میخواستم چیزی بنویسم که دیدم دوستی پیش از من و به از من نوشته. پس بخوانید:
گفت «انی بعثت لاتمّم مكارم الاخلاق»، يعنی «من را انگيختند تا بزرگمنشیها را پرداخته كنم». نگاه كن؛ ببين امروز كی است كه نام او دارد و اين منش ندارد؛ بيرونی است. و كی است كه اين منش دارد، چه با نام او و چه با نام ديگر؛ از اهل خانه است. همآن روزگار هم چوناين بود كه گفت «سلمان منا اهل البيت»، يعنی «سلمان از ما است؛ از اهل خانه است».
بچهكشی و زنآزاری و ترساندن و پی مال و جاه دويدن و نفرت پختن كجا نشان از بزرگمنشی و پرداختهكردن آن دارد؟ ضعيفان را با چوب ستم و نام عدل كوفتن و درشتان را ناديده انگاشتن كجا بزرگمنشی است؟ دين آن پيامبر عرب را كجا بايد يافت؟ كو مردی كه من لرزان را در آغوش گيرد و بگويد «نترس برادرم، من ام، پسر آن زن كه با دست خود بز میدوشيد»؟ كجا است مردی كه با مهر و لبخند همه را بنگرد؟ كجا است او كه بوی خوش داشت و روی خوش و خوی خوش؟
بارها گفتهاند كه اسلام دينی است كه به كار هزار و چهارصد سال پيش میآيد. چه جای دعوا؟ تو بگو دههزار سال پيش. من اگر ردی از چوناين مردی در دههزار سال پيش بيابم، چرا دل به او نسپرم؟ دل به كه بسپارم؟
وبلاگ ِ چند نفر از ورودیهای سال ۶۹ دانشکدهی برق و کامپیوتر دانشگاه صنعتی اصفهان
۱۳۸۳/۰۶/۲۳
ختم مکارم اخلاق
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر