۱۳۸۴/۰۳/۲۶

کلنگ‌ها را بر زمین بگذاریم


۱. دکتر همایون کاتوزیان تعبیر جالبی درباره‌‌ی ایران دارد. او ایران را «جامعه‌ی کلنگی» می‌داند. ایرانی خانه‌اش را پس از ده دوازده سال کلنگی می‌نامد و به درد نخور که راهی جز خراب کردنش نیست. می‌گوید همیشه‌ی تاریخ با کلنگ به جان آن چه در دوران کوتاهی به رنج ساخته‌ایم می‌افتیم و همه چیز را دوباره از صفر شروع می‌کنیم.
هیچ وقت انباشت تجربه یا ثروت نداشته‌ایم.

۲. سیاست را - چه داخلی و چه خارجی- بازی قدرت می‌دانم. بازی به همان معنا که در «تیوری بازی‌ها» به کار می‌بریم. هدف کسب منافع یا قدرت بیش‌تر است. کسانی که دم از اخلاق در سیاست می‌زنند به بی‌اخلاقی دامن می‌زنند به دو دلیل: یا نمی‌دانند سیاست چیست پس درباره چیزی که نمی‌دانند حرف می‌زنند که اخلاقی نیست. یا می‌دانند اما خلافش را می‌گویند که دروغ‌گویی است و غیر اخلاقی.
بیش از آن که دنبال «آدم خوب» بگردیم باید دنبال «ساختار خوب» باشیم که حتی اگر شرترین افراد اداره اش کردند، زورشان به خراب کردن همه چیز نرسد. ساختار خوب هم یک شبه درست نمی‌شود.
۳. متاسفانه اقتصاد نفتی بازی قدرت را در ایران وارونه کرده است. دولت باید نگاهش به دست مردم باشد برای اداره‌ی کشور. اما در ایران مردم چشم‌شان به دست دولت است برای امرار معاش. تا بنگاه‌های بزرگ اقتصادی و نهادهای صنفی برآمده از منافع مشترک گروهی نداشته باشیم هیچ راهی برای فشار به دولت و شرکت در بازی قدرت وجود ندارد. حزب هم نماینده‌ی همین گروه‌ها است.
۴. نهاد، نهاد، نهاد،... : نهاد ساخته نمی‌شود مگر با انباشت فکر، تجربه و سرمایه.

۵. به طور متوسط هر ۱.۵ سال یک‌بار در ایران انتخابات برگزار می‌شود. از ۱۰-۱۲ سال پیش انتخابات جریان‌ساز بوده. کم‌ترین فایده‌اش این است که یک عده برای عوام‌فریبی هم که شده مجبوراند حرف‌های خوب بزنند. همین که مردم را این قدر ارزش‌مند می‌دانند که بخواهند فریب‌شان دهند غنیمت است. فرصت را از دست ندهیم. فشار بیاوریم. حوصله داشته باشیم. و یادمان باشد فردای رای‌گیری خواسته‌ها را فراموش نکنیم. پای‌مردی( یا پای‌زنی) کنیم.

۶. دیروز دفاع کردم. اما تا شب قبلش یک چشمم به تزم بود و یک چشمم به اینترنت. شب قبلش داشتم با یکی از نسل جدید چت می‌کردم تا راضی‌اش کنم رای بدهد.
هشت سال پیش داشتم تز فوق لیسانسم را می‌نوشتم که سیدی‌ خنده‌رو آمد و شروع کرد به حرف‌های خوب زدن. حرف‌هایش را پسندیدم. به او رای دادم و پشیمان نیستم.
چهار سال پیش از ایران دور بودم. (هنوز هم دورم.) اما سه هفته درس و کار را کنار گذاشتم تا از همین جا مخ آن‌ها که در ایران بودند را بزنم که رای بدهند. در همین حرف‌ها وبحث‌ها بود که دوستم از سر تردید تفالی زده بود به حافظ که این آمده بود:

به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم
بهار توبه شکن می‌رسد چه چاره کنم

سخن درست بگویم نمی‌توانم دید
که می‌ خورند حریفان و من نظاره کنم
...

۷. کلنگ‌ها را بر زمین بگذاریم. رای بدهیم.


۳ نظر:

Arash Salarian گفت...

تبریک!!!!!!!!!!!!! پس بالاخره کار را تمام کردی! آقا تا قضیه هنوز داغه اسم من رو تو صف درخواست‌کنندگان یک کپی PDF از تزت بنویس.

Farshad F گفت...

مبارک باشد - آقا تبریک می گویم. آقا من که از موضوع تزت سر در نمی آریم که بخواهی نسخه اش را برام بفرستی ولی شیرینی اش را به جای من بخور.

Farshad F گفت...

اگر دوستانی با وجود استدلالهای این چند روزه هنوز در مورد شرکت کردن یا نکردن تردید دارند به این نوشته نبوی سری بزنند:
http://news.gooya.com/nabavi/archives/031166.php