دیشب طولانی ترین مطلب خودم را جهت رای ندادنم نوشتم. استدلالم بر پایه تاریخ سی سال اخیر افغانستان و منطق خودم بود.
در واقع پاسخ بسیار دوستانه برادر عزیزم مهرداد پاسخی طولانی میطلبید.
حتی به یکی از دوستانم گفتم متن مرا در وبلاگ بخواند. متن را هم جهت تایپ به یکی از همکارانم دادم. ولی وقتی به وبلاگ رفتم و فضای بسیار عصبی آن را دیدم ترجیع دادم من متنی در آن قرار ندهم.
جمعه این هفته برنامه تصویری صدای آمریکا یک میز گرد با حضور آقایان میبدی و بهنود بر پا کرد.دو نفر با دو دیدگاه متفاوت در کمال آرامش به بحث پرداختند. چون هیچکدام قصد مجاب کردن طرف مقابل را نداشت و هر یک فقط قصدبیان نظر خود را داشت.
قرار بر این بود این وبلاگ همکلاسی های سابق را به هم نزدیک تر کند نه اینکه باعث کدورت بین افرادی شود که حتی اگر در خیابان از کنار هم رد میشوند احتمالا یک دیگر را هم نمی شناسند.
در پایان از خانم فاطمه به دلیل نوشتن بیت نه چندان زیبای مذکور صمیمانه عذر میخواهم.
به امید داشتن ایرانی آباد در سایه دمکراسی.
وبلاگ ِ چند نفر از ورودیهای سال ۶۹ دانشکدهی برق و کامپیوتر دانشگاه صنعتی اصفهان
۱۳۸۴/۰۳/۳۱
آرامش
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۶ نظر:
افشین جان، من فضای وبلاگ را نه «بسیار عصبی» میبینم و نه حتی عصبی. بالاخره هر کس نظر و استدلالش را بیان میکند. در این میان ممکن است حرفی با لحن خاصی بیان شود و یا بوی طعن و کنایه بدهد که در عالم دوستی باکی از آن نیست. تو هم به نظر من آن چه را نوشتهای از دوستانت دریغ نکن و تا از این عصبانیتر نشدهآم زودتر متنت را بفرست تا بخوانیم.
با سلام خدمت افشین خان ،من هم مثل کیوان فضای وبلاگ را زیاد عصبی نمیبینم ،خصوصا باتوجه به مناظره از راه دور جمعه شب میبدی و بهنود در تلویزیون صدای آمریکا باید بگویم در مقایسه صحبتهای ماحتی دوستانه و صلح آمیز است! چرا که در آن مناظره ای که من دیدم عمده بحث بین میبدی و بهنود بود که میبدی ایراد میگرفت چرا بهنود رای داده و بهنود که چرا رای دادم و این قدر بحث بین خودشان بود که مجری برنامه اعلام کرد که از بحث اصلی خارج شده اند و...موفق باشی
خواهش ميکنم شما ببخشيد اگر من کمي بسيارزياد رک و بي پرده هستم و نميگذارم حرف تو دلم بماند :)آخه چندبار حرف تو دلم موند بعد وقتي بعداز چند ماه به دوستم گفتم تو چند ماه پيش کاري کردي که من ناراحت شدم خيلي عصباني شد و گفت تو چرا اخلاقت اينطوريست خوب وقتي از موضوعي ناراحتي همون موقع بگو ونگذار تو دلت بمونه :) به نظر من هم جو وبلاگمان اصلا عصبي نيست و هر کس دارد حرف خودش را خيلي مودبانه ميزند پس شما اگر وبلاگهاي ديگر يا کوچه خيابان را ميديديد چي ميگفتيد اتفاقا همين چند لحظه پيش سر همين موضوع انتخابات با چند نفر بحث ميکردم که هر چي بدو بيراه بود نصيبم کردند وبلاگ ما که خيلي خوبه
اول بگم كه من هر وقت ميام كامنت بنويسم، چشمم به عكس آرش يا كيوان ميافته و كلي از كچل شدن خودم حالم گرفته ميشه و گرنه تا حالا من هم كنار كامنتهام عكس گذاشته بودم. از اين آرش متعجبم كه حتي توي وبلاگ هم عينك دودي ميزنه. كا دمت گرم.
اينها رو نوشتم كه ثابت كنم من اصلا عصباني نيستم. اين عصباني شدنها مال اون موقعها بود كه ما كلي احساس جووني و خامي ميكرديم، ديگه از ماها گذشته.
در تأیید حرف عزیز:
جوان: آقای هاشمی موقعی که جوون بودین کاری کردین که روتون نشه به کسی بگین؟
هاشمی: خوب بله. من هنوزم روم نمیشه بگم. (خندهی حضار)
...
سی سال بعد
جوان: آقای احمدینژاد موقعی که جوون بودین کاری کردین که روتون نشه به کسی بگین؟
احمدینژاد:
عزیز به نکته مهمی اشاره کرد. مدتی طولانی است که ما «دست از سر کچل عزیز» برداشتهایم و مرتب به نکات فرعی میپردازیم. دوستان! یادتان نرود که گروه یاهو و این وبلاگ فقط بخاطر بحث در مورد موهای عزیز و عظمت MBZ بوجود آمد و تا مدتها تمامی دوستان با پافشاری بر این آرمانهای بلند (... یا بزرگ ... یا مسطح!) هر روز در این موارد چیزی مینوشتند. MBZ به طور موقت، به دلیل عذر شرعی، فعلا معاف شده ولی بحث در مورد عزیز همچنان آزاد است و حتی پارهای آنرا مستحب موکد دانستهاند!
و اما عینک دودی! بدیهی است که «استعمال» عینک دودی بیشتر برای محافظت خود دوستان بوده وگرنه دیدین چشمهای گودافتاده من لطف چندانی ندارد. با این حال چشم! بزودی در یک اقدام انقلابی، عکس جدیدتری که به واقعیت روز بیشتر نزدیک باشد برای تنویر افکار عمومی، منتشر خواهد شد :)
ارسال یک نظر