱۳۸۴/۰۴/۰۵
چند توضیح
دوستان،
۱. اگر گفتم پاکیزه بنویسیم، منظورم این بود که بهتر است اگر دربارهی کسی حرف میزنیم کار را به چیزهایی که دربارهاش مطمین نیستیم نرسانیم. و البته این حرفها در متن «دعواهای انتخاباتی» بود. خواهش کرده بودم که بحثمان را از افراد به ایدهها برسانیم. بگوییم فلانی این حرف اقتصادیاش خوب است یا بد؟ یا مثلآ سیاست فرهنگیاش چه خواهد بود؟ و خلاصه حرفهایی مانند این. نمیخواهیم کسی را قانع کنیم. فهم خودمان را با دوستمان در میان میگذاریم. شاید او بهتر فهمیدهباشد و ما هم بهرهای ببریم.
۲. اگر گفتم بهنام بنویسید هم به دو دلیل بود: یکی این که بدانیم با که حرف میزنیم. خوبیاش این است که پس از مدتی حرف مثلا آقای فلان یا خانم بهمان را بهتر میفهمیم. چون پس از مدتی با پسزمینههای فکریاش و فضای ذهنیاش آشنا میشویم. این آشنایی به فهم حرف دوستمان کمک میکند و جلوی سو تفاهمهای احتمالی را هم میگیرد. دوم اینکه بهنام نوشتن کمی به پاکیزه نوشتن کمک میکند. و در ضمن نمیگذارد رهگذرهایی که از اینجا میگذرند حرفی بپرانند و بروند.
۳. من قصد نداشتم جلوی پانویس گذاشتن کسی را بگیرم. یکی پرسیدهبود: «دیگران میتوانند پانویس بگذارند؟»، من هم گفتم بله. بعد هم گفتم اگر بخواهید میشود کاری کرد که فقط آنهایی که عضو این وبلاگ هستند بتوانند حاشیه بنویسند. میخواستم بگویم این امکان فنی وجود دارد. همین.
۴. نوشتن در اینجا «کار» ما نیست. همهمان گرفتاریهای دیگری داریم. در تنگی وقت دو خطی مینویسیم که حرفی با دوست زده باشیم. همین است که میبینی جملهها کوتاه اند. یا دست کم من میکوشم کوتاه بنویسم. این کوتاهی جملهها و یکراست-سر اصل- موضوع-رفتن ممکن است برایمان نامانوس باشد. اخت شدهایم به رودهدرازی و تعارفاندازی. پس این کوتاهنویسی را به حساب نامهربانی نگذارید. نوشتههای من را در این یک سال بخوانید، بیشترشان همینطور اند.
۵. از آداب نوشتن گفتم، از آداب خواندن هم بگویم. هر نوشته را چند جور میتوان خواند. لحن خواندن به فهمیدن یا بد فهمیدن نوشته کمک میکند. مثلآ میتوانید نوشتهای را با لحن آقای حیاتی یا افشار (از اخبارگوهای تلویزیونَ) بخوانید یا مثلآ با لحن آقای الهیقمشهای یا دکتر کتابی خودمان. البته بعضی وقتها خود نوشته لحنی با خود دارد که از همان اول باید جور دیگر خواندش. مثلآ اگر نوشتهای با «جناب آقای ...» شروع شد، میشود فهمید که نویسنده شاکی است و در ضمن آن «جناب آقا» هم سلطانی است که دارد حق دیگران را میخورد.
۶. روزهای اولی که اینجا راه انداختم دلم میخواست همهمان یا دست کم اکثر شصتو نهیها این جا بنویسیم. این شد که اسم وبلاگ را اینی که هست انتخاب کردم. بعد دیدم که خیلیها گرفتارند، خیلیها به اینترنت دسترسی ندارند، خیلیها حالش را ندارند، خیلیها هم به این چیزها اعتقادی ندارند. و نوشتن به تقریبآ جمعی ۵-۶ نفره محدود شد. من مرزی نگذاشتم، کس دیگری نبود که بنویسد. گفتم پس بهتر است اسم وبلاگ و آدرس و توضیحش را عوض کنیم. پیشنهاد هم دادم این را ولی دوستان مخالفت کردند. این هم مدرکش. این شد که این توضیح طولانی را بر سردر اینجا نوشتم:وبلاگ ِ چند نفر از ورودیهای سال ۶۹ دانشکدهی برق و کامپیوتر دانشگاه صنعتی اصفهان. آن موقع به همین روزها فکر میکردم، به این که ممکن است دوستی از دوستان شصتونهی فکر کند ما داریم از طرفش حرف میزنیم. هنوز هم بر سر آن پیشنهاد هستم و فکر کنم تجربهی اخیر شما را هم به همین نظر من رسانده باشد. یک بار دیگر آن پیشنهاد را بخوانید.
۷ . آقا محمود، به آن دوستی که از بیهقی تا اصفهان همراهش بودید بگویید اگر دلخوریای هست بگوید. حرفش را میشنویم، درست بود میپذیریم، درست نبود دست کم دلخوری را رفع میکنیم.
۸. این نوشته را با لحن دکتر کتابی بخوانید. ببخشید که طولانی شد.
محمود
انتخابات تمام شد. فرصتي بود تا علاوه بر چیزهای دیگر وبلاگمان هم رونقی بگيرد. در همین نوشتنها و خواندن هم درسهایی آموختیم. در تمام این مدت من نویسندهی برخی کامنتها را به صورت چند علامت سؤال میدیدم. حالا فهمیدم که خیلیهای دیگر هم این مشکل را داشتهاند. حتی یک بار هم سؤال نکردم. دیگران هم سؤال نکردند. چرا؟
محمود قاسمی که با او در آزمایشگاه الکترونیک ۲ به همراه آرش سالاریان همگروه بودیم و صدای خوشش را که هم قرآن به زیبایی میخواند و هم آواز ، هنوز به خاطر دارم برای اولین بار نوشت (و به قول خودش برای آخرین بار). کامنتها هنوز مسألهای است برای خودش. مهرداد از کامنت ناشناس برمیآشوبد و حق دارد. ولی یادم نمیآید کسی گفته باشد افراد غیر عضو حق کامنت گذاشتن ندارند. فقط یکی دو نفر سؤال کردند و البته جوابی نیامد (یا دستکم من ندیدم). ولی آیا اگر هم چنین حرفی زده شده باشد محمود باید قهر کند و بگوید دیگر نمینویسم. کسی که از حاشیهی کویر بر آمده و به سختی عادت دارد نباید به یک سخن ناخوشایند اینچنین صحنه را خالی کند. اگر خودش این نوشته را نمیخواند لطفاً کسی که به او دسترسی دارد (مثلاً عزیز) برایش بگوید که: دیر آمدی ای نگار سرمست- زودت ندهیم دامن از دست.
دیگر این که مهرداد میگوید اگر چنین و چنان کنید من به عنوان کسی که این بساط را گسترده جمعش میکنم و حرص بیخود نمیخورم. سؤال من این است که آیا مهرداد حق این کار را دارد یا نه؟ درست است که مهرداد این وبلاگ را ساخته (دستش هم درد نکند هم به خاطر ساختناش هم به خاطر نوشتههای زیبایش و هم به خاطر پایداریاش برای تداوم آن). اما به نظرم میرسد این وبلاگ دیگر مال مهرداد به تنهایی نیست که حق داشته باشد به تنهایی تصمیم به نابودیاش بگیرد. اگر بیراه میگویم بگویید.
۱۳۸۴/۰۴/۰۴
تجربه معلم بدی است
حالا در این وقت شب نشسته ام و فکر می کنم از فردا باید این بابا را (با آن تصویر ذهنی که دارم) به عنوان یکی از وزرا یا معاون وزرا یا رییس یکی از کمیسیونهای مجلس تحمل کنم و هر روز نظرات مششع او را در جراید و وب سایتها به عنوان یکی از مسئولین اجرایی کشور بخوانم. نمی دانید چه کابوسی امشب در انتظار من است همان بهتر که تا صبح نخوابم.
....
لحظه ای بعد فکر می کنم این مردم و این مملکت بدتر از اینها را از سر گذرانده است حداقل این بار با رای خودمان بوده است.
....
تجربه بد معلمی است اول امتحان می گیرد و بعد درس می دهد.
۱۳۸۴/۰۴/۰۳
ای کاش میتوانستم
بخشی از شعر « با چشمها»
...
آنان به آفتاب شيفتهبودند
زيرا که آفتاب
تنهاترين حقيقتِشان بود
احساسِ واقعيتِشان بود.
با نور و گرمیاش
مفهومِ بیريایِ رفاقت بود
با تابناکیاش
مفهومِ بیفريبِ صداقت بود.
ای کاش میتوانستند
از آفتاب ياد بگيرند
که بیدريغ باشند
در دردها و شادیهاشان
حتا
با نانِ خشکِشان.ــ
و کاردهایِشان را
جز از برایِ قسمت کردن
بيرون نياورند.
افسوس!
آفتاب
مفهومِ بیدريغِ عدالت بود و
آنان به عدل شيفته بودند و
اکنون
با آفتابگونهيی
آنان را
اينگونه
دل
فريفتهبودند!
ای کاش میتوانستم
خونِ رگانِ خود را
من
قطره
قطره
قطره
بگريم
تا باورم کنند.
ای کاش میتوانستم
ــ يک لحظه میتوانستم ای کاشــ
بر شانههایِ خود بنشانم
اين خلقِ بیشمار را،
گِردِ حبابِ خاک بگردانم
تا با دو چشمِ خويش ببينند که خورشيدِشان کجاست
و باورم کنند.
ای کاش
میتوانستم!
شاملو، شکفتن در مه، با چشم ها... ۱۳۴۶
۱۳۸۴/۰۴/۰۲
The Elegant Universe
مهرداد جان از بابت توصيه كتاب
The Elegant Universe
خيلي متشكرم. فعلا مشغول خواندن اين كتاب هستم. خواندن كتاب فوق را به همه دوستان به خصوص آنهايي كه با هم درس فيزيك مدرن داشتيم، توصيه ميكنم.
من بالاخره تصمیمم را گرفتم
من بالاخره تصمیمم را گرفتم و فردا «رای نخواهم داد». استدلال اکثر دوستان برای رای دادن، همایت از هاشمی به منظور جلوگیری از پیروزی احمدینژاد است. کارنامه هاشمی مشخص است و نیازی به بازگو کردن آن نیست. در مورد احمدینژاد، سوای شایعات، واقعیت آن است که ما چیز زیادی نمیدانیم: املای ننوشته را نمیتوان غلطگیری کرد. مدیریت او در شهرداری هنوز خیلی جوان است و زود است که بتوان تصویر درستی از کارهایش داشت. از نکات مثبت در مورد او میتوان گفت: استاد دانشگاه است. آدمی است که به نظر میرسد سالم و راستگو است. چیزهای زیادی به او نسبت دادهاند ولی خوب، میدانیم که بیشتر آنها شایعه است. برای دریافت دیدگاهی متفاوت در مورد او بد نیست این مصاحبه را بخوانید. جمعبندی من در مورد این دو کاندیدا این است:
هاشمی: فردی با کارنامه مشخص. تجربه فراوان در سطوح بالای قدرت. محافظهکار. دارای تحصیلات حوزوی ولی نه دانشگاهی. سرنخ بسیاری از ارکان قدرت در دستان اوست.
احمدینژاد: فردی به نسبت ناشناخته. کاندیدای اصولگرایان. دارای تحصیلات دانشگاهی. فاقد سابقه فساد و رشوهخواری. دارای اندیشههای ایدهآلیستی و بنیادگرایانه به اقرار موکد خودش.
از دیدگاه من احمدینژاد آن طور که خیلیها میگویند «وحشتناک» یا «فاجعهآمیز» نیست یا حداقل با هاشمی فاصله چندانی در این موارد ندارد. ممکن است که کلهاش حاوی مقادیر فراوان «بوی قرمهسبزی» باشد ولی خوب، حداقل خودش به اصولگراییش ایمان دارد و آنرا هم اعلام میکند.
اگر هاشمی انتخاب شود، شاید و اضافه میکنم «شاید» اندکی برای جنبش دمکراسیخواهی فرصت بیشتری ایجاد کند. بعید میدانم که احمدینژاد چنین کند ولی در مقابل به احتمال زیاد به کاهش فساد دولتی کمک خواهد کرد گرچه این ایراد بر او وارد است که (هنوز) برنامه اقتصادی مشخصی ندارد.
خلاصه این که با توجه به گرایشهای سیاسی و فکری این دو نفر، هیچکدام حتی با فاصله خیلی زیاد کاندیدای مطلوب شخص من نیستند. هیچکدام را آزادیخواه و دمکراسیطلب نمیدانم. سود و زیان پیروزی هر یک را در روز جمعه، گرچه متفاوت ولی در نهایت قابل مقایسه میدانم و به این دلیل، رای نهایی خودم را با شرکتنکردن در انتخابات و نه گفتن به هر دو اعلام میکنم.
پیش بینی
فکر کنم سال 73 بود در سالن مطالعه دانشکده برق من داشتم میگفتم رییس جمهور آینده ناطق نوری است. دلیلم هم این بود که تلویزون بیش از حد معمول او را بزرگ جلوه میدهد. یادم می اید مهرداد بد جوری مخالف استدلال من بود. دو سه سال بد وقتی با اتوبوس نیروی هوایی به منزل بر میگشتم از رادیو آن اتوبوس که به یاد ندارم قبل و بعد از آن روز هرگز روشن بوده باشد شنیدم خاتمی با اختلاف فاحشی رییس جمهور شده. با وجود اینکه آن سال هم رای نداده بودم از این خبر خیلی خوشحال شدم.
به دلیل بی برقی های اخیر کمتر در شرکت مانده ام و بیشتر در خارج از شرکتم.
به کارخانه سر زدم و همچنین به کارگران نصاب دکوراسیون نمایشگاه الکامپ . با مترو اینور و آنور رفته ام و با راننده های تاکسی هم صحبت شده ام.
الان فکر میکنم احمدی نژاد رییس جمهور آینده است.
هر چند اینبار هم رای نمی دهم ولی اعتراف میکنم امیدوارم این بار هم اشتباه پیش بینی کرده باشم.
در پاسخ به دوستانی که خواهند پرسید پس چرا رای نمی دهی هم میگویم چون ترجیع میدهم بر اساس منطقم رفتار کنم تا احساسم.
۱۳۸۴/۰۴/۰۱
یادداشتی در مورد آزادی
از آنجایی که بحث انتخابات هنوز داغ و واژه «آزادی» ورد زبان همه است، بد نیست
که کمی در مورد آن صحبت کنیم. (مرجع در این یادداشت اعلامیه جهانی حقوق بشر و همینطور دایرهالمعارف Wiki بوده است).
در بیشتر جوامع دمکراتیک، آزادیهای اصلی که توسط حکومت محافظت میشوند را میتوان به این انواع تقسیم کرد:
- آزادی بیان
- آزادی مذهب و عقیده
- آزادی ایجاد گروها و تشکیلات و احزاب
- آزادی مسافرت و انتخاب محل سکونت
- آزادی انتشار عقاید
- آزادی فکر و اندیشته
- آزادی از تبعیض
آزادی بیان به معنای آزاد بودن در بیان هرچیز است و همچنین با آزادی در شنیدن آنچه که دیگران گفتهاند مربوط است. بند ۱۹ اعلامیه جهانی حقوق بشر در مورد این آزادی صحبت میکند. در عمل، آزادی بیان نامحدود نیست. بر اساس قوانین بینالمللی، محدودیتهای آزادی بیان باید به طور کامل ازپس این آزمون سه قسمتی بربیایند: محدودیتها باید بر اساس قانون باشند، باید در تعقیب هدفی باشند که مشروع دانسته میشود و باید برای رسیدن به آن هدف لازم و غیرقابل صرفنظر کردن باشند. از بین اهدافی که مشروع شمرده میشوند میتوان به حفظ حقوق و آبروی دیگران، حفظ امنیت ملی و نظم و اخلاق و سلامت اجتماعی اشاره کرد.
آزادی مذهب به معنای آزاد بودن افراد در انتخاب باورهای مذهبی بدون تحت فشار قرار گرفتن یا تهدید شدن و آزادی به عمل به آن باورها و آیینها یا سنتهای مذهبی است. نکته بسیار مهم است این است که آزادی مذهبی همزمان شامل آزادی «رد» هر مجموعه باورهای مذهبی نیز میشود. به این معنا که به افراد حق پیگیری اهدافشان را در زندگی بدون تاثیرپذیری یا در تنگنا قرار گرفتن توسط هر گونه مرجع مذهبی سنتگرای غیرقابل انعطافی که ممکن است مجموعهای دلخواه از باورهای مذهبی را اجبار کند، میدهد.
آزادی مسافرت و انتخاب محل سکونت یکی از مفاهیم حقوق بشر است که در قوانین اساسی بسیاری از کشورهای دمکراتیک به رسمیت شناخته شده است. افراد یک کشور آزاد هستند که مسافرت کنند، از کشور خارج شوند و دوباره به کشورشان بازگردند و همچنین آزادند که بدون مزاحمت به هر نقطه از کشور سفر کنند، در آن زندگی یا کار کنند.
در بیشتر کشورهای دمکراتیک، آزادی انتشار عقاید به معنای آن است که افراد آزادند که عقاید خود را در نوشته یا هر شیوه دیگر بیان افکار شخصی یا هنر، منعکس کنند.
اعلامیه جهانی حقوق بشر میگوید که: تمامی افراد حق آزادی عقیده و بیان دارند و این حق شامل آن است که از داشتن عقاید خود بیم و اضطرابی نداشته باشند و در کسب اطلاعات و افکار و اخذ و انتشار آنها به تمامی وسایل ممکن و بدون محدودیتهای مرزی، آزاد باشند.
برای سنجش میزان آزادی جوامع و کشورها، روشهایی بر اساس طرح پرسشهای مشخص و امتیاز دادن به جوابها به وجود آمده. از جمله، سازمان خانه آزادی که هر سال گزارشی از میزان آزادی کشورهای مختلف تهیه میکند، سعی در پاسخ به پرسشهایی در مورد ساختار سیاسی/اجتماعی کشورها میکند و بر اساس پاسخها، امتیازبندی مشخصی را تهیه کرده و در نهایت کشورها را بر اساس میزان آزادی، ردهبندی میکند. اگر میخواهید در این مورد بیشتر بدانید میتوانید به پرسشها نگاهی کنید و اگر میخواهید بدانید که چرا در این گزارش، ایران کشوری «غیر آزاد» به شمار میرود، به نتایج این بررسی در سال ۲۰۰۳ نگاهی کنید.
دیگران
در پاسخ به فرشاد در جهت ارتباط بین تعداد کم شرکت کنندگان و احتمال حمله خارجی عبارات زیر را نقل قول میکنم.بدهی است که بیان این نظرات به معنای پذیرش آن از طرف نقال نمی باشد. و تنها ابزاری جهت استنتاجات شخصی است.
در ایران تحمل مردم از دست رژیم سرکوبگری که از اعطای آزادی و حقوقشان یه آنها امتناع میکند تمام شده است.ظاهر انتخابات پوششی بر نظام مذهبی ظالم حاکم بر ایران است. مردم ایران توانایی آزادی را دارند.آنها خواهان آزادی هستند و آنها شایسته آزادی می باشند. زمان آن رسیده است که معدودی غیر منتخب حاکم گریبان خواسته های مردم با افتخار ایران را رها کنند. (کاندولیزا رایس)
ایرانیان وارثان یک تمدن بزرگ هستند و استحقاق حکومتی را دارند که به آرمان های آنان برای برخورداری از آزادی رسانه ها آزادی اقتصاد آزادی دین و حق برگذاری آزادانه اجتماعات و قوه قضایه مستقل احترام بگذارد. (ج دبلیو بوش)
من هنوز هم قانع نشده ام
ديروز با هرکس که صحبت ميکردم و ميگفتم ميخواهم به احمدي نژادراي دهم همه ميگفتند بد بخت ميشويم بيچاره ميشويم اينکاررا نکني ها وقتي ميگفتم چرا ميگفتند بروروزنامه شرق وسخنراني اش در مجلس را بخوان ميفهمي روزنا مه هاي ديگررا هم بخوان اتفاقا رفتم روزنامه شرق را هم خواندم سايتهاي خبري زيادي هم نگاه کردم هيچي دستگيرم نشد اکثر روزنامه ها مواردي که به احمدي نژاد نسبت ميدادند نقل قول غير مستقيم بود وخيلي بيخودي شلوغ کرده اند مثلا يکجا خواندم که خانم ايکس که نماينده راستها تو مجلسه گفته اگر احمدي نژاد بيايد زن و مردهارادرهمه جا جدا ميکنند يا آقاي فلاني که نماينده راستهاست گفته مردم دشمنان اسلام را قلع وقمع ميکنند و هيچ نقل قول مستقيمي از طرف خود احمدي نژاد نديدم حتي يکجا بزرگ نوشته بود احمدي نژاد :زنها را به کابينه دولت راه نمي دهم من هر چقدردر آن خبر دنبال نقل قول مستقيم خود احمدي نژاد بودم که مطمئن شوم همچين جمله ايي گفته باز هم چيزي دستگيرم نشد و تنها نقل قول مستقيم اين بود که گفته بود شان خانمها بالاتر از اين حرفهاست ويک شوخي خيلي بي مزه يکي از نمايندگان مجلس اصلا زنهاي جامعه ما وسيله ايي شده اند براي به قدرت رسيدن دولتمردان هر کسي ميداند اگر کمي از زنها حمايت کند نيمي از جامعه به او راي ميدهند من ميخواهم بدانم وقتي هاشمي بود کدام زن را به کابينه اش راه داد يا همين خاتمي که همش ميگفت شايسته سالاري کدام زن را به کابينه اش راه داد فقط دوزن در کابينه داشت يکي زهرا شجاعي که به جز حرفهاي خاله زنکي چيزي ازش نشنيديم وخانم دکتر ابتکار در حاليکه ما زنان فرهيخته وعالم ودانشمند در جامعه کم نداريم درمورد اينکه ميگويند بيايد مرزهاي جنسيتي مي آورد وبايددر خيابان حتما شناسنامه داشته باشي تا بتواني رد شوي من ميگويم آن موقع که پانزده بيست سال پيش شناسنامه ها را تو خيابون ميديدند که زمان رفسنجاني بود واگر قراربود احمدي نژاد واقعا اينکاررا بکند آنموقع که شهردار تهران بود اينکاررا ميکرد در حاليکه ميدانيم تمام پارکها و فرهنگسراها دست شهرداري است پس چرا آنوقت که شهرداربود اينکارها را نکرد مثلا خيلي راحت ميتوانست در پارکها وفرهنگسراها صندلي مردان را اززنان جدا کند يا راه انهارا ازهم جدا کند يا شناسنامه ببيند پس چرا اين اتفاقها هيچکدام نيافتاد من تنها نقل قول مستقيمي از احمدي نژادکه در مورد مرزهاي جنسيتي شنيدم فقط حرف يکي از دوستان در اين وبلاگ بود که گفته بود: حوزه مردان و حوزه زنان و حوزه مشترک خواهيم داشت بابا جان خوب خودش هم که تو حرفش گفته حوزه مشترک و حوزه جداي زنان و مردان را که تعريف نکرده ميگويند فرهنگسراهارا حسينيه کرده وقتي ميپرسيم چطوري ميگويند کلاس قرآن گذاشته بابا جان اگر ميخواست فرهنگسراها را حسينيه کند که خيلي کارها ميتوانست بکند پس چرا نکردامروز يک اطلا عيه بزرگ در خيابان ديدم که مابرعليه خشونت و اختناق به رفسنجاني راي ميدهيم زيرش هم نوشته بود حاميان معين بابا جان کدوم اختناق کدوم خشونت والا ما که آن موقعها که احمدي نژاد شهردار بود خشونتي نديديم ضمن اينکه اين اختناقي که ميگوييد در ذات نظام جمهوري است وقتي از اول انتخابات انتصابات است وما شوراي نگهبان خودش را قيم مردم ميدادند خانه از پاي بست ويران است کل جمهوري اسلامي اختناق است حالا هاشمي خودش اختناق نيست زمان اختناق را هم که ديديم زمان خود هاشمي بود در ضمن اين که ميگويند اگر بيايد راستها مي آيند سر کار اين هاشمي خيلي سياستمدار است آنموقع که رئيس جمهور بود به چپها چراغ سبز نشان ميداد اما در عمل مثل راستها عمل ميکرد از کجا مطمئنيد اگر هاشمي بيايد راستها سر کار نمي ايند من حتي اگر خود هاشمي هم بگويد باور نمي کنم چون بارها وبارها دروغهايش را شنيده ام من اصلا نميتوانم دروغهاي رفسنجاني را باور کنم دوره خفقان هم که ميگويند مال زمان رفسنجاني بود به نظر من تمام تبليغات منفي که بر عليه احمدي نژاد ميشود همه وهمه اش حقه هاي رفسنجاني براي رييس جمهور شدن است اوايل انتخابات همه ميگفتند ملت چه راي بدهد چه ندهد رفسنجاني رئيس جمهورميشود من حالا واقعا به اين حرف رسيده ام من ترجيح ميدهم به احمدي نژاد راي دهم بلکه چهار سال ديگر شخص ديگري را تجربه کنيم شايد بهتر بود خفقان و خشونت هم که ميگويند در ذات جمهوري اسلا مي است و هيچ مطمئن نيستم اگر رفسنجاني بيايد خفقان و خشونت نباشد
گفت و گوی عمودی
۱. برای حال: تا جمعه فرصتی نمانده. یکی دو روزنامه را نمیگذارند چاپ شود. انگار یکی دیگر را هم با روشهای ابتکاری نمیگذارند به دست مردم برسد. فرصتی نیست. تلفن را بردارید و دلایلتان را با زبانی ساده برای دیگران توضیح بدهید.
