۱۳۸۳/۰۶/۱۱

بحثی بی‌پایان

بحثی که دوستان آغاز کرده‌اند، بسیار جالب است ولی فکر می‌کنم چندین موضوع را به عنوان سوالی واحد مطرح کرده‌اند در حالی که هر جز به خودی خود بحثی جداگانه است و لازم نیست که جواب «درست» واحدی هم داشته باشد.
اگر این سوالات را از هم جدا کنیم، به طور خلاصه داریم:
۱- آیا زندگی در ایران برای شما راضی کننده است؟
۲- از میان آنهایی که در خارج از ایران هستند، چه کسانی مایلند به ایران بازگردند؟
۳- آیا انسان به وطن یا مردم وطنش دِینی دارد؟
۴- اگر دارد، چگونه می‌تواند آنرا ادا کند؟
۵- آیا از فعالیت‌هایی که برای کشور خود تا به حال کرده‌اید، راضی هستید؟
سوالها به جای خود باقی هستند و دوستان می‌توانند پاسخ هر کدام را به اختیار خود بنویسند (لطفا کامنت‌ها را فقط یک بار ارسال کنید. ممکن است بلاگر چندین دقیقه طول بدهد تا آنر در صفحه نشان دهد ولی همیشه آخر سر آنرا نشان می‌دهد و لازم نیست دوباره آنرا ارسال کنید)
به جای دادن جواب مستقیم، می‌خواهم که کمی بحث را باز کنم. از میان این سوالها، تصور می‌کنم که بحث‌برانگیزترین و مشکل‌ترین، سوال سوم است و اگر برای آن جوابی پیدا کنیم، پاسخ به بقیه ساده است.
چند گزینه «اخلاقی» در جواب این سوال به ذهن من می‌رسد. از صحبت کردن در مورد جواب‌های «غیراخلاقی» و بدیهی (مانند اینکه به من‌چه مربوط، هرکی زندگی خودش را دارد) می‌گذریم.
گزینه اول: بله. انسان در پاسخ به آنچه از جامعه در جریان رشد و بلوغش دریافت کرده، لازم است به نحوی تعهداتش را جبران کند.
گزینه دوم: خیر. هر انسان موجودی مستقل است و خودش بار خودش را به دوش می‌کشد. با این توضیح که در جامعه متاثر از روابط بازار، در نهایت سیستم به تعادل می‌رسد و با فرض علاقه بازیکنان به حداکثر کردن سود در «درازمدت»، فعالیت‌های سودمند شخصی به کل جامعه سود خواهد رسانید.
گزینه سوم: انسان در برابر «انسانیت» پاسخگو است. دِین انسان آنست که وجودش برای تمامی مجموعه انسانی مفید باشد (و یا، به هر گروهی که تشخیص دهد بهتر می‌تواند خدمت کند، همان خدمت برایش کفایت می‌کند).
همینطور می‌توانم به سه گروه از ستارگان در تاریخ فکر کنم. گروه اول، کسانی که به دلیل فعالیت‌شان برای اهدافی فرای مرزهای بشری، و به سبب خدمتی که به کل جامعه بشری کرده‌اند معروف شده‌ایند. بسیاری از دانشمندان و آزادگان مشهور تاریخ، در این گروه جای می‌گیرند. البرت انشتین به دلیل خدمت به علم، و نه به دلیل خدمت به آلمان یا آمریکا مشهور است. مادر ترزا، به دلیل خدمت به انسانهای نیازمند مستقل از ملیت‌شان، نیوتن به کارهای بزرگش در فیزیک و ریاضی و نه عضویتش در آکادمی سلطنتی و همینطور هزاران نام دیگر.
گروه دوم کسانی که راه خدمت به میهن را در پیش گرفتند ولی در نهایت باعث ایجاد بیداری در کل جامعه بشری شده‌اند. مانند: ماندلا، گاندی و بسیاری دیگر.
گروه سوم آنانکه نامشان در تاریخ به دلیل خدمت به میهن جاویدان شد مانند: آرش، ویلیام‌تل، ویلیام والاس، مصدق و بسیاری دیگر.
به نظر من پاسخ واحدی به این سوال و راه یگانه‌ای برای زندگانی انسانی شرافتمند وجود ندارد. هر کس به تناسب ظرفیت‌ها و موقعیت‌ها می‌تواند در حد و اندازه خودش برای دیگران مفید باشد. کلید آن است که انسان باشیم و انسانی رفتار کنیم. نمی‌دانم، شاید باید به قولی جهانی بیاندیشیم و محلی عمل کنیم. اما فکر می‌کنم در پاسخ آنکه چگونه زندگی کنیم حتی از این هم می‌توان کوتاه‌تر گفت: بیاندیشیم.

۲ نظر:

MBZ (Massoud Babaie-Zadeh) گفت...

البته صادق بودن با خود هم مهم است! اگر كاري را به خاطر نفع شخصي انجام مي‌دهيم ديگر توجيهات فلسفي زيادي براي آن نتراشيم.

Masoud Ghaffari گفت...

ره میخانه و مسجد کدامست

که هر دو بر من مسکین حرامست

نه در مسجد گذارندم که رندست

نه در میخانه کین خمار خامست

میان مسجد و میخانه راهیست

بجوئید ای عزیزان کین کدامست

به میخانه امامی مست خفتست

نمی دانم که آن بت را چه نامست

مرا کعبه خراباتست امروز

حریفم قاضی و ساقی امامست

برو عطار کو خود می شناسد

که سرور کیست سرگردان کدامست