۱۳۸۳/۰۶/۲۹

بي عنوان

پنج سال پيش قبل از اينکه بيام دانشگاه کار کنم توي مدرسه کار و دانش کامپيوتر تدريس ميکردم قبلش هم تو آموزشگاههاي آزاد تدريس ميکردم يادم هست يه ترم تابستون تو يه آموزشگاه آزاد طرفهاي ميدان آزادي به بچه هايي که ميخواستند ديپلم کار و دانش کامپيوتر بگيرند پاسکال ياد ميدادم بعضي وقتها با شاگردام که سر صحبت را باز ميکردم ميديدم از يکي از دوستاشون صحبت ميکنند که بينشون نيست وترم پيش بينشون بوده وقتي ازشون پرسيدم حالا کجاست گفتند که از خونه فرار کرده آموزشگاه هم ديگه نمياد گفتم آخه چرا گفتند که با يه پسر دوست شده پسره هم بهش قول ازدواج داده بوده اما پسره بعد از اينکه اين دختر را بي آبرو ميکنه زير قولش ميزنه دختره هم چون نميتونسته به خانوادش برگرده از خونه فرار ميکنه با ناراحتي از بچه ها پرسيدم حالا کجاست؟ گفتند : " تو خيابونها " بعد از اون ماجرا خيلي دنبال جواب اين سوال بودم که چرا " دخترهاي فراري " حرفهايي که ميزنم نتيجه تحقيقاتم هست. دخترها تو سن بلوغ خيلي احساساتي و حساس هستند و اگر تو خانواده پشتوانه عاطفي نداشته باشند يعني تو خانواده مورد بي مهري قرار بگيرند مثل خانواده هاي از هم پاشيده بخاطر پر کردن اين خلا روحي و عاطفي خيلي راحت بدام افراد شياد که ظاهرا بهشون ابراز علاقه ميکنند ميافتند و بعد از اينکه بي آبرو شدند از خانه فرار ميکنند و اوضاع بدتر ميشه و تو دور بي انتهاي فساد نابود ميشوند من هميشه از خودم ميپرسم چرا ما بايد با دستهاي خودمون جوانهامون را نابود کنيم اون دختر به خاطر مشکلات روحي و عاطفي که داشته بچگي کرده و يه اشتباهي کرده چرا جامعه نبايد آن دختررا بپذيره و بهش زندگي سالم بده در حاليکه خيلي از اين دخترهاتشنه يک زندگي سالم هستند و نميخواند تو فساد غرق بشوند اگر تو سن کم يک بچگي کردند ديگه نميخواهند تاوان اين گناه را بدهند چرا بايد لهشون کنيم و بذاريم انقدر تو فساد غرق بشند تا نابود بشند در حاليکه نميدونيم اگر فضارا آلوده کنيم خودمون اولين کسي هستيم که توي اين فضاي آلوده نفس ميکشيم چرا نبايد ببخشيمشون چرا نبايد بهشون زندگي سالم عطا کنيم خدا به آن بزرگي بنده هاش را ميبخشه ما چرا نبايد اينکار را بکنيم تو کامنت يه گزارشي هست که ممنون ميشم بخونيد

۱ نظر:

Fatemeh Esmaeeli گفت...