۲. برای آینده: ما با هم حرف میزنیم نه با دیگری. گفتوگوی افقی دیگر فایده ندارد. باید دنبال گفتوگوی عمودی باشیم. دردهای دیگری را بشنویم. حرفهای خودمان را بگوییم.
۳. امیدوار باشیم.
۴. صبور باشیم به قول سعدی:
این جور که میبریم تا کی؟
وین صبر که میکنیم تا چند؟
چون مرغ به طمع دانه در دام
چون گرگ به بوی دنبه در بند
افتادم و مصلحت چنین بود
بیبند نگیرد آدمی پند
مستوجب این و بیش ازینم
باشد که چو مردم خردمند
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنبالهی کار خویش گیرم
۱۳۸۴/۰۳/۳۱
هجو
من رای نمیدهم
به طور خلاصه و بدون پرداخت به مقدمه عرض میکنم.
من رای نمیدهم زیرا:
1- بین رفسنجانی و احمدی نژاد تفاوت عمده ای نمی بینم.
2- احساس میکنم این دعوا دعوای داخلی و مستقل از مردم است.ظاهر امر هم حاصل این بازی در نهایت پدید آمدن وجهه بین المللی جهت رفسنجانی می باشد.
3- تا کی برای فرار از بدتر باید به بد تن داد.
4- رای دادن به رفسنجانی تنها مسیری را که باید طی شود طولانی تر میکند. و آمدن احمدی نژاد مسیر را سخت تر. البته شخصا ترجیع میدهم مسیر سخت اما کوتاهتر را طی کنم. ولی وقتی به حد و اندازه احمدی نژاد فکر میکنم از رای دادن منصرف می شوم.
5- و مهمترین دلیل من برای رای ندادن اینکه من معتقم تعداد کمتر شرکت کنندگان احتمال حمله خارجی را کاهش میدهد.مستقل از اینکه چه کسی بر صندلی دومین مقام کشور تکیه داده باشد. فراموش نکنیم در آخرین رای گیری عراق 94 درصد از واجدین شرایط در این رای گیری شرکت کردند و صد در صد شرکت کنندگان به صدام رای مثبت دادند. عدم شرکت در رای گیری بیان وجود پتانسیل درونی مملکت برای گذار از وضع موجود میباشد.
آرامش
دیشب طولانی ترین مطلب خودم را جهت رای ندادنم نوشتم. استدلالم بر پایه تاریخ سی سال اخیر افغانستان و منطق خودم بود.
در واقع پاسخ بسیار دوستانه برادر عزیزم مهرداد پاسخی طولانی میطلبید.
حتی به یکی از دوستانم گفتم متن مرا در وبلاگ بخواند. متن را هم جهت تایپ به یکی از همکارانم دادم. ولی وقتی به وبلاگ رفتم و فضای بسیار عصبی آن را دیدم ترجیع دادم من متنی در آن قرار ندهم.
جمعه این هفته برنامه تصویری صدای آمریکا یک میز گرد با حضور آقایان میبدی و بهنود بر پا کرد.دو نفر با دو دیدگاه متفاوت در کمال آرامش به بحث پرداختند. چون هیچکدام قصد مجاب کردن طرف مقابل را نداشت و هر یک فقط قصدبیان نظر خود را داشت.
قرار بر این بود این وبلاگ همکلاسی های سابق را به هم نزدیک تر کند نه اینکه باعث کدورت بین افرادی شود که حتی اگر در خیابان از کنار هم رد میشوند احتمالا یک دیگر را هم نمی شناسند.
در پایان از خانم فاطمه به دلیل نوشتن بیت نه چندان زیبای مذکور صمیمانه عذر میخواهم.
به امید داشتن ایرانی آباد در سایه دمکراسی.
هزينههاي عزيز عزيز شدن
من در مورد كامنت
"يا مهدي"
يك مقدار دچار مشكل شدم. يكي اينكه من رو عزيز عزيزم خطاب كرده كه خوب چون من تا حالا فكر ميكردم تعداد افرادي كه ممكنه من براشون عزيز عزيز باشم در حدود نصف انگشتان يك دست هست.
از اين بابت كه اين شاخص يه مقدار بهبود پيدا كرد، خوشحال شدم.
از طرف ديگه من و امثال من را به برادران مخالف خاتمي تشبيه كردن كه به
"هر وسيله مشروع و غيرمشروعي عقلي و غيرعقلي بنهان و اشكاري… دست يازيدن تا باي نحوا كان او را حذف كنند"
، نارحت شدم.
من بشدت از اينكه در دسته كساني قرار بگيرم كه حرمت مومن برايشان از كعبه بالاتر نيست، ابا دارم. آنان كه بر هر منبر و معبري مخالفان خود را به باد دشنام و ناسزا مي گيرند و حتي در حرمت مراجع ما را هم نگه نمي دارند. اميدوارم خداوند مرا اگر دچار اين عيب هستم از آن دور سازد و كردههاي مرا كه از سر ناداني بوده ببخشايد.
حذف آقاي احمدي نژاد علاوه بر اينكه هدف ما نيست، در دسترسمان هم نيست.
پس شما از بابت حذف ايشان نگران نباشيد. به جامعه مدني و دموكراسي بدليل اينكه به ما اجازه ميدهد بدون نياز به روشهاي غير مشروع و تنها با استفاده از روشهاي مشروع به بيان نظرمان بپردازيم، علاقه داريم.
بنده به آقاي خاتمي براي تاكيدش بر كرامت انساني و حقوق افراد راي دادم الان هم هر كس به هر شعاري دوست دارد راي دهد بنده براي يك شعار تبليغ ميكنم، جنابعالي هم به شعاري كه دوست داريد راي دهيد و براي آن تبليغ كنيد.
جناب آقاي خاتمي كه آمد ادعاي چنداني در مورد بيلان كاري نداشت، ولي شهردار محترم تهران و حزب آبادگران ادعا دارند، درخواست من از دوستان اين بود كه از دوستاني كه اطلاع دارند به ما بگويند در عمل اين ادعا چه اندازه مقرون به صحت است. شخصا عقيده دارم به مقدار زياد بزرگنمايي است. به نظر من بخشي نگري ايشان در موردي كه يكي از دوستان در مورد بخشش جرائم ساخت و ساز بيان كردند كاملا مشهود است. اين بخشي نگري كه موجب راضي شدن فرد يا افرادي ميشود، در مقياس وسيعتر ممكن است موجب نارضايتي عده زيادي گردد، و يا ضررهاي جبران ناپذيري را به كشور در صورت اجرا در مقياس كلان وارد كند.
واقعا متشکرم
واقعا ممنونم ازدوستان من اصلا فکر نميکردم که اينقدر جوابهاي مستدل و منطقي وبا مدرک و دليل بشنوم بقول فرزانه جان از بس که همه به هم فحش ميدهند و کسي دليل قانع کننده نمي آورد برايم تعجب آور بود واقعا متشکرم
اما من هم دلايل خودم را براي راي دادن به احمدي نژاد ميگويم
اول: احمدي نژاد از معدود مسئولان نظام جمهوري اسلامي !! است که در بين مردم از نظر رسيدگي به کارهاي مردم محبوبيت دارد ومردم اورا به عنوان يک چهره مثبت مي شناسند البته بقولي شايد همه اينها سياه بازي باشد و فقط تبليغات انتخاباتي است اما خانواده خودم را ميگويم ما درحال حاضر مشغول خانه سازي هستيم يعني خانه پدري راداريم چند طبقه مي کنيم وتابحال حدود دوميليونو دويست هزارتومان عوارض شهرداري داده ايم ودو ميليون وچهارصد هزار تومان خلافي اتفاقا قبل ازکانديد شدن شهردار براي انتخابات بوداما هرکسي به ما مي رسيد ميگفت اگر ديديد شهرداري منطقه شما را خيلي اذيت ميکند برويد پيش شهردارحتما به شما تخفيف ميدهد و کار شما را راه مي اندازد بعنوان مثال دوست برادرم بهش گفته بود ما هم در خانه سازي خيلي خلاف کرده بوديم و شهرداري منطقه به ما ديگر اجازه کار نميداد رفتيم پيش شهردار کارمان را راه انداخت و به ما تخفيف داد اگر شهردار منطقه اذيتتان کرد و به شما تخفيف نداد شما هم وقت ملاقات بگيريد برويد پيش شهردار کارتان راه ميافتد وخيلي تعريف شهردار را مي شنيديم که آدم بسيار مردمدار و خوبي است و کار مردم را خيلي راه مي اندازدوخيلي آدم ساده زيستي است وبريز وبپاشهاي شهرداري را خيلي کم کرده ودر هزينه ها بسيار صرفه جو يي کرده مخصوصاهزينه هايي که مربوط به خودش بوده را حذف کرده و از اون موقع که آمده شهرداري سودشهرداري بابت عوارض از 4درصد به دو درصد رسيده و... البته شايد بتوان گفت اينها همه سياه بازي قبل از انتخابات است اما درمقايسه با هاشمي من همين شهردار تندرو اما مردمدار و ترجيح ميدهم
دوم: ميگويند قبل از خاتمي خفقان بود حالا اگر هاشمي بيايد و احمدي نژاد نيايد خفقان کمتر است من ميگويم اين خفقاني که ميگوييد قبل از خاتمي بود زمان همين رفسنجاني بود که ودر مقايسه با رفسنجاني ما زمان احمدي نژادرا که نديديم چه تضميني وجود دارد که هاشمي سياستش عوض بشود واصلاحات ايجاد کند ما چه تضميني داريم در حاليکه 8 سال رياستش و دروغهاي زيادي که به مردم ميگفت را ديديم شايد اين قول اصلاحات هم يک دروغي باشد مثل همه دروغهاي ديگرش ضمن اينکه هيچ تضميني نداريم بر اينکه اگر احمدي نژاد بيايد راستهاي تندرو بيايند سر کاريعني هيچ تضميني در هيچ زمينه ايي وجود ندارد اتفاقا کامنتهاي دوستان را خواندم صحبتهاي تند احمدي نژاد را هم خواندم خيلي جالب بودند خيلي خوشحال شدم که کسي اينطور با دليل و منطق وقت گذاشته و جواب مرا داده اما اگر ما دنبال شعارهاي قشنگ ميگرديم خاتمي از همه قشنگتر حرف ميزد اما عاقبتش چه شد او حتي پشت دانشجوها رادر فاجعه دانشگاه تهران نگرفت و عليرغم قولي که داده بود که عاملان اصلي کوي دانشگاه را مجازات ميکند هيچ اتفاقي نيافتاد وخيلي فجايع ديگر مثل قتل عام دانشجويان خوابگاهها ي دانشگاههاي مختلف که باز هم خاتمي هيچ کاري نکرد من از دوستان ميخواهم همانطور که تا بحال بوده با دليل جواب دهند از آقا يا خانم يا مهدي هم خواهش ميکنم با نام مستعار صحبت نکنند ما که با هم حساب خورده نداريم داريم مثل دوتا دوست حرف ميزنيم و قرار نيست کتک کاري ويا خداي نکرده فحاشي کنيم
در ضمن من واقعا از اين حرف دوستان که گفتند اگر همه دست به دست راي به اکبر دهيم از آن به که کشور به انتر دهيم
خيلي نارا حت شدم
۱۳۸۴/۰۳/۳۰
خواهش
این را برای این حاشیهی دوستمان نوشتم.
آقا یا خانم «یا مهدی»:
جمع ما دوستانه است. لطف بفرمایید با اسم خودتان بنویسید بهتر است. قرار بر مستعار نویسی نیست این جا. دوستانی هستیم در کنار هم نشستهایم و استدلالهای هم را میشنویم و حرف حقی اگر داریم میگوییم. از دیگر دوستان هم میخواهم بنا را بر استدلال بگذارند و حرفی بزنند که بتوانند مسوولیتش را قبول کنند. قرار نیست کسی را به چیزی قانع کنیم. خواهش میکنم که با اسم خودتان و پاکیزه بنویسید. و گرنه من به عنوان کسی که این بساط را پهن کرده درش را تخته میکنم و حرص بیخود نمیخورم.
اندر حكايت كارايي شهردار
مكرر از زبان طرفداران آقاي احمدي نژاد نقل كارايي ايشان در سمت شهردار تهران و كارهايي نمايان ايشان در رفع و رجوع مشكلات مردم تهران شنيدهام. .
به نظر من بيشتر اين ادعاي كارايي مربوط به حجم بالاي تبليغات تلويزيوني و پوشش گسترده آنها از اقدامات شهرداري تهران است. صدا و سيما بعد از انتخات آخر شوراي شهر، به طور گستردهاي اخبار مربوط به شوراي شهر تهران و شهرداري را پوشش داده و سعي كرده و در واقع با حجم بالاي تبليغات در اين زمينه توهم كارايي آبادگران و شهرداري تهران را در مردم ايجاد كرده است. من موقع خواندن رمان 1984 فكر ميكردم جورج اورول يه مقدار زيادي در زمينه تاثير تبليغات تله اسكرين اغراق كرده ولي حالا كه نتايج اين انتخابات را ميبينم يه مقداري بايد در اين زمينه تجديد نظر كنم.
به عنوان يك اقدام مشخص قبول دارم كه شهرداري دور برگردانهاي زيادي را دراين يكي دو ساله ايجاد كرده و مقداري از ترافيك بعضي از تقاطعها كاسته است.
حال اگر كسي از دوستان اطلاعاتي درباره اقدامات نمايان شهردار تهران در جهت رفع مشكلات شهر تهران دارند، در اختيار ما قرار دهنده تا ما هم حداقل اندكي به آينده محتمل تحت لواي ايشان اميدوار شويم
سیاستمدار خوب - سیاستمدار بد!!
دوستان در عالم سیاست به دنبال آدم خوب و آدم بد نگردید. هر کس در پی آن است که منافع خود و گروه حامی خود را با توجه به محدودیتها ماکزیمم کند. سیاستمدار خوب و بد مال فیلمهای هالیوود است. باور کنید حتی نلسون ماندلا و گاندی هم منافع گروههای حامی خود را در نظر داشتند. هر یک از ما باید ببینیم در شرایط فعلی کدام یک از این دو نفر می توانند بیشتر برای منافع گروه اجتماعی که شما در آن قرار دارید مفید باشند. اگر خیلی دیگر دوست هستید ببینید کدامیک می توانند برای منافع ایران و ایرانی مفید باشند. اگر بیشتر دیگر دوست هستید ببینید کدامیک می توانند برای منافع نوع بشر بیشتر مفید باشند. (البته با ظرافت اگر نگاه کنیم برای انسانهای شریف تمامی این منافع در یک جهت هستند)
سری به وب سایت احمدی نزاد هم بزنید. باور کنیم ممکن است احمدی نزاد با هاشمی متفاوت باشد.
۱۳۸۴/۰۳/۲۸
درسهایی که انتخابات به من آموخت
انتخابات به پایان رسید و نتیجهی آن هم معلوم شد. در این یکی دو روز بحث در وبلاگ بالا گرفته بود. من دیر رسیدم. خوب شاید بد نباشد بگویم تا حالا از وقایع اخیر چه آموختهام.
۱- این اولین انتخاباتی بود که در آن، کسی که به او رأی دادم پیروز نشد. تقریباً تمام پیشبینیهایم غلط از آب در آمد. از پیشبینی آخر شدن کروبی گرفته تا صعود معین به همراه قالیباف یا هاشمی به مرحلهی دوم. پیشبینی در ایران کار سادهای نیست. شاید اصلاً کار درستی هم نباشد. بهتر است آدم به جای پیشبینی، اطلاعاتاش
را گسترش دهد و سعی کند واقعیتها را بهتر بشناسد. در ِ مغزش را باز بگذارد و سیگنالهای ورودی را فیلتر نکند.
۲- از آن بیست میلیون نفری که به خاتمی رأی دادند تنها کمی بیش از چهار میلیون نفر به معین رأی دادند. خاتمی حق داشت که در بسیاری موارد به پشتوانهی رأی مردمیاش تکیه نکرد. چون اگر تکیه میکرد ممکن بود محکم از عقب به زمین بخورد.
۳- دموکراسی و آزادی دغدغهی اصلی مردم ما نیست. بنابراین اگر کسی از دموکراسی و جامعهی مدنی و ... حرف زد و مردم به او رأی دادند معنیاش این نیست که به آن حرفها رأی دادهاند. رأی به کروبی پیام قابل ملاحظهای در خود داشت.
۴- به قول مرحوم بازرگان (در کتاب انقلاب ایران در دو حرکت) شعار «همه با هم» کمکم تبدیل به «همهبامن» میشود. متأسفانه اصلاحطلبها هم گرفتار این آفت شدند. آنها از آن هنگام که پشت دانشجویان را در حادثهی کوی دانشگاه خالی کردند و طرح اصلاح قانون مطبوعات را از دستور کار مجلس خارج کردند، رأی مردم را از دست دادند. جالب است که هاشمی هم با شعار همهباهم وارد کارزار انتخاباتی شده است.
۵- هنوز دنبال قهرمانایم. معین خصوصیات یک قهرمان را نداشت. اگرچه به نظر من این نقطهی قوتاش بود ولی نظر من نه به کسی مریوط است و نه به درد کسی میخورد.
۶- همانطور که حجاریان به درستی تذکر داد معین حرفی برای تودهها نداشت و تمام حرفها و برنامههایش به درد نخبهگان میخورد. البته خاتمی با همین حرفها رأی آورد ولی همانطور که قبلاً هم گفتم آن رأی چندان ربطی به حرفهای خاتمی نداشت.
۷- بعضیها روشن فکر میکنند، بعضیها فکر میکنند روشناند.
آرای سازمان یافته
این کار قبلا در فضای سیاسی - اجتماعی و فرهنگی ایران بسیار صورت گرفته است و یکی از بدترین مثالهای آن بار منفی است که به عبارت سودجویی داده اند. این کلمه که می تواند یکی از کلیدی ترین وازه ها در هر اقتصادی باشد در کشور ما با به یک دشنام تبدیل شده است. در به کارگیری وازه ها باید بسیار دقت کرد. اگر یک گروه سیاسی با شبکه ای از انسانها می تواند پیام خود را به حامیانش برساند (با آن دو پیش فرض) این نه تنها بد نیست بلکه یکی از عوامل پیشرفت دموکراسی است. و به یاد داشته باشیم که اصلاح طلبها با شرکت در انتخابات و مخالفت با تحریم به طور ضمنی پذیرفته اند که این پیش فرضها در سطح قابل قبولی فراهم شده اند
۱۳۸۴/۰۳/۲۷
آشوب
سربازی که میروی اولین چیزی که یادت میدهند این است: مهمترین اصل در جنگ غافلگیری است. دشمن نباید از کارهایت سر در بیاورد. نباید بتواند رفتارت را پیشبینی کند. نباید بداند چه در سر داری.
اما در سیاست ماجرا باید درست برعکس باشد. رقیب و حتی دشمن سیاسیات باید بتواند رفتارت را پیشبینی کند. باید رو بازی کنی. باید بداند که کجا ممکن است کوتاه بیایی و کجا محکم میایستی. باید به دیگری نشان بدهی که چه میخواهی؛ برایش چه قدر حاضری هزینه بدهی؛ تا کجا پیش میروی؛ چه امتیازی به او میدهی؛ چه در سر داری؛
بخش چشمگیری از ناکامیهای ایران در تاریخ معاصرش برآمده از کاربست نادرست این دو اصل به جای هم است. این اشتباه را در همه جای سیاست در ایران میبینی:
۱. سیاست داخلی: رقبای سیاسی درون حاکمیت گاهی از دروازه رد نمیشوند و گاه از سوراخ سوزن رد میشوند. جاهایی کوتاه میآیند و جاهایی نه. هیچ کدام از این رفتارها هم برای دیگری قابل پیش بینی نیست.
همین است که میبینی رقابت تبدیل به جنگ شده است. چون هیچ کدام از رقبا نمیدانند در صورت پیروزی دیگری چه بلایی سرشان میآید.
۲. دیپلماسی و سیاست خارجی: دنیا نمیداند در سر دولتمردان ایرانی چه میگذرد. تا کجا میتوانند به ایران فشار بیاورند، کجا فشار جواب میدهد؟ کجا نه؟ چه انتظاری باید از ایران داشته باشند؟ ایران به قول خودشان «جعبهی سیاه» است، هر چیزی ممکن است از آن بیرون بیاید. جالب این که بعضی دیوانههای سیاسی در ایران این را مزیت میدانند.
۳. رفتار سیاسی مردم: از همه بدتر، رفتار سیاسی مردم ایران نه برای رقیبان سیاسی داخلی روشن است نه برای سیاستمداران خارجی. هر لحظه هر اتفاقی ممکن است بیفتد. و این پیشبینی نشدنی بودن و رفتار پریشان همه را در داخل و خارج به اشتباه میاندازد. همین است که میبینی نامزدی که پیروزی خودش را پیشبینی نمیکند، حرفهایی میزند که از پس اجرایش بر نمیآید. یا آن که خود را پیروز میدان میداند به خواستههای مردم توجهی نمیکند یا خواستهها را عوضی میفهمد.
جمعیت جوان ایران هم بر شدت بیماری افزوده. تازه در انتخابات اوضاع خرابتر هم هست. سن رایدهی در ایران خیلی پایین است. جوانهای بین پانزده تا بیست سال حدود ده میلیون رای دارند. این ده میلیون رای-- که صاحبانش نه دید سیاسی و نه تجربهی اجتماعی چندانی دارند-- هر لحظه ممکن است جابهجا شود.
نظر سنجیها «غیر علمی» اند اما مردم و سیاست ما «غیرعلمی» تر اند.
چه خبر؟
در همه دنیا نتایج نطرسنجی از مردمی که از حوزههای رایگیری بیرون میآیند یکی از معتبرترین روشهای نظرسنجی است. ولی وقتي در کشور موسسات نظرسنجی منطبق بر معیارهای علمی موجود نباشد٬ حاصل این میشود که هر کس فکر میکند عمه او به هر که رای داد او بیشترین رای را میآورد. تا امروز همه میگفتند رای مردم را نمیشود حدس زد ولی الان فقط لازم است از هر کسی بپرسند به کی رای دادهای. تا الان که ساعت حدود ۶ به وقت تهران است این پیشبینیها روی وب گزاشته شده است:
وب سایت روزنامه شرق: در شهرهای بزرگ اول هاشمی دوم معین در شهرهای کوچک معین اول
وب سایت حسین درخشان: اول معین دوم قالیباف سوم هاشمی
خبرنامه گویا: اول هاشمی دوم احمدینژاد
خبرنامه گویا (یک خبر دیگر از منبع موثق): اول هاشمی (۴۰ درصد) دوم معین (۲۰ تا ۲۵ درضد) سوم قالیباف (۱۸ درصد)