۲۳نفرند. با دستبندهاى آهنى دستهايشان به هم وصل است. ۸دختر كه شش نفرشان تنها ۱۵ـ۱۶ سال دارند، بيشتر از بقيه به چشم مى آيند. ۱۸پسر جوان كنار ديوار رديف شده اند تا وارد دادگاه شوند. اينها در يك باند فساد دستگير شده اند. حرفها و رفتارشان لبريز از بچگى و خامى است، اما اتهامشان حكايت از بزرگ شدنهاى زودرس و تجربه هايى است كه نه تنها در اين سن، بلكه در هيچ گروه سنى مناسب نيست. دختركى ظريف تر از بقيه با اندامى استخوانى سردسته تمام آنها است. الهام خرگوش با سركردن چادرى سرمه اى كه روزگارى زندانيان به سر مى كردند، از بقيه متمايز شده است.
قبل از شنيدن حرفهايشان آدم مى ماند كه چه كسى مسؤول اين بزرگ شدنهاى زودرس و نابهنگام است.
خانواده ها آن سوتر نگران فرزندان خود هستند و آدم آرزو مى كند كه اى كاش قبل از اينكه ، اين نگرانيها موج مى زد و حالا ما و دادگاه و مأموران و متهمان هيچكدام براى اين خبر، اينجا نبوديم.
اواسط مردادماه سال جارى مأموران اداره اطلاعات و عمليات مبارزه با مفاسد اجتماعى تهران بزرگ پس از تماسهاى مردمى پى بردند چند دختر فرارى به سركردگى دخترى ۱۶ساله به نام الهام خرگوش اقدام به فريب دختران فرارى و ترغيب جوانان سه منطقه از تهران به فساد و فحشا مى كنند.
به دستور سرهنگ دستميان، گروهى از مأموران اين مركز به سرپرستى حامد جغتايى تحقيقات خود را در اين زمينه آغاز كردند.


دستگيرى
۲۶مردادماه سال جارى مأموران اداره اطلاعات و عمليات متوجه سه دختر نوجوان شدند كه سوار خودرو پيكانى شدند كه در منطقه يافت آباد تهران جلوى چند مغازه پارك شده بود.
مأموران بلافاصله اين سه دختر را به همراه صاحب خودرو و دوستش دستگير كردند.
در تحقيقات اوليه روشن شد كه اين افراد از اعضاى باند الهام خرگوش هستند. با تشكيل پرونده اين باند در دادسراى فرودگاه به دستور جعفر صابرى زفرقندى ـ معاون دادستان و سرپرست دادسراى عمومى و انقلاب فرودگاه ـ پرونده به داديارى دادگاه انقلاب ارجاع شد.
شهبازى ـ داديار پرونده ـ پس از تحقيقات نخست از سه متهم كه سه دختر فرارى بودند دريافت كه با يك باند بزرگ فساد روبرو است و دستورات لازم را براى دستگيرى ساير متهمان صادر كرد.
مأموران پس از ۲۲روز تلاش موفق شدند در پى چند رشته عمليات گسترده و در بازجويى هاى فنى پى ببرند كه سردسته اين باند دخترى ۱۶ساله به نام الهام خرگوش است كه با كمك يك زن ماما اقدام به كارهاى خلافى از قبيل سقط جنين، بازگرداندن دوشيزگى و تشويق افراد به فساد و فحشا مى كنند.
همچنين محلى كه اين افراد در آن رفت و آمد داشتند مورد شناسايى قرار گرفت و دو اكيپ از مأموران ساعت ۴صبح خود را به باغى رساندند كه اعضاى اين باند در آن محل رفت و آمد داشتند.
با دستگيرى صاحب باغ و باغبان و اعضاى ديگر باند پرونده براى انجام تحقيقات نهايى به دادگاه ارسال شد.
اين متهمان روز دوشنبه گذشته در منطقه هاى يافت آباد ، سجاد ، فلاح ، خيابان اردشير و امامزاده حسن توسط پليس امنيت گردانده شدند.


در دادسرا
۸زن كه ۵ تن از آنان فقط ۱۵ ، ۱۶ سال دارند روبروى ميز داديار انقلاب فرودگاه نشسته اند.
اضطراب از وجود همه شان پيداست. هيچكدام از آنچه برايشان روى داده است راضى نيستند. به سردسته اين باند نگاه مى كنم. دخترى ۱۶ ساله كه ابروانش را به نازكى ابروان يك زن كامل و پا به سن گذاشته كرده است. درچهره كودكانه اش كه پر از زنانگى زودرس است چيزى جز تجربه اى تلخ نمى توان ديد.
اتهام اين دختر نوجوان دايركردن مركز فساد و اداره آن، جذب دختران فرارى و فراهم كردن موجبات فساد و مشاركت در اشاعه فحشا است.
اندامى ريز و كوچك دارد درحالى كه مى لرزد مى گويد: كلاس دوم دبستان بودم كه پدرومادرم هر روز با هم دعوا مى كردند. كتك كارى وفحاشى هايشان ادامه پيدا كرد تا اينكه پدرومادرم از هم طلاق گرفتند. به حكم دادگاه من بايد در كنار پدرم زندگى مى كردم. مدت كوتاهى گذشت و پدرم ازدواج كرد حالا من و نامادرى ام با هم نمى ساختيم و هر روز كتك كارى داشتيم. براى همين بود كه در ۸ سالگى براى نخستين بار از خانه پدرم فرار كردم. تا ۱۳ سالگى پيش مادرم بودم تا اينكه در همان زمان بعد از دوستى و اعتماد به پسرى، او مرا بى حيثيت كرد. نمى توانستم اين مسأله را به مادرم بگويم. هيچ راهى براى خودم نمى دانستم اين بود كه بعد از آشنايى با چند دختر فرارى و چند تن از دوستانم در باند مشغول شدم.
وى گفت: خاله ام منشى يك ماما بود. او نمى دانست كه من ديگر دختر نيستم. يك روز جريان را به خاله ام گفتم و او مرا پيش خانم دكتر برد، خانم دكتر بدون گرفتن پول به من كمك كرد. ولى من ديگر عوض شده بودم. خيلى ها مرا مى شناختند و من هم با خيلى ها آشنا شده بودم.
الهام خرگوش مى گويد: در امامزاده حسن با دختران فرارى آشنا مى شدم خيلى خوب آنها را مى شناختم و وارد باند خودم مى كردم.
شروع به گريه مى كند: من اشتباه كردم. حالا فهميده ام كه اشتباه كرده ام. توبه كرده ام. شما را به خدا كمكم كنيد.
خاله متهم رديف دوم است ، مى گويد: من سرپرست دوبچه ام هستم. من فقط الهام را مى شناسم. چند بار او را با چند دختر فرارى در مطب ديدم، مى دانستم كه با اين دختران براى چه كارى پيش دكتر مى آيند ولى پول را دكتر مى گرفت و خودش همه كار را مى كرد. شنيده بودم در مطب خانم دكتر سقط جنين هم مى كنند ولى من در اين كارها مشاركت نداشتم و خودم هم نديده بودم. نگار، نازنين، عسل و چند دختر ديگر كه همه فرارى بودند به مطب دكتر مى رفتند.
زن جوان كه در ميان دختران فرارى به خانم دكتر معروف است دربرابر داديار شهبازى مى ايستد. او متهم به دايركردن مركز فساد، ترغيب جوانان به فساد، سقط جنين و ترميم و بازگرداندن دوشيزگى دختران فرارى است.او هيچكدام از اين اتهامات را قبول ندارد. او مى گويد: اين دختران دروغ مى گويند من هيچ عمل ترميمى روى آنان انجام نداده ام.
يكى از دختران كه ۱۵ سال دارد جزو متهمان است مى گويد: از من ۳۵۰ هزارتومان گرفت. گفت طورى درست مى كنم كه حتى پزشكى قانونى هم متوجه نشود. خودش به تنهايى عمل را انجام داد.
ديگرى كه ۱۶ ساله است مى گويد: از من ۳۰۰ هزارتومان گرفت به من هم گفت كارش آنقدر دقيق است كه پزشك قانونى نمى تواند تشخيص بدهد.
ديگرى به دكتر ۲۰۰ هزارتومان پرداخت كرده است. اما دكتر تمام اينها را انكار مى كند.
متهم رديف چهارم دخترى ۱۶ساله است. در مورد فرارش مى گويد: من فكر مى كردم خانواده ام دوستم ندارند. از خانه بيرون زدم و به طرف امامزاده حسن و پاسگاه نعمت آباد آمدم ولى چندجوان با تهديد چاقو مرا با خود بردند و به من براى نخستين بار تجاوز كردند بعد از آن اتفاق با الهام خرگوش آشنا شدم و در باند او افتادم.
دختر ۱۵ساله ديگرى كه فرارى است مى گويد: پدر و مادرم طلاق گرفتند. من بى پناه بودم و به اين علت در كارخلاف و باند الهام خرگوش افتادم.
دختر ۱۶ساله اى كه از خانه فرار كرده مى گويد: از بچگى برادرم مرا كتك مى زد و خانواده ام هيچ دفاعى از من نمى كردند تا اينكه نخستين بار چندسال پيش پسرخاله ام به من تجاوز كرد و من كه از طرف برادرم هم كتك مى خوردم از خانه فرار كردم و در باند الهام خرگوش افتادم. در ميان متهمان دوخواهر ۱۶ و ۲۰ساله هم به چشم مى خوردند. يكى مطلقه است مى گويد: من در كارهاى خلاف نبوده ام. من فقط منشى پزشكى بودم كه مطب او در مجاورت مطب خانم دكتر بود. من هم مى دانستم كه او اقدام به سقط جنين و ترميم دختران فرارى مى كند و خواهرم هم پيش او رفت و با دادن ۲۰۰هزار تومان ترميم شد. خواهر ۱۶ساله مى گويد: در مدرسه با الهام خرگوش دوست بودم.وقتى مادرم فوت شد چون پدرم معتاد بود و به ما محبت نمى كرد به الهام خرگوش نزديكتر شدم و در باند او افتادم.
۱۸متهم مرد با دستبند وارد دادگاه شده اند. دوپسر جوانى كه دختران فرارى سوار خودروشان شده اند پس از بيان جزئيات و روشن شدن اينكه آنان با افراد اين باند رابطه اى ندارند، از صف متهمان بيرون مى روند.
سياوش بچه، حسن گمركى، على بابا، تقى فيل گوش و جوانان ديگر هر كدام از كرده خود پشيمان هستند و تقاضاى عفو و گذشت دارند.
باغبان از اينكه چرا مأموران را درجريان رفت و آمد اعضاى اين باند به باغ قرار نداده است، پشيمان است و صاحب باغ نيز كه در اعمال خلافكارانه شركت نداشته است از دادگاه طلب بخشش دارد.
شهبازى ـ داديار پرونده ـ با دادن هشدار به خانواده ها مى گويد: خانواده هايى كه در آن ، بين پدر و مادر اختلاف است و به فكر طلاق هستند، بايد آينده فرزندان خود را در نظر بگيرند. زيرا نه تنها آينده فرزندانشان تباه مى شود بلكه جامعه به فساد كشيده مى شود.وى اضافه كرد: در مورد تعارضات بين اعضاى خانواده، رئيس خانواده بايد اقتدار به خرج بدهد و اختلاف بين فرزندان خود را به بهترين شكل ممكن حل كند. اگر اين دختر نوجوان مشكل و اختلافى را كه با برادرش داشت، حل شده بود از خانه بيرون نمى رفت.
داديار شهبازى اظهار داشت: بعضى افراد با تقدس نمايى در بعضى از مكانهاى متبركه به كمين دختران تنها كه به اين اماكن پناه مى برند مى نشينند و دختران با ساده لوحى فريب مى خورند، اين موضوع بايد مورد توجه دختران و خانواده هايشان باشد.
همچنين رانندگان مسافركش از قبول و سوار كردن دختران و زنانى كه شؤونات اسلامى را رعايت نمى كنند و حركات نامتعارف از خود نشان مى دهند، امتناع كنند